مصائب پرستاری در کرونا

آنچه در ادامه می‌آید خلاصه‌ای است از روایت پرستاران در روزهای کرونا که از راه‌های مختلفی به دست نویسنده رسیده‌است

مصائب پرستاری در کرونا

مهم‌ترین مشکل پرستار چیست؟ مهم‌ترین مشکل این است که پرستار همیشه حضور دارد. پزشک می‌آید و می‌رود. سری می‌زند، علائم را کنترل می‌کند و باقی را می‌سپارد به پرستار. این پرستار است که می‌ماند. همیشه هست و با یک تناقض بزرگ کار می‌کند، مهربانی در عین بی‌توجهی. پرستار نمی‌تواند با بیمار ارتباط عاطفی برقرار کند. فرض کنید با بیمار شماره یک ارتباط عاطفی برقرار کرده و در جریان ریز و درشت زندگی بیمار قرار بگیرد. (بیماران بدشان نمی‌آید شرح‌حال بگویند و روی تخت بیمارستان برای گوش شنوایی زندگی‌شان را روایت کنند و از رنج‌هایش تصویر بسازند.) اگر پرستار با بیمار یک ارتباط بگیرد، با بیمار شماره 2 چه کار کند؟ با بیمار شماره 3 چطور و بیمار شماره 4 ... تازه در روزهای بعدی با بیمارهای جدید چه کند؟ این تناقض دائمی همراه پرستار است. چطور می‌توان هم حال بیمار را خوب کرد و هم با او ارتباط نگرفت؟ پرستارها با این تجربه بزرگ آبدیده می‌شوند، تجربه راه‌رفتن روی مرز مهربانی و بی‌توجهی. بیماران همه مهمانان موقت مریضخانه‌اند و تنها پرستارانند که پیوسته هستند. روزی جدید با ناله‌های جدید از راه می‌رسد و پرستار نباید روزهای قبل را به یاد آورد. اگر فراموش نکند، نمی‌تواند در کارش تمرکز داشته باشد.
مردم بیشتر از آن‌که از دکتر انتظار داشته باشند از پرستار انتظار دارند. آنها کسی را که می‌بینند باور دارند. از او توقع دارند به دردشان برسد. گاهی هم بر این باور هستند دکتر تجویز درستی نکرده‌است و از پرستار می‌خواهند در روند خوددرمانی با آنها همراهی داشته باشند.
وسط کرونا این خوددرمانی جنبه‌های بامزه و گاه خطرناکی به خود می‌گرفت. بیماری داروی تجویزی دکتر را نمی‌خورد و به‌دنبال داروهای دست‌ساز گیاهی بود. پرستار باید همان‌طور که ملکه مرگ را اطراف بیمار می‌دید، با بیماری که به‌سختی نفس می‌کشید جروبحث می‌کرد. یکی از آنها هم دید یکی از بیماران که عاقله‌زنی بود، بالای سرم را با چاقوی اره‌ای بریده. پرستار دید دانه‌های سیاهی توی سرم شناور است. از عاقله‌زن پرسید: اینها چیست؟ عاقله‌زن جواب داد: دانه‌های تخم‌شربتی است، قوت دارد و برای کرونا خوب است. پرستار می‌گفت این مورد در هفته‌های اول کرونا اتفاق افتاده بود. خنده‌اش گرفته بود برای اپیدمی مخوفی که هنوز هیچ راه‌حلی پیدا نشده، این زن با چه اعتماد به‌نفسی از کرونا حرف می‌زند.
زمان کرونا کمبود پرستارها بیشتر به چشم می‌آمد. یکی از پرستارها می‌گفت در برخی کشورهای برای بخش مراقبت‌های ویژه سه پرستار برای هر تخت در نظر گرفته می‌شود. او می‌گفت این عددها برای ما چیزی شبیه رویاست. او می‌گفت ما توی کرونا دست‌تنها بودیم. نمی‌شد از کسی هم انتظار داشت. بعضی‌ها داوطلب می‌شدند تا به پرستاران کمک کنند. آنها داشتند با جان خودشان بازی می‌کردند و با جان مردم هم. چون پرستاری یک کار تخصصی است و بدون دانش و تجربه عملی نمی‌توان خطر کرد. پرستارها آموزش‌دیده بودند، تا به‌حال حداقل ۱۵۰‌نفر از همکاران‌شان را در کرونا از دست داده‌اند. این عدد در مقایسه با سرانه کشور، عددی قابل‌توجه است. گزارش‌های سازمان عفو بین‌الملل می‌گوید خشونت‌ها علیه پرستاران در کشورهایی مثل پاکستان در دوره کرونا بیشتر شده‌است. چه کسی مقصر است؟ شاید بیمار هم مقصر نباشد. بیماران بدحال در یک بخشی که کمتر از میزان استاندارد پرستار دارد، وضع درامی را پدید می‌آورند. نه پرستار و بهیار می‌توانند به این همه بیمار ترس‌دیده و بدحال برسند، نه بیماران شایسته شماتت هستند.
