درباره 2پرستار درخشان سینمایی سیمای شوکران و مریم نجاتیافتگان
الهی تب کنم
اگر بعضی از کاراکترهای نمایشی آثار سینمایی ما شخصیت و هویت ملموسی ندارند و انگار بیشغل امورات زندگی خود را میگذرانند، آن را به حساب بیکاری و بیعاری این بندگان خدا نگذارید؛ بلکه باید آنرا بهعنوان دست بستهبودن فیلمنامهنویسان ما در نظر بگیرید که به دلیل انواع و اقسام اعتراضات و گلایههای مسبوق بهسابقه ترجیح میدهند دردسری برای گروه سازنده ایجاد نشود و شخصیتها حتیالامکان شغل واضحی نداشته باشند! تا چنانچه کاراکتر به راه خطا رفت و مرتکب اشتباهی شد، فعالان آن حرفه و صنف بهخصوص پرچمدار اعتراض نشوند و این خطا و اشتباه را به همه خدمتگزاران آن شغل تعمیم ندهند. یکی از مهمترین فیلمهایی که چنین ترسی را در جان فیلمنامهنویسان انداخت، «شوکران» نوشته بهروز افخمی و مینو فرشچی و کارگردانی افخمی بود که ترسیم شخصیت سیما ریاحی با بازی هدیه تهرانی، باعث اعتراضات جامعه پرستاری بهویژه برخی دانشجویان این رشته شد اما پرستاران عزیز به چه چیز معترض بودند؟ آیا پرستار فیلم در وظیفه پرستاریاش قصور و کمکاری کرده بود یا معترضان، روابط شخصی و حریمخصوصی سیما را برنتابیدند و رابطه و صیغه او با مردی متاهل/ محمود بصیرت(فریبرز عربنیا) را در تعارض با رسالت پرستاری دانستند؟ قطعا این دومی به مذاق گروه معترض خوش نیامد و آنها احتمالا با تعصب و جانبداری شغلی با شخصیت و قصه سیما روبهرو شدند و رفتار و دلدادگی ممنوعه این پرستار را بهعنوان حرکتی تهدیدکننده برای جامعه پرستاری درنظر گرفتند اما آیا با نمایش صرفا
یک پرستار-حتی اگر قائل به خطا و اشتباه او باشیم-شانیت یک صنف و حرفه بهخطر میافتد و آیا اصلا میتوان شخصیت نمایشی سیما را نماینده جامعه پرستاران دانست؟
این اعتراض که ناخواسته باعث جلبتوجه بیشتر به فیلم شد، تازه مربوط به سال79 بود که خبری از اپیدمی کرونا نبود و پرستاران هنوز اینچنین جانشان را کف دستشان نگرفته بودند و ساعتها و حتی روزها دور از خانه و خانواده برای نجات جانهای فراوان ایثار نکرده بودند. احتمالا این عزیزان خسته از دوران سیاه کرونا و در ترکیب قصور و کمکاری برخی مسؤولان اجرایی و بیملاحظهبودن بعضی از مردم برای مراقب از خود و دیگران در این روزها تنها توقع ترسیم تصویری شایسته از جامعه پرستاری را دارند و اگر فیلمی مثل شوکران در این مقطع ساخته میشد، چهبسا عقوبتی سختتر درانتظار سیما بود. درحالیکه باوجود نیاز به تولید آثاری که بیانگر فداکاری فراتر از وظیفه پرستاران و کادردرمان است نباید از ظرفیتهای دراماتیک حرفههای مختلف ازجمله پرستاری هم برای روایتهای چالشی و جذاب غافل شد و اجازه داد شخصیتهایی با هویت و با شغل مشخص مثل خیلی از آدمها یا هر آدم دیگر مساله و مشکلات خود را در زندگی نمایشی داشته باشند و اشتباه کنند و به زمین بخورند و برخیزند یا برنخیزند تا شخصیت ملموس و باورپذیری ببینیم و هیچ هم اشتباهش را به کل آن حرفه ربط ندهیم و به او بهعنوان یک کاراکتر مستقل با همه آدمیت شاید بیمنزهاش نگاه کنیم.
