درددل کادر‌درمان

هفتگ جام‌جم پای حرف برخی پرستاران و خانواده‌های شهدای مدافع سلامت نشسته است

درددل کادر‌درمان

حال روحی‏مان را دریابید
تصویر شهید علی صفرلو این روزها از ذهن بسیاری از مردم پاک شده‌است. او اما در اسفندماه سال 98 زمانی که ویروس کرونا تازه وارد کشور شده بود با لباس تمام سفید و ماسکی که به صورت داشت وسط بخش مراقب‏های ویژه بیمارستان مدرس ایستاد و رو به دوربین خبر تلویزیون گفت: «مردم لطفا رعایت کنید.»
29 شهریور سال 99 اما ویروس کرونال ناجوانمردانه سراغ علی رفت و او را از همسر، دختر خردسال، پدر و مادر و برادرش مهدی گرفت. مهدی صفرلو که همکار برادر شهید و همسر برادرش در بیمارستان مدرس تهران است و در بخش آزمایشگاه این بیمارستان کار می‏کند از حال و روز این روزهای خانواده می‏گوید.
او توضیح می‎دهد که بنیاد شهید خردادماه امسال علی را به‌عنوان شهید سلامت شناخت، مسؤولان وزارت بهداشت و درمان یک بخش در بیمارستان هم به نامش کردند و حقوق و مزایای او هم به خانواده بازمانده تعلق گرفت.
مهدی اما به ما می‏گوید که پول نه برای خود و نه برای خانواده‎اش اهمیت ندارد زمانی که برادر دیگر نیست. او توضیح می‎دهد این روزها همه اعضای خانواده در یاس و ناامیدی زندگی می‎کنند. انگار علی بعد از رفتنش امید به زندگی و شور و شوق زندگی‌کردن را با خودش برده‌است. حالا این روزها همسر شهید سلامت صفرلو، هر روز صبح دختر خردسالش را به مهد‌کودک می‏برد و خود در محل کارش در بخش‎های بیمارستانی حاضر می‏شود و از بیماران پرستاری می‎کند. این روزمرگی اوست. هرچند مهدی می‏گوید همه اعضای خانواده از همسر و دختر خردسالش حمایت روحی و روانی می‏کنند اما شرایط روحی بازماندگان زیاد هم خوب نیست. به‌خصوص شرایط مادر مهدی خیلی بد است.
برادر شهید صفرلو توضیح می‎دهد: «مادرم بی‏تابی می‏کند و یک چشمش اشک و چشم دیگرش خون است.» او توضیح می‏دهد مادرش تا نام «علی» را   می‎شنود گریه می‎کند. مادر تنها فرزندش را می‏خواهد. مهدی بارها مادر را به مشاوره برده‌است. او می‏گوید هیچ‌کدام از اعضای خانواده فرصت عزاداری را پیدا نکردند. شرایط روحی بد است و با وجود این‌که بارها مادر و همسر برادرش تحت حمایت روان‎درمانگر بودند اما غم از دست دادن فرزند و همسر هنوز با آنهاست.
این کارشناس آزمایشگاه ادامه می‎دهد شرایط برای برادرزاده خردسالش از همه بدتر است. دختر خردسال بدون پدر نمی‌داند باید چه کار کند و انزوا و گوشه‌گیری تنها کاری است که کودک انجام می‌دهد.
مهدی نگران برادرزاده‎اش است. نگران آینده دختر خردسال و دوست دارد کسی از آنها حمایت‎ عاطفی کند. او می‎گوید: «نه پول و نه مزایای دیگری برای من و اعضای خانواده‌ام مهم نیست. تنها چیزی که خانواده نیاز دارند، توجه است. ما دوست داریم یک نفر از مسؤولان دانشگاه علوم پزشکی، یک نفر از مدیران وزارت بهداشت و درمان یا یک نفر از نظام پزشکی سراغی از ما بگیرد.» آنها پرتوقع هم نیستند. انتظار ندارند کسی به دیدنشان برود، یک تماس کوچک هم برای آنها کافی است. آنها فقط انتظار دارند یک نفر حال‌شان را بپرسد و به آنها توجه کند.



