برای مرحوم نادر ابراهیمی
من تاریخ نمینویسم!
۱۶ خرداد، سالروز درگذشت نادر ابراهیمی بود. داستاننویس، فیلمساز، ترانهسرا، مترجم، روزنامهنگار و به گفته خودش ابوالمشاغل. شاید همین مساله سختتر از هر کار دیگری برای آغاز این نوشتار باشد. نویسندهای که پیش از درگذشت خود، بیش از ۱۰۰ کتاب را به رشته تحریر درآورده، اما در این میان به گفته کارشناسان و منتقدان، کتاب «سه دیدار» چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
اینکه نویسندهای زندگی و شخصیت فردی چون حضرت امام خمینی(ره) را در قالب داستان (هرچند کاملا مستند) به رشته تحریر درآورد، قدری جسارت و شجاعت می خواهد و ابراهیمی در قالب رمانی سه جلدی با عنوان «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآمد» این کار را انجام داد. همسر او میگوید: «نادر ابراهیمی زمانی که ما به آیتا... خمینی میگفتیم «امام» این اثر را آغاز نکرده؛ بلکه از ۱۵خرداد ۱۳۴۲ یعنی در چنین روزهایی، جزو مردم مبارز بود و به دنبال این بود که این مرد را بشناسد.»
رمان از سه خط داستانی تشکیل شده است. در خط اول، شاهد خروج پیری روشنضمیر از دریا و وارد شدن او به منزل راوی هستیم. این فصل از رمان، زبانی آرکائیک و متفاوت از باقی بخشهای آن دارد. خط دوم داستان راجعبه دوران کودکی، نوجوانی و شکلگیری شخصیت امام است. نویسنده در خط سوم، دوران جوانی و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی امام را به تصویر میکشد. او در پایان جلد دوم، عنوان جلد سوم را «حرکت در اوج» معرفی میکند. جلدی که هیچگاه منتشر نشد.
عنوان کتاب طوری است که انگار نویسنده دیدارهایی با امام داشته؛ در حالیکه وی هرگز امام را ملاقات نکرد. او کتاب را بر اساس مطالعات و منابعی گسترده نوشت. ابراهیمی در مصاحبهای گفته بود که در کنار گرفتن مصاحبه از خانواده امام، خواندن بریده جراید و اعلامیهها، برای نگارش این رمان فقط ۱۳۰ جلد کتاب هم خوانده و از طرفی ۱۷ سال زمان برای نگارش این کار صرف کرده است.
برخی بعد از انتشار سه دیدار، با داس تند و تیز نقد به جان این کتاب افتادند؛ در حالیکه ابراهیمی در مقدمه کتاب، حجت را بر همگان تمام کرد: «من داستان مینویسم. تاریخ نمینویسم. تاریخهای بسیاری قبل از من نوشته شده است و همزمان با من و بعد از من نیز نوشته میشود و خواهد شد؛ اما داستان فقط یکبار نوشته میشود؛ فقط یکبار. آنها که واقعیت و نه حقیقت را میخواهند و طالب واقعیات تاریخی هستند نه حقایق انسانی، میتوانند بیدغدغه خاطر، به بهترین تاریخها مراجعه کنند.»
رضا شعبانی - قفسه کتاب
رمان از سه خط داستانی تشکیل شده است. در خط اول، شاهد خروج پیری روشنضمیر از دریا و وارد شدن او به منزل راوی هستیم. این فصل از رمان، زبانی آرکائیک و متفاوت از باقی بخشهای آن دارد. خط دوم داستان راجعبه دوران کودکی، نوجوانی و شکلگیری شخصیت امام است. نویسنده در خط سوم، دوران جوانی و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی امام را به تصویر میکشد. او در پایان جلد دوم، عنوان جلد سوم را «حرکت در اوج» معرفی میکند. جلدی که هیچگاه منتشر نشد.
عنوان کتاب طوری است که انگار نویسنده دیدارهایی با امام داشته؛ در حالیکه وی هرگز امام را ملاقات نکرد. او کتاب را بر اساس مطالعات و منابعی گسترده نوشت. ابراهیمی در مصاحبهای گفته بود که در کنار گرفتن مصاحبه از خانواده امام، خواندن بریده جراید و اعلامیهها، برای نگارش این رمان فقط ۱۳۰ جلد کتاب هم خوانده و از طرفی ۱۷ سال زمان برای نگارش این کار صرف کرده است.
برخی بعد از انتشار سه دیدار، با داس تند و تیز نقد به جان این کتاب افتادند؛ در حالیکه ابراهیمی در مقدمه کتاب، حجت را بر همگان تمام کرد: «من داستان مینویسم. تاریخ نمینویسم. تاریخهای بسیاری قبل از من نوشته شده است و همزمان با من و بعد از من نیز نوشته میشود و خواهد شد؛ اما داستان فقط یکبار نوشته میشود؛ فقط یکبار. آنها که واقعیت و نه حقیقت را میخواهند و طالب واقعیات تاریخی هستند نه حقایق انسانی، میتوانند بیدغدغه خاطر، به بهترین تاریخها مراجعه کنند.»
رضا شعبانی - قفسه کتاب