از این نظر و فارغ از آن نگاه معترض، اتفاقا سیمای شوکران با بازی درخشان و همدلی برانگیز هدیه تهرانی یکی از بهترین، مهمترین و ملموسترین شخصیتهای تاریخسینمای ایران است که تماشاگر منصف میتواند واقعا او را درک و با او احساس همدردی و همذاتپنداری کند حتی باوجود اینکه آن جامه سیاهی که در اولین صحنه حضورش بر تن دارد، در تضاد و تعارض نمادین با سپیدجامگان پیرامونش باشد و نشانهای از دلدادگی اشتباه و سرنوشت تاریکش تا اینبار هم مثل سلطان، فرجام خوشی برای نقشهایی نباشد که تهرانی و عربنیا بازی کردند. هرچند در شوکران بهخاطر تلخی سرنوشت و آن زارزدن سیما پشتفرمان، دیگر حتی نمیتوانیم دیالوگی چون «کوتاه بود اما خیلی خوب بود» را متصور باشیم.
هرچقدر پرستار شوکران باب طبع بعضی از کادردرمان نبود، مریمِ فیلم نجاتیافتگان، احتمالا بهترین گزینه برای تایید و تعریف و تمجید است. رسول ملاقلی پور با نوشتن و کارگردانی این فیلم که در تیتراژاول آن از جمعیت هلالاحمر ایران قدردانی و اثر را هم تقدیم به جانباز مهندس کریم هرمزی و همسر امدادگرش منیژه جمشیدیفرد کرد، کار متفاوتی انجام داد و در میان فیلمهای جنگی که معمولا با محوریت مردان روایت میشود، یک اثر جذاب و استاندارد دفاعمقدسی با حضور تعیینکننده یک زن به عنوان مددکار و پرستار ساخت. ایثار و فداکاری و جانفشانی مریم با بازی درخشان عاطفه رضوی در یک موقعیت سخت جنگی و حضورش بهعنوان فرشته نجاتبخش در ترکیب با عنوان فیلم، یک ادای دین درست و حسابی سینمایی به پرستاران، پزشکان، کادردرمان و امدادگران جبهه و جنگ است و حتی باوجود شباهت این وضعیت با موقعیتهای خطیر دیگر همچون همین دورانکرونا حتی میتوان این قدردانی سینمایی را به شرایط فعلی هم تعمیم داد. دشواری موقعیت مریم و چالشی که این مددکار و پرستار با آن روبهروست از همان اول فیلم و زیر بمباران دشمن خودش را نشان میدهد و تا پایان و نجات رضای مجروح از میدان مین ادامه دارد؛ مشابه کاری که پرستاران و کادردرمان در دوران اپیدمی کرونا انجام میدهند و انگار همه آنها همچون مریم، بیماران مبتلا به کرونا و در نبرد با مرگ را مثل رضا(مجروح قطعنخاعی) روی برانکارد بستهاند و برای رساندن به موقعیتی امن و ایمن و نقطهسلامت با خود حمل میکنند.
گرچه شخصیت مریم بهدلیل مضمونی واجد ارزش است اما نباید این امتیاز را سنگ محکی برای مقایسه و مقابله با شخصیت سیما در شوکران در نظر بگیریم. در پرستاری و انجاموظیفه و رسالت هر دو هیچ شک و شبههای نیست و هر دو در محل خدمت جنگی و شهری خود، ذرهای کوتاهی نمیکنند و تفاوتی هم اگر هست در موقعیتهای مختلف این دو کاراکتر است و حتی همان دلدادگی اشتباه هم از سیما، شخصیتی باورپذیر میسازد. نکته مهم و قابلاشاره این است که دو نفر از بهترین شخصیتهای تاریخ سینمای ایران با شغل و هویت پرستاری خلق و به تصویر
کشیده شدهاند.
یک پرستار-حتی اگر قائل به خطا و اشتباه او باشیم-شانیت یک صنف و حرفه بهخطر میافتد و آیا اصلا میتوان شخصیت نمایشی سیما را نماینده جامعه پرستاران دانست؟
این اعتراض که ناخواسته باعث جلبتوجه بیشتر به فیلم شد، تازه مربوط به سال79 بود که خبری از اپیدمی کرونا نبود و پرستاران هنوز اینچنین جانشان را کف دستشان نگرفته بودند و ساعتها و حتی روزها دور از خانه و خانواده برای نجات جانهای فراوان ایثار نکرده بودند. احتمالا این عزیزان خسته از دوران سیاه کرونا و در ترکیب قصور و کمکاری برخی مسؤولان اجرایی و بیملاحظهبودن بعضی از مردم برای مراقب از خود و دیگران در این روزها تنها توقع ترسیم تصویری شایسته از جامعه پرستاری را دارند و اگر فیلمی مثل شوکران در این مقطع ساخته میشد، چهبسا عقوبتی سختتر درانتظار سیما بود. درحالیکه باوجود نیاز به تولید آثاری که بیانگر فداکاری فراتر از وظیفه پرستاران و کادردرمان است نباید از ظرفیتهای دراماتیک حرفههای مختلف ازجمله پرستاری هم برای روایتهای چالشی و جذاب غافل شد و اجازه داد شخصیتهایی با هویت و با شغل مشخص مثل خیلی از آدمها یا هر آدم دیگر مساله و مشکلات خود را در زندگی نمایشی داشته باشند و اشتباه کنند و به زمین بخورند و برخیزند یا برنخیزند تا شخصیت ملموس و باورپذیری ببینیم و هیچ هم اشتباهش را به کل آن حرفه ربط ندهیم و به او بهعنوان یک کاراکتر مستقل با همه آدمیت شاید بیمنزهاش نگاه کنیم.
