نسخه Pdf

انتهای کوچه خاکی که به ساحل می‌رسید

انتهای کوچه خاکی که به ساحل می‌رسید

اسم «اسالم» که آمد، دلم لرزید. «دو برادر» و چند کتاب دیگر را خوانده‌بودم و قلبم مچاله شده‌بود برای لحظاتی که حال سید‌جلال در انتهای آن کوچه خاکی که به ساحل دریا می‌رسید بد شد و سیمین‌ خانم نمی‌دانست برای تنها همدم زندگی‌اش که داشت از دست می‌رفت، چه کند. بچه‌‌های محله را خبر کرد اما کار از کار گذشته‌بود. با تهران تماس گرفتند که آقاجلال تمام کرده.

چه کسی می‌داند بر دل دوستانش در جاده قدیم قزوین و رشت چه گذشت تا خودشان را به اسالم برسانند و در انتهای آن کوچه خاکی که به ساحل دریا می‌رسید، پیکر بی‌جان جلال آل‌احمد را روی تخت کلبه چوبی ببینند... . 
دو سه روز دیگر سالگرد درگذشت مردی است که با نوشته‌هایش دلبری کرد و با مرام و مسلکش، راه دینداری و آزادگی را برای بسیاری، چراغ انداخت. در میان آثاری که درباره او به چاپ رسیده،‌ ارج و منزلت کتاب «دو برادر» از آن جهت بالاست که راوی‌اش آقای دانایی (خواهرزاده مرحوم آل‌احمد) از منظری معتدل و واقع‌گرایانه به جلال و شمس آل‌احمد نگریسته و تلاش کرده حرف‌هایی بزند که اصطلاحا مو لای درزش نرود. این کتاب از همان روزهای اولی که در سال1393 به چاپ رسید مورد‌اقبال و استقبال مخاطبان قرار گرفت و البته مدت زیادی در بازار نشر و کتاب، غایب بود. 
انتشارات اطلاعات پس از چندی چاپ‌های بعدی کتاب را هم روانه کتابفروشی‌ها کرد و تا‌کنون این روند، ادامه داشته. خواندن این کتاب برای شناخت نسبی و مناسبی از زندگی و زمانه مرحوم جلال آل‌احمد، پیشنهاد ویژه ما برای نیمه ‌دوم شهریورماه است.

میثم رشیدی‌مهرآبادی - سردبیر قفسه کتاب