شهرت  با چاشنی شوخی

شهرت با چاشنی شوخی

 ماجرای رودررویی سجاد غریبی با مارتین فورد یا هر ماجرای دیگری، اگر پتانسیل کافی برای شوخی داشته باشد، همه ما پای کار هستیم و اگر نتوانیم کامنت‌های جذاب‌ بگذاریم و شوخی‌های با نمک بسازیم حتما می‌توانیم درباره شوخی‌های دیگران نظر بدهیم و پیگیر آنها باشیم. در نتیجه ما از شکست یا پیروزی آدم‌ها، از زندگی خصوصی افراد، از خوشی و لذت یا حتی از درد و رنج آنها برای ایجاد جریان بهره می‌بریم؛ جریان‌هایی که می‌تواند سوژه ماجرا را به اوج ببرد یا به خاک سیاه بنشاند و جریان‌هایی که برای خیلی‌ها پولساز است.هالک ایرانی برای خیلی‌ها شناخته شده بود اما نه آنقدری که این یکی دو روز درباره‌اش می‌شنویم؛ او با یک شکست ناخوشایند، شبکه‌های اجتماعی را درنوردیده و هر طرف که رو می‌کنید چیزی درباره‌اش می‌بینید یا می‌خوانید به آن میزان که فقط یکی از کامنت‌های منتشر‌شده درباره‌اش هزاران لایک می‌گیرد. حالا او به مدد لایک‌ها و کامنت‌های ما نفر اول فضای مجازی شده اما چه نفر اولی؟ این نفر اول‌بودن چه ارزش و اعتباری برای او به همراه دارد؟ جز این است که ما شوخی‌شوخی ویدئوی غریبی یا دیگران را دست به دست می‌کنیم و نظر می‌دهیم و مطرحشان می‌کنیم و آنها جدی‌جدی ارزش و اعتبارشان را از دست می‌دهند؟ در ساختار مبتنی بر بیشتر دیده‌شدن است که افراد به محض رخ دادن یک اتفاق تبدیل به سوژه می‌شوند و هر آنچه درباره آنها از گذشته وجود داشته از پستوی تلفن‌های همراه و از آرشیوه‌های واقعی و مجازی روی دایره شبکه‌های اجتماعی ریخته می‌شود و همه چیز طوری در کنار هم قرار می‌گیرد که سوژه مورد نظر تا آنجا که ظرفیت دارد در صدر بماند و در غیاب ارزشگذاری و ارزشمندی رخدادها و سوژه‌ها، آنچه به وجود می‌آید، چهره‌های مطرح یا سلبریتی‌هایی هستند که لزوما نمی‌توانند حائز عنوان ستاره یا قهرمان باشند و نکته اینجاست که در میان چهره‌های مطرح فضای مجازی تعداد آنهایی که در غیاب ارزش‌های فرهنگی - اجتماعی به جایگاه و رتبه دست پیدا می‌کنند، بسیار بیشتر از کسانی است که به درستی و به حق باید شان و جایگاه ویژه داشته باشند.
ما شوخی‌شوخی عده‌ای را به شهرت می‌رسانیم و آنها ممکن است جدی‌جدی نابود شوند چون همیشه این شهرت از سویه مثبت و درست حاصل نمی‌شود؛ کسی مانند سجاد غریبی ممکن است هرگز از سایه سنگین اتفاقی که در مقابل مارتین فورد برایش رخ داد، بیرون نیاید اما کسانی از این رهگذر بارشان را بسته‌اند، او را فراموش کرده و رفته‌اند سراغ نفرات بعدی.