از این نظر و فارغ از آن نگاه معترض، اتفاقا سیمای شوکران با بازی درخشان و همدلی برانگیز هدیه تهرانی یکی از بهترین، مهمترین و ملموسترین شخصیتهای تاریخسینمای ایران است که تماشاگر منصف میتواند واقعا او را درک و با او احساس همدردی و همذاتپنداری کند حتی باوجود اینکه آن جامه سیاهی که در اولین صحنه حضورش بر تن دارد، در تضاد و تعارض نمادین با سپیدجامگان پیرامونش باشد و نشانهای از دلدادگی اشتباه و سرنوشت تاریکش تا اینبار هم مثل سلطان، فرجام خوشی برای نقشهایی نباشد که تهرانی و عربنیا بازی کردند. هرچند در شوکران بهخاطر تلخی سرنوشت و آن زارزدن سیما پشتفرمان، دیگر حتی نمیتوانیم دیالوگی چون «کوتاه بود اما خیلی خوب بود» را متصور باشیم.
هرچقدر پرستار شوکران باب طبع بعضی از کادردرمان نبود، مریمِ فیلم نجاتیافتگان، احتمالا بهترین گزینه برای تایید و تعریف و تمجید است. رسول ملاقلی پور با نوشتن و کارگردانی این فیلم که در تیتراژاول آن از جمعیت هلالاحمر ایران قدردانی و اثر را هم تقدیم به جانباز مهندس کریم هرمزی و همسر امدادگرش منیژه جمشیدیفرد کرد، کار متفاوتی انجام داد و در میان فیلمهای جنگی که معمولا با محوریت مردان روایت میشود، یک اثر جذاب و استاندارد دفاعمقدسی با حضور تعیینکننده یک زن به عنوان مددکار و پرستار ساخت. ایثار و فداکاری و جانفشانی مریم با بازی درخشان عاطفه رضوی در یک موقعیت سخت جنگی و حضورش بهعنوان فرشته نجاتبخش در ترکیب با عنوان فیلم، یک ادای دین درست و حسابی سینمایی به پرستاران، پزشکان، کادردرمان و امدادگران جبهه و جنگ است و حتی باوجود شباهت این وضعیت با موقعیتهای خطیر دیگر همچون همین دورانکرونا حتی میتوان این قدردانی سینمایی را به شرایط فعلی هم تعمیم داد. دشواری موقعیت مریم و چالشی که این مددکار و پرستار با آن روبهروست از همان اول فیلم و زیر بمباران دشمن خودش را نشان میدهد و تا پایان و نجات رضای مجروح از میدان مین ادامه دارد؛ مشابه کاری که پرستاران و کادردرمان در دوران اپیدمی کرونا انجام میدهند و انگار همه آنها همچون مریم، بیماران مبتلا به کرونا و در نبرد با مرگ را مثل رضا(مجروح قطعنخاعی) روی برانکارد بستهاند و برای رساندن به موقعیتی امن و ایمن و نقطهسلامت با خود حمل میکنند.
گرچه شخصیت مریم بهدلیل مضمونی واجد ارزش است اما نباید این امتیاز را سنگ محکی برای مقایسه و مقابله با شخصیت سیما در شوکران در نظر بگیریم. در پرستاری و انجاموظیفه و رسالت هر دو هیچ شک و شبههای نیست و هر دو در محل خدمت جنگی و شهری خود، ذرهای کوتاهی نمیکنند و تفاوتی هم اگر هست در موقعیتهای مختلف این دو کاراکتر است و حتی همان دلدادگی اشتباه هم از سیما، شخصیتی باورپذیر میسازد. نکته مهم و قابلاشاره این است که دو نفر از بهترین شخصیتهای تاریخ سینمای ایران با شغل و هویت پرستاری خلق و به تصویر
کشیده شدهاند.