نسخه Pdf

با افتخار؛ متولد ایران

مرور یک دیدار با محمدعلی کشاورز، در سالمرگ این هنرمند برجسته

با افتخار؛ متولد ایران

25 خرداد بود که درگذشت، دو ماه قبلش وقتی دیدیم، نمی‌شود راهی خانه‌اش شویم برایش گل فرستادیم و کیک و او هم عکسی فرستاد از خودش درحال فوت کردن شمع و به ما گفت 90ساله شده و حس می‌کند 90 سال خوشبخت بوده است. حالا دو سال از سالمرگ محمدعلی کشاورز پدرسالار محبوب ما می‌گذرد. دو سال است که او در قید حیات نیست و دو تا شمع از دنیای ما که زنده‌ایم، جا مانده است. آنچه می‌خوانید مروری است بر برخی پرسش و پاسخ‌های آخرین دیداری که داشتیم، آخرین دیدار قبل از آمدن کرونا.  حیف که او این روزها در دنیای ما نیست. 

کشاورز در خانه‌اش تلویزیون نداشت، وقتی از او پرسیدیم کدام اثرش را بیشتر دوست دارد، چه فیلم‌هایی می‌بیند و بازی چه کسانی را بیشتر دوست دارد، گفت: من کتاب می‌خوانم! و هیچ‌‌وقت حتی بازی‌های خودم را هم تماشا نکرده‌ام و کلا اهل تلویزیون‌دیدن نیستم. بیشتر دوست دارم مطالعه کنم و از این کار بسیار لذت می‌برم. چون فیلم هم نمی‌بینم، نمی‌توانم بگویم بازی چه کسی را دوست دارم اما مطمئنم هم میان بازیگران جوان و هم با‌‌تجربه هستند کسانی که بدرخشند و هنر این مملکت را حفظ کنند. امیدوارم شرایط کار روز‌به‌روز برایشان بهتر شود و بتوانند آثار بهتری ارائه کنند.
 بازی کنار آنتونی کویین
کشاورز از معدود بازیگران ایران بود که با دو نفر از برجسته‌ترین بازیگران تاریخ سینمای جهان همبازی شده بود، یکی آنتونی کویین در فیلم «کاروان‌ها» و دیگری ماکس فون سیدو در فیلم «صحرای تاتارها». البته بخش‌هایی از هر دو فیلم در ایران فیلمبرداری شد. مرور این همکاری‌های افتخارآمیز کشاورز را حسابی سر ذوق آورده بود. او می‌گفت: یکی از بهترین همکاری‌های دوران بازیگری من هم با آنتونی کویین، بازیگر برجسته و توانای سینمای جهان بود. سال‌ها بعد او را به‌طور اتفاقی در انگلیس دیدم و او مرا برای زندگی و بازی در تئاتر و سینما نزد خودش دعوت کرد اما ضمن تشکر از محبت او گفتم: من به‌جز وطنم ایران، در هیچ جای دنیا کار نمی‌کنم.
 یک عمر با سعدی
زندگی برایش چه شکلی است و شبیه چیست؟ در برابر این سوال لبخند زد: «خوشحالم که یک ایرانی هستم و هرچه هم دارم از مردم خوب کشورم است. کشور سعدی و حافظ و فردوسی. به جوان‌ها همیشه می‌گویم سعدی بخوانید. سعدی در آدم معجزه می‌کند.» و بیتی از سعدی خواند: گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم/ هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است... هنوز هم همین است... هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است.
 آرزوهایی از ته‌دل برای مردم ایران
او عاشق ایران بود. می‎‌گفت: این سرزمین و هر چه دارد حاصل تلاش آنهایی است که قبل از ما بودند و در برابر هر مشکلی هم ایستادند و ایران را حفظ کردند تا امروز کشور ما باشد. کاش بچه‌هایی که تئاتر و کار هنری می‌کنند، اول مملکت خود را بشناسند و درباره فرهنگ و ادبیات و هنر ایران به‌طور مرتب مطالعه کنند و بروند همه جای کشور پهناورمان را ببینند. ایران، گلستانی خداداد است. امیدوارم همه دست‌به‌دست هم دهند و برای مملکت خودمان کار کنند، نه این که چشم‌مان به فرنگی‌ها باشد که دارند چه می‌کنند.

زینب مرتضایی‌فرد - روزنامه‌نگار