مرد سرمایه‌دار و باجناق مرد سرمایه‌دار

مرد سرمایه‌دار و باجناق مرد سرمایه‌دار

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 یک سرمایه‌دار بزرگ که علاوه بر سایر فعالیت‌های اقتصادی، در بورس نیز فعالیت می‌کرد و به‌طور عمده به خرید و فروش سهام مشغول بود، روزی در دفتر کار خود مشغول فعالیت‌های اقتصادی بود که باجناقش سرزده به دفتر وی آمد. سرمایه‌دار بزرگ به باجناقش خوشامد گفت و همان‌طور که از وی پذیرایی می‌کرد فعالیت‌های اقتصادی خود را نیز به‌طور تلفنی انجام می‌داد. وی در میان فعالیت‌های خود تلفنی به کارگزار خود گفت هرقدر می‌تواند از سهام شعصفنا بخرد. در این لحظه باجناق سرمایه‌دار بزرگ که چای و بیسکویتش را خورده بود با سرمایه‌دار بزرگ خداحافظی کرد و از دفتر وی بیرون آمد و از آنجا که می‌دانست وی گرگ بازار است و حرفی که می‌زند روی حساب است،در اسرع‌وقت تمام سرمایه