معجزه «عشق»
شاعران و نویسندگان ادعا میکنند که عشق در قلب ما زندگی میکند. اگر چه درست است که عاشقبودن میتواند نحوه عملکرد قلب ما را تغییر دهد و حتی به سالم ماندن آن کمک کند، اما وقتی کسی را دوست داریم، بیشتر اتفاقات و تغییر و تحولات در مغزمان اتفاق میافتد یا حداقل از آنجا شروع میشود. البته این یک تاثیر دوطرفه است به این معنی که همان طور که مغز نحوه دوستداشتن شما را کنترل میکند به همان اندازه از احساسات عاطفی تاثیر گرفته و تغییراتی در آن شکل میگیرد.
به عنوان مثال، دانشمندان علوم اعصاب که بر روی ابعاد مختلف عشق مانند جاذبه، محبت و دلبستگی مطالعه میکنند، دریافتهاند که هورمونهای خاصی که توسط هیپوتالاموس مغز و غده هیپوفیز کنترل یا تولید میشود، نقش عمدهای در ایجاد تجارب ذهنی از جذبیت و ارتباط عاطفی دارد؛ و در نهایت سبب پیوند عمیق عاطفی میشود. همچنین اکسیتوسین و وازوپرسین که توسط مغز تنظیم میشوند به احساس محبت و دلبستگی کمک میکنند. این اکتشافات به فرهنگ عامه نیز راه یافته است و اکسیتوسین امروزه به طور معمول «هورمون عشق» نامیده میشود. بنابراین کاملا واضح است که مغز از طریق عمل هیپوتالاموس و هیپوفیز بر تجربه عشق تاثیر میگذارد. اما آیا برعکس آن نیز صادق است؟ آیا عشق واقعا میتواند مغز ما را تغییر دهد؟
عشق مغز را تغییر میدهد: تحقیقات گروهی از پژوهشگران چینی در خارج از چین نشان میدهد که پاسخ «بله» است و احساسات عشق نهتنها بر مغز ما تاثیر میگذارد، بلکه تغییرات طولانیمدتی در معماری عملکردی آن ایجاد میکند.
دکتر هونگوِن سونگ و همکارانش از fMRI(تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی که فعالیت عصبی و متابولیک همزمان در مناطق مختلف مغز را نشان میدهد) برای مطالعه سه گروه استفاده کردند: آنهایی که در حال حاضر شدیدا عاشق هستند(گروه عشاق)، گروهی که به تازگی عشقشان پایان یافته و تنها شدهاند (پایانیافتهها) و گروهی که ادعا میکردند هرگز عاشق نبودهاند (گروه مجردها).
محققان بر دو بعد معماری عملکردی(نمودار فیزیولوژیکی جمعیتهای مختلف نورون)، اتصال عملکردی و همگنی منطقهای تمرکز کردند. در مطالعه سونگ و همکاران، تفاوتهای مشخصی در اتصال عملکردی و همگنی منطقهای در بین سه گروه مشاهده شد:
همگنی منطقهای قشر کمربندی قدامی چپ (ACC)، ناحیهای که اعتقاد بر این است که در تنظیم احساسات نقش دارد، در گروه عشاق بیشتر از دو گروه دیگر بود. همگنی منطقهای در ACC سمت چپ افراد گروه عشاق با افزایش مدت زمان عاشقی افزایش یافت، در حالی که در گروه پایانیافتهها، همگنی ACC سمت چپ با افزایش مدت زمانی پس از جدایی دردناک افزایش یافت. اتصال عملکردی بین مناطق مختلف شبکه موسوم به «انگیزه-پاداش» و شبکه «شناخت اجتماعی» در گروه عشاق بیشتر از دو گروه دیگر بود.
در مجموع، این یافتهها نشان میدهد که عاشق بودن به معنای واقعی کلمه به مغز شما کمک میکند «خود را کنار هم نگه دارد» در حالی که مجردبودن یا عاشقبودن تاثیر معکوس دارد.
شاید پیش از تحقیقات سونگ و همکارانش هم ما این یافتهها را ناخودآگاه میدانستیم و مشاهده میکردیم که وقتی عاشق هستیم، احساس میکنیم به نوعی «کامل» هستیم یا کامل شدهایم، اما وقتی یک رابطه عاشقانه به پایان میرسد، در هم شکسته یا از هم میپاشیم.
آیسا اسدی - روزنامهنگار
عشق مغز را تغییر میدهد: تحقیقات گروهی از پژوهشگران چینی در خارج از چین نشان میدهد که پاسخ «بله» است و احساسات عشق نهتنها بر مغز ما تاثیر میگذارد، بلکه تغییرات طولانیمدتی در معماری عملکردی آن ایجاد میکند.
دکتر هونگوِن سونگ و همکارانش از fMRI(تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی که فعالیت عصبی و متابولیک همزمان در مناطق مختلف مغز را نشان میدهد) برای مطالعه سه گروه استفاده کردند: آنهایی که در حال حاضر شدیدا عاشق هستند(گروه عشاق)، گروهی که به تازگی عشقشان پایان یافته و تنها شدهاند (پایانیافتهها) و گروهی که ادعا میکردند هرگز عاشق نبودهاند (گروه مجردها).
محققان بر دو بعد معماری عملکردی(نمودار فیزیولوژیکی جمعیتهای مختلف نورون)، اتصال عملکردی و همگنی منطقهای تمرکز کردند. در مطالعه سونگ و همکاران، تفاوتهای مشخصی در اتصال عملکردی و همگنی منطقهای در بین سه گروه مشاهده شد:
همگنی منطقهای قشر کمربندی قدامی چپ (ACC)، ناحیهای که اعتقاد بر این است که در تنظیم احساسات نقش دارد، در گروه عشاق بیشتر از دو گروه دیگر بود. همگنی منطقهای در ACC سمت چپ افراد گروه عشاق با افزایش مدت زمان عاشقی افزایش یافت، در حالی که در گروه پایانیافتهها، همگنی ACC سمت چپ با افزایش مدت زمانی پس از جدایی دردناک افزایش یافت. اتصال عملکردی بین مناطق مختلف شبکه موسوم به «انگیزه-پاداش» و شبکه «شناخت اجتماعی» در گروه عشاق بیشتر از دو گروه دیگر بود.
در مجموع، این یافتهها نشان میدهد که عاشق بودن به معنای واقعی کلمه به مغز شما کمک میکند «خود را کنار هم نگه دارد» در حالی که مجردبودن یا عاشقبودن تاثیر معکوس دارد.
شاید پیش از تحقیقات سونگ و همکارانش هم ما این یافتهها را ناخودآگاه میدانستیم و مشاهده میکردیم که وقتی عاشق هستیم، احساس میکنیم به نوعی «کامل» هستیم یا کامل شدهایم، اما وقتی یک رابطه عاشقانه به پایان میرسد، در هم شکسته یا از هم میپاشیم.
آیسا اسدی - روزنامهنگار