پرستارها از دریافتی‌هایشان راضی نیستند. اگر همین فردا مسافر فرنگستان شوند به‌راحتی می‌توانند ماهی ۵۰۰۰‌یورو درآمد کسب کنند. این عدد حدود دو‌پنجم درآمد پزشکان عمومی در همان کشورهاست و درآمد آنها از مهندس الکترونیک در شرایط یکسان بیشتر است. برخی مقامات می‌گویند از ابتدای شیوع کرونا هزاران پرستار خواهان مهاجرت شده‌اند.
پرستارها از نظر اجتماعی هم گاهی متهم می‌شوند به رعایت نکردن اخلاق یا شئونات دینی. این اظهار‌نظرها اغلب از سوی کسانی بیان می‌شود که تجربه پرستاری نداشته‌اند. یکی از طلبه‌های حوزه علمیه قم می‌گوید من هم فکر می‌کردم‌ کادر‌درمان چندان مقید به اصول اخلاقی یا دینی نیستند. ولی وقتی زمان کرونا در یکی از بیمارستان‌های قم حاضر شدم نظرم عوض شد. به نظرم ما داریم درباره آنها سختگیری می‌کنیم. پرستارها بسیار تحت فشار هستند و نمی‌شود خوشی‌ها را از آنها دریغ کرد. آنها باید همیشه وصیت‌نامه‌شان را زیر روپوش‌شان پنهان کنند. ما نمی‌دانیم هر روز با بیمار سروکار داشتن یعنی چه؛ کمترین فشار روانی‌اش این است که بیماری از بیمار به پرستار یا خانواده‌اش انتقال پیدا کند. من بارها شاهد بودم که پرستارها آخر شب مناجات می‌کردند.
در نقل دیگری آمده است: وقتی کرونا شروع شد ما تقریبا برای حرف‌زدن، غذاخوردن و استراحت‌کردن وقتی نداشتیم. روزهای اول خیلی سخت بود توی قم. اصلا انگار توی شهر بمب بزرگی منفجر شده باشد و پشت سر هم مجروحان سرازیر می‌شوند سمت بیمارستان. گاهی وقت‌ها فقط توی آسانسور می‌شد حرف زد و حرف شنید. جاهای دیگر بیشتر یکدیگر را با لباس‌های یکسره و ماسک می‌دیدیم. وقت نداشتیم یکدیگر را بشناسیم. می‌گویند رفتار پرستارها سرد است یا آنها بداخلاق هستند. ما اصلا توی کرونا وقت نداشتیم بداخلاق باشیم.
کادر درمان توی کرونا کسانی را دیده بودند که پدر و مادرشان را در بیمارستان رها کرده بودند. چنان ترس بالا گرفته بود که خانواده‌ای دخترشان را به بیمارستان آوردند و گفتند تا خوبِ خوب نشده، برنگردد خانه. آن دختر کی ممکن بود خوبِ خوب شود؟ کسی نمی‌داند. شاهدان روایت می‌کنند انگار زندگی معنایش را برای این دختر جوان از دست داده بود. در هفته‌های اول کرونا، این‌جور چیزها زیاد دیده می‌شد و پرستارها باید با این خرق عادت‌ها هم کنار می‌آمدند.
چیزی که پرستارها را در کرونا بسیار اذیت می‌کرد زیادی بیماران بدحال بود. آنها نمی‌دانستند با این همه مریض بدحالِ بدون همراه چه کار باید بکنند. درست است گاهی ممکن است همراه بیمارها توی دست و پای کادر درمان مزاحم باشند، ولی در مجموع وجودشان مفید است و برخی از کارهای اولیه بیمار را می‌توانند سر و سامان بدهند. با حذف آنها وضع بدتر شده بود. دو سه‌برابر ظرفیت معمول یک بخش، بیمار کرونایی پذیرش شده بود. همراهان هم اجازه نداشتند وارد بخش شوند. ساده‌ترین کار این وسط برای پرستارها، تحمل صدای سرفه‌های ترسناکی بود که لحظه‌ای قطع نمی‌شد و موسیقی متن بخش بود.
