درباره مهدی صباغی که دوازده خرداد، بعد از یک دوره بیماری از دنیا رفت
آه که اینطور
یکی از ویژگیهای مهدی صباغی، لهجه شیرین مشهدیاش بود که کاراکترهای پدرانه و مهربانش را کامل میکرد اما بهدلیل دوبله بیشتر فیلمها و سریالها در دهه 60، سالها طول کشید تا تماشاگران با این خصوصیت او آشنا شوند و صدای واقعی صباغی را بشنوند که از گویندههای خوب رادیو هم بود.
اولین حضور صباغی البته با نام اصلیاش فیروز صباغی، بهعنوان بازیگر در فیلم «گریز از شهر» در سال 64 بود که نقش مردی را بازی میکرد که پدرش با خطای پزشکی از دنیا رفته بود، برای همین او به قصد انتقام و با تیزی، کل فیلم دنبال دکتر افتاده بود اما آخر قصه و بهجای چاقو، گل از جیب کتش درمیآورد و دکتر را در آغوش میکشد.
همان دهه 60 و در اوایل راه بازیگری در سینما، به قول فوتبالیها هتتریک میکند و در سه فیلم خسرو ملکان جلوی دوربین میرود.
در «زمزمه» که مثل گریز از شهر در مشهد فیلمبرداری شد، نامش همراه دو بازیگر مشهدی دیگر، رضا صابری و رضا سعیدی در تیتراژ و روی تصاویر نقارهخانه و گنبد و گلدستههای حرم امام رضا (ع) نقش میبندد. صباغی در این فیلم نقش استوار رحمانی، پدر حمید (سعیدی) را بازی میکند که باوجود مخالفت اولیه با فعالیتهای انقلابی پسرش، درنهایت با انقلابیون همراه میشود.
دومین همکاریاش با ملکان در فیلم «طوبی» اتفاق افتاد؛ همان فیلمی که برای اولینبار اسمش در تیتراژها به مهدی صباغی تغییر کرد. در این فیلم و با گریمی متفاوت یکی از معدود نقشهای منفی کارنامهاش را بازی کرد؛ یک قاچاقچی مواد مخدر که باعث مصائب و محکومیت همسرش طوبی (پروانه معصومی) میشود.
در فیلم «تماس»، سومین همکاریاش با ملکان باز هم نقش همسر پروانه معصومی را بازی کرد، منتها اینبار در قصه و فضایی متفاوت. اینجا نقش پرستاری را بهعهده داشت که بعد از یک آتشسوزی دچار بحران روحی و در بیمارستان بستری میشود. نکته جالب اینکه سازندگان فیلم تصمیم گرفتند برای تسهیل خوانش اسم صباغی در تیتراژ، یک تشدید هم روی حرف ب نام خانوادگیاش بگذارند!
اولین سریالش در تلویزیون «عقیق» محصول سال 68 بود و اسم او را هم با خط نستعلیق در تیتراژ نخست نوشتند. همان اوایل سریال او را در نقش آقاجون در حال خوشامدگویی به مهمانان نوروزی میبینیم و کمی بعدتر هم قرآنی را از روی طاقچه برمیدارد و میبوسد و عیدیهای متبرک را به فرزندانش میدهد.
نکته قابل اشاره درباره صباغی اینکه او تقریبا از همان سالهای آغازین فعالیتش در سینما و تلویزیون، نقش پدر را بازی میکرد. در همان فیلم زمزمه، درحالیکه فقط هشت سال بزرگتر از سعیدی بود نقش پدرش را بازی کرد و در عقیق هم فقط 38 سال داشت که نقش پدر دانیال حکیمی و دیگران و حتی پدربزرگ یکی دو نوه را بازی کرد.
یکی از حضورهای شیرین صباغی در تلویزیون، نقش سرگرد علیآبادی در سریال «پلیس جوان» بود که شاید جزو نخستین باری بود که مخاطبان صدای واقعی و لهجه مشهدی این بازیگر را میشنیدند. اولین لحظه بازیاش در سریال، مربوط به سکانسی است که سرهنگ (حسین خانیبیک) بهدلیل تمرد یونس، دستور بازداشت موقت او را میدهد و صباغی هم با لهجه مشهدی پیازداغ ماجرا را بیشتر و فضا را تلطیف میکند. او درحالیکه دست به سمت بیسیم میبرد، میگوید:
«همین الان! مقررات، مقرراته قربان. برای همه یکسانه! فرقی نمیکنه. یعنی چی؟!»