باید هوای دخترم را داشته باشم
فرشته سلمانیان، همسر شهید شهروز کریمیان افسرده است. این را ما نمی‎گوییم. این را صدای خسته و ناراحتش می‏گوید. این را تمام کلمات و جملاتش می‏گوید. کلمات و جملاتی که بدون احساس، خسته و افسرده ادا می‏شود. حدود دو سال پیش اما شرایط فرشته این‌گونه نبود. حالا حدود دو سال از پر کشیدن همسر سلمانیان می‎گذرد. بیست‌و‌دوم اسفندماه بود که شهروز بعد از شیفت کاری در بخش آی‏سی‏یوی بیمارستان فیاض‌بخش از گلودرد شکایت کرد. اما زمانی که چند روز بعد نفس او بند آمد و او را به بیمارستان رساندند سلمانیان فهمید که کرونا ریه‏های پدر دختر 15 ساله‌اش را درگیر کرده است. همه چیز اما به یکباره در دور تند افتاد. تنگی‌نفس، اتصال به دستگاه تنفس مصنوعی و بعد نفس‎هایی که رفت و دیگر نیامد تا این که یک خط صاف و بدون چین در مونیتور تصویر پایانی زندگی همسر شد. هنوز هم بعد از مدت‌ها یاد آن روز که می‎افتد صدایش دورگه می‏شود، بغض می‏کند و برای لحظه‎ای سکوت تنها صدایش می‏شود. حالا زندگی برای فرشته تغییر کرده‌است. او که در راه پرستاری همسر را از دست داد و خود سال‎ها در شغل پرستاری فداکاری‎ها کرده، خسته است. بعد از مدت زمان حدود دو سال هنوز پرونده شهادت همسر تعیین و تکلیف نشده‌است. از دانشگاه علوم پزشکی محل خدمت چند روز قبل با سلمانیان تماس گرفتند و گفتند که پرونده‏اش کامل شده و قرار است که به بنیاد شهید فرستاده شود تا درباره‎اش تصمیم بگیرند. برای فرشته اما مهم نیست. او می‎گوید که برایش مهم نیست که نتیجه پرونده چه می‏شود. او تمام داشته‏هایش را از دست داده است، همسری را که عاشقانه دوست داشته برای خدمت فدا کرده و حالا شرایط شغلی خودش هم تغییر کرده‌است. او می‏گوید: «حالا اولویت‎های من تغییر کرده است. رسیدگی به دختر نوجوانم از همه چیز برایم مهم‏تر است.» به همین دلیل است که درخواست بازنشستگی داده. بعد از حدود 18 سال خدمت در حرفه پرستاری خسته از همه جا می‎خواهد که بازنشسته شود. او می‏گوید که از همه قول و قرارها و دروغ‎هایی که به او گفته شده خسته است. همسر شهید کریمیان تنها یک درخواست دارد. فرشته ناامید از همه جا پنج‌شش ماهی می‏شود که درخواست بازنشستگی داده و امیدوار است که هرچه زودتر با درخواست او موافقت کنند. هرچند هنوز با بازنشستگی‏اش موافقت نشده‌است. او می‏گوید: «اگر با بازنشستگی‏ام موافقت نکنند، استعفا می‎دهم.» این را که می‎گوید برای لحظه‎ای صدایش آرام می‏شود. می‎گوید که دختر نوجوانش به مادر نیاز دارد و بعد از پدر او هم مادر بوده است و هم پدر. برای ساختن زندگی دوباره فرشته دوست دارد که دیگر پرستار نباشد تا شاید شکل زندگی را برای خود و فرزندش پرستاری کند و شرایط را بهبود دهد.




مطالبات ما بحق است
سیدعباس حسینی، پرستاری که در یکی از بیمارستان‎های شهر آبادان کار می‏کند یک فهرست بلند بالا از مطالبات خود و همکارانش دارد. زمانی که از او درباره خواسته‏هایش می‌پرسیم، توضیح می‌دهد تمام خواسته‎های جامعه پرستاری قانونی، بحق و معقول است. سیدعباس تاکید می‎کند هیچ کدام از همکارانش خواسته غیرمعمولی ندارند. آنها دوست دارند کار کنند ولی در شرایطی که امکان خدمت وجود داشته‌باشد. او تعریف می‎کند شرایط کار کردن در بیمارستان سخت است و با شیوع ویروس کرونا در کشور شرایط برای کار کردن سخت‏تر هم شده‌است. او از تعداد اندک نیروی کار در هر شیفت کاری می‏گوید.
از این که در هر شیفت تنها دو تا سه پرستار خدمت می‏کنند اما باید از 20 تا 30 بیمار پرستاری کنند. موضوع تعرفه‎گذاری خدمات پرستاران شاید مهم‌ترین مطالبه او و دیگر همکارانش است که همه پرستاران چه در بیمارستان‎های دولتی و چه در بیمارستان‎های خصوصی خواستار اجرایی‌شدن آن هستند. او توضیح می‏دهد حقوق و مزایای پرستاران همیشه پایین بوده است در صورتی که با اجرایی شدن تعرفه‎گذاری پرستاری تا حدودی بخشی از مطالبات در حوزه حقوق و مزایا حل می‏شود.
سیدعباس توضیح می‎دهد موضوع با اجرایی شدن تعرفه‏گذاری پرستاری، امکان به خدمت گرفتن پرستاران در بخش‎های متنوع اتفاق می‎افتد. او به موضوع بهره‏وری پرستاران در بخش‎های متنوع اشاره می‏کند و توضیح می‏دهد پرستاران می‏توانند در بخش‎های متنوع کار کنند و اگر نگاه جامعه سلامت و مدیران به آنها تغییر کند، قدم‎های مؤثر و بزرگی در بهبود شرایط سلامت در کشور به وجود می‎آید.
استخدام پرستاران شرکتی و تعیین وضعیت نیروها یکی دیگر از مطالباتی است که از نظر حسینی می‏تواند تا حدودی امنیت شغلی را به جامعه پرستاران هدیه دهد. از نظر این پرستار جوان به یک نیاز جامعه پرستاری هیچ‎گاه توجه نمی‏شود و آن بخش حمایت روحی و روانی از آنهاست. او توضیح می‏دهد پرستاران با فشار کاری جمسی و روحی زیادی در محیط شغلی مواجه‎اند و همین می‎تواند به سلامت روحی و جسمی آنها صدمه بزند. از نظر سیدعباس حمایت‎های روحی و جسمی از پرستاران می‎تواند به آنها کمک کند تا بهتر و مؤثرتر خدمات‏رسانی کنند.
 سیدعباس امیدوار است و می‎گوید با این‌که مشکلات زیادی در شغل پرستاری وجود دارد اما تلاش‎های خوبی هم برای رفع نیازها و مشکلات این قشر انجام گرفته‌است.
این پرستار جوان توضیح می‎دهد درست است بسیاری از مسؤولان قول و قرارهای زیادی می‏دهند و حرف آنها هیچ‌گاه به مرحله عمل نمی‏رسد، با وجود این پرستاران امیدوارند به بخشی از مطالبات‌شان جامعه عمل پوشانده شود. او از مسؤولان می‎خواهد به مشکلات پرستاران به صورت کلی نگاه کنند و سیاستگذاری‎ها هم در راستای عمل به خواسته‎ها تعیین شود.