یکی از روایت‌ها درباره مواجهه با بیماران چنین است: ناله مریض‌ها عادی نمی‌شد. یک جا چسبیدن‌شان عادی نمی‌شد. توی قم پرستار و بهیار و جهادی کار می‌کردند. مریض به پشت خوابیده، زل ‌زده بود به سقف. فقط پلک می‌زد. پوشک عوض می‌شد. با مریض صحبت می‌شد. تزریق صورت می‌گرفت. هنوز مریض به تخت بسته شده بود. نمی‌توانست تکان بخورد. تکان موهبتی برای مریض بود. بچه‌ها باید آرام دست‌های لاتکس‌پوشیده را پشت مریض می‌گذاشتند. دست باید روی ستون فقرات مریض پهن می‌شد. دست دیگر هم باید به یاری می‌آمد. مریض اندکی مایل می‌شد. بعد نرم‌نرم با اهرم دست تن خسته و ضربت‌خورده‌اش باید تکان می‌خورد. به پهلو می‌شد. هوا به پوست دم‌کرده می‌رسید تا پشتش نفسی می‌کشید. آدم حس می‌کرد یک تن گُرگرفته را تکان می‌دهد. یک تن پیچیده‌شده در لوای ویروسی کشنده را. فکر کنید خدمه‌ها چه کشیدند توی کرونا. آنها را هم باید توی تیم پرستارها حساب کرد. لعنت به این سلسله‌مراتب غیرانسانی: دکتر، پرستار، بهیار، کمک‌بهیار، خدمه و ...
اتفاقا یکی از جهادی‌ها که در لباس خدمه حاضر شده بود تعریف می‌کرد: بستری کرونا حمام نمی‌کند استحمام می‌کند. یعنی طلب حمام می‌کند. حمام برایش ضروری است. باید دو هفته روی تخت منگنه‌شده باشی تا بدانی حمام یعنی چه. لباس‌ها به تنت چسبیده باشد مثل مومی که به ته قلم‌مو چسبیده تا بدانی آب‌گرم چه داروی شفابخشی است. موها روی سرت باید آشفته و به‌هم‌چسبان شده باشد تا قدر شامپو را درک کنی. باید گونه‌ات توی بیماری و چرک فشرده‌تر شود تا بفهمی صابون چه موجود دوست‌داشتنی است. باید انگشت‌هایت با تنفر به هم بچسبند تا بدانی لیف چه ابزار مهمی است. جوری می‌شوی که فکر می‌کنی نفست هم آلوده است. وقتی روی تن بیمار دست می‌کشیدم، فکر می‌کردم صمغ درخت پرتقال را جابه‌جا روی تن بیمار چسبانده‌اند.
چیز دیگری که همیشه توی گوش پرستارها می‌پیچد کد ۹۹ است. نمی‌دانیم مردم عادت دارند چه نواهایی را بشنوند. مثلا بعضی‌ها دوست دارند همیشه یک آهنگ خاص را بشنوند و با آن حال کنند. یک هم‌اتاقی داشتم که هر روز صبح باید با چهار فصل ویوالدی از خواب بلند می‌شد. ولی آشناترین و مخوف‌ترین کلمه که همیشه در فضای بیمارستان حاضر است کد ۹۹ است؛ کد مرگ. یعنی رسید صادر شده و کار نزدیک به تمام است. الفاتحه؛ جهان مادی این آدم به پایان رسید؛ بیمار با کاور مشکی‌ که رویش کشیده‌ شده آماده انتقال به سردخانه است. به همین دلیل است که پرستار به‌خصوص در دوره کرونا نباید با کسی ارتباط عاطفی برقرار کند. چون آن بیمار نامزد مرگ است و آن پرستار باید بتواند یار بیماران جدید باشد و آنها را از مهلکه دور نگه دارد.
این همه را اضافه کنید به خود کلمه پرستار که بار سنگین‌تری از نرس انگلیسی دارد. نرس از غذادادن و شیردادن به اطفال می‌آید و پرستار از پرستیدن. این سطح از احترام به بیمار نشدنی است؛ چه باید کرد؟