یکی دیگر از کارهای مهم کارنامهاش نقش خلیل پوروطن، پدر منصور (هومن سیدی) در سریال «راه بیپایان» بود. اینجا هم نقش پدری نگران و دلواپس را بازی میکند که پسرش بیمحاسبه بلندپرواز است و میخواهد یکشبه ره صدساله برود.
در «کافهستاره» نقش احمدآقا را داشت که با یک لحظه واکنش بامزه، هنر بازیگریاش را نشان میدهد. آنجا که در مجلس ختم و موقع چایخوردن کمی دیر دوزاریاش نسبت به معنی کلمه فری/ free (مجانی) میافتد.
با حضورش در فیلم «آسمان هشتم»، نشان داد علقه و ارادتش به امام رضا(ع) و مشهد همیشگی است.
در سریال «مرز خوشبختی» هم نقش طلافروشی را داشت که روزنامه جامجم میخواند و از عملکرد شاگردش حمید (پوریا پورسرخ) رضایت دارد.
در فیلم «بیحسی موضعی»، آخرین حضورش در سینما نقش یک کبابی را بازی میکرد که رادیویش موقع غذا خوردن محمدحسن معجونی و حبیب رضایی خرخر میکند. وقتی رضایی به این صدا معترض میشود، بدون اینکه سر بلند کند با همان لهجه مشهدی میگوید: «میخووم ببینم، تا کی میخه بارون بیه.»
در آخرین حضورش در تلویزیون، در اپیزود آه که اینطور در سریال «سرگذشت» (1398) نقش پدری سالخورده و بیمار را بازی میکرد که پسرش (سپند امیرسلیمانی) میخواهد او را به خانه سالمندان ببرد اما صباغی باوجود پریشاناحوالی و لرزش دست با گفتن «من حالم خوبه» نمیخواهد این پایان را بپذیرد. بازی باورپذیر و تاثیرگذار صباغی در این سریال، بهجز هنرش رد و نشانی از واقعیت هم داشت و انگار آنونسی از بیماری این بازیگر در سالهای آخر زندگی هم بود، مصداقی دیگر از تاثیر و تاثر بازیگری و زندگی.
علی رستگار - روزنامهنگار
همان دهه 60 و در اوایل راه بازیگری در سینما، به قول فوتبالیها هتتریک میکند و در سه فیلم خسرو ملکان جلوی دوربین میرود.
در «زمزمه» که مثل گریز از شهر در مشهد فیلمبرداری شد، نامش همراه دو بازیگر مشهدی دیگر، رضا صابری و رضا سعیدی در تیتراژ و روی تصاویر نقارهخانه و گنبد و گلدستههای حرم امام رضا (ع) نقش میبندد. صباغی در این فیلم نقش استوار رحمانی، پدر حمید (سعیدی) را بازی میکند که باوجود مخالفت اولیه با فعالیتهای انقلابی پسرش، درنهایت با انقلابیون همراه میشود.
دومین همکاریاش با ملکان در فیلم «طوبی» اتفاق افتاد؛ همان فیلمی که برای اولینبار اسمش در تیتراژها به مهدی صباغی تغییر کرد. در این فیلم و با گریمی متفاوت یکی از معدود نقشهای منفی کارنامهاش را بازی کرد؛ یک قاچاقچی مواد مخدر که باعث مصائب و محکومیت همسرش طوبی (پروانه معصومی) میشود.
در فیلم «تماس»، سومین همکاریاش با ملکان باز هم نقش همسر پروانه معصومی را بازی کرد، منتها اینبار در قصه و فضایی متفاوت. اینجا نقش پرستاری را بهعهده داشت که بعد از یک آتشسوزی دچار بحران روحی و در بیمارستان بستری میشود. نکته جالب اینکه سازندگان فیلم تصمیم گرفتند برای تسهیل خوانش اسم صباغی در تیتراژ، یک تشدید هم روی حرف ب نام خانوادگیاش بگذارند!
اولین سریالش در تلویزیون «عقیق» محصول سال 68 بود و اسم او را هم با خط نستعلیق در تیتراژ نخست نوشتند. همان اوایل سریال او را در نقش آقاجون در حال خوشامدگویی به مهمانان نوروزی میبینیم و کمی بعدتر هم قرآنی را از روی طاقچه برمیدارد و میبوسد و عیدیهای متبرک را به فرزندانش میدهد.
نکته قابل اشاره درباره صباغی اینکه او تقریبا از همان سالهای آغازین فعالیتش در سینما و تلویزیون، نقش پدر را بازی میکرد. در همان فیلم زمزمه، درحالیکه فقط هشت سال بزرگتر از سعیدی بود نقش پدرش را بازی کرد و در عقیق هم فقط 38 سال داشت که نقش پدر دانیال حکیمی و دیگران و حتی پدربزرگ یکی دو نوه را بازی کرد.
یکی از حضورهای شیرین صباغی در تلویزیون، نقش سرگرد علیآبادی در سریال «پلیس جوان» بود که شاید جزو نخستین باری بود که مخاطبان صدای واقعی و لهجه مشهدی این بازیگر را میشنیدند. اولین لحظه بازیاش در سریال، مربوط به سکانسی است که سرهنگ (حسین خانیبیک) بهدلیل تمرد یونس، دستور بازداشت موقت او را میدهد و صباغی هم با لهجه مشهدی پیازداغ ماجرا را بیشتر و فضا را تلطیف میکند. او درحالیکه دست به سمت بیسیم میبرد، میگوید:
«همین الان! مقررات، مقرراته قربان. برای همه یکسانه! فرقی نمیکنه. یعنی چی؟!»
یکی دیگر از کارهای مهم کارنامهاش نقش خلیل پوروطن، پدر منصور (هومن سیدی) در سریال «راه بیپایان» بود. اینجا هم نقش پدری نگران و دلواپس را بازی میکند که پسرش بیمحاسبه بلندپرواز است و میخواهد یکشبه ره صدساله برود.
در «کافهستاره» نقش احمدآقا را داشت که با یک لحظه واکنش بامزه، هنر بازیگریاش را نشان میدهد. آنجا که در مجلس ختم و موقع چایخوردن کمی دیر دوزاریاش نسبت به معنی کلمه فری/ free (مجانی) میافتد.
با حضورش در فیلم «آسمان هشتم»، نشان داد علقه و ارادتش به امام رضا(ع) و مشهد همیشگی است.
در سریال «مرز خوشبختی» هم نقش طلافروشی را داشت که روزنامه جامجم میخواند و از عملکرد شاگردش حمید (پوریا پورسرخ) رضایت دارد.
در فیلم «بیحسی موضعی»، آخرین حضورش در سینما نقش یک کبابی را بازی میکرد که رادیویش موقع غذا خوردن محمدحسن معجونی و حبیب رضایی خرخر میکند. وقتی رضایی به این صدا معترض میشود، بدون اینکه سر بلند کند با همان لهجه مشهدی میگوید: «میخووم ببینم، تا کی میخه بارون بیه.»
در آخرین حضورش در تلویزیون، در اپیزود آه که اینطور در سریال «سرگذشت» (1398) نقش پدری سالخورده و بیمار را بازی میکرد که پسرش (سپند امیرسلیمانی) میخواهد او را به خانه سالمندان ببرد اما صباغی باوجود پریشاناحوالی و لرزش دست با گفتن «من حالم خوبه» نمیخواهد این پایان را بپذیرد. بازی باورپذیر و تاثیرگذار صباغی در این سریال، بهجز هنرش رد و نشانی از واقعیت هم داشت و انگار آنونسی از بیماری این بازیگر در سالهای آخر زندگی هم بود، مصداقی دیگر از تاثیر و تاثر بازیگری و زندگی.
علی رستگار - روزنامهنگار