ریشههای عشقورزی به ثروت
ساعت 3 بامداد اعلام شد پیرمرد 70سالهای به نام امیر در شمال شهر قصد خودکشی دارد. بر حسب وظیفه به سرعت خودم را به او رساندم. گفتوگوی ما تا سپیده دم ادامه یافت. امیر دائما از ثروتش و ارثی که به او رسیده بود حرف میزد. بعد از یک ساعت مقابل من پر شده بود از لباسها و اجناس برندی که در خانه داشت. با وجود ثروت فراوان، امیر همچنان نگران فقر بود. میگفت چرا با این همه ثروت حالم خوب نیست؟
انتظار و شناختی که از ثروت برای رسیدن به حال خوب داریم، غالبا با واقعیت تطابق ندارد. همیشه میشنویم افراد میگویند اگر ثروتمند بودیم مشکلاتمان حل میشد. گاهی تاکید میکنند همه مشکلاتمان حل میشد! اما به واقع فردی که نتوانسته با ثروت کم شادی را برای خود به ارمغان بیاورد چگونه مادیات میتوانند برای او اینگونه عمل کنند؟! ما گاهی از ثروت، شغل و مزیتهای اجتماعی بهعنوان پوششی برای مشکلات عاطفی خود استفاده میکنیم. در واقع از درون آنقدر تهی میشویم که به مادیات قناعت میکنیم. نقل قولی از روانشناسی میگوید: «اشیاء قابل مصرف و آدمها قابل مهرورزی هستند، اما بعضی در تکاپوی مصرف آدمها و عشق به اشیاء هستند. اشیاء را ارج مینهند و میخواهند در کنارش باشند، تمیز و سالم نگاهش دارند و مراقباند آسیبی نبیند. این همان آداب عاشقی است که وقتی شجاعت نثار آن به آدمی را نداشته باشی، نثار مایملک خود میکنی. آن وقت آدمهای دور و برت را مصرف میکنی و به اشیاءء عشق میورزی...» این مهرورزی به اشیاء همچون سرابی میشود که هرچه به دنبالش میرویم، آن را نخواهیم یافت و از گذشته حیرانتر و آسیبدیدهتر میشویم. شاید به این علت باشد که آنقدر از دیگران و جهان اطراف آسیب دیدهایم و آن را خطرناک برآورد کردهایم که دیگر شجاعت رویارویی با آن را نداریم. مادیات به همراه خود رفاه میآورند ولی لزوما به آرامش و شادکامی منجر نمیگردد.
حال خوب نیاز به تلاش دارد!
سیدمحسن کلانتر - روانشناس بالینی مرکز بهداشت شمال تهران