از عوارض بعد از کرونا رنج می‏برم
حسین علوی، پرستار 28 ساله بیمارستان شهدای پاکدشت هنوز چهره دوست صمیمی‏اش شهید رامین عزیزی‏فر را به خاطر دارد. حسین تازه کارش را به عنوان پرستار شروع کرده بود و با رامین همکار بود که ویروس کرونا در کشور شایع شد. پس از شیوع ویروس در کشور، او و دوستش مشغول خدمت به افراد مبتلا به بیماری شدند. بعد اما رامین به کرونا مبتلا شد و خیلی زود هم دوستش را تنها گذاشت. علوی هنوز از دوستش با آه و افسوس یاد می‏کند اما باید به عنوان پرستار به کارش ادامه می‎داد. به همین دلیل طرحش را گذراند و حالا هم به عنوان نیروی قراردادی در بیمارستان کار می‏کند. حسین اما در شرایط خوبی قرار ندارد. این پرستار جوان در انتظار استخدام شدن است. او به ما می‏گوید در همه بیمارستان‎های کشور کمبود نیروی پرستار وجود دارد اما شرایط تبدیل وضعیت نیروها که امسال قرار بود انجام شود، به تعویق افتاده است. علوی حتی تمام بندها و شرایط استخدام را هم دارد اما با یک تصمیم تمام آروزهایش بر باد رفت؛ بعد از این که اعلام شد امسال استخدامی انجام نمی‏شود. این پرستار جوان توضیح می‎دهد درخواست او افزایش حقوق و مزایا نیست بلکه می‏خواهد شرایطش به عنوان یک پرستار ثابت شود و امنیت شغلی داشته‌باشد. حسین توضیح می‎دهد به دلیل امنیت شغلی که وجود ندارد او و بسیاری از همکارانش به فکر مهاجرت هستند. علوی تاکید می‎کند با وجود سرانه پایین پرستار در بیمارستان‎های کشور بسیاری از دوستانش تعداد شیفت‏های زیاد را در ماه و در بیمارستان می‎گذرانند و فشار زیادی را متحمل می‏شوند. همه اینها باعث شده او و دیگران به فکر استعفا از شغل‌شان باشند.
 حسین تعریف می‏کند در زمان پرستاری از بیماران دو بار به بیماری کرونا مبتلا شده و هرچند که جان سالم به در برده است اما این روزها از عوارض پس از بیماری رنج می‏برد. او به نارسایی آدرنال مبتلا شده است؛ بیماری‌ای که به شدت نادر است اما عفونت ویروسی عفونت ویروس کرونا باعث ابتلا شده است. این روزها او از خستگی مزمن، ضعف عضلانی، کاهش اشتها و وزن، دردهای شکمی، سرگیجه، فشار خون پایین و درد مفاصل رنج می‏برد. هرچند علوی از شغلش ناراضی نیست و همچنان مشغول پرستاری از بیماران است اما این روزها خسته‎تر از قبل با عوارض بیماری که ناخواسته به وجود آمده است، کار می‏کند. او درخواست‎های عجیبی ندارد. تنها چیزی که می‎خواهد تعیین وضعیت استخدامی‏اش با توجه به قولی که به او داده‏اند، است. او دوست دارد در کشور خودش کار کند و به شهروندان ایرانی خدمات بدهد اما این پرستار جوان هم نیاز به حمایت دارد. می‏خواهد کسی از نظر روحی و امنیت شغلی به او اطمینان خاطر دهد تا با فراغ بال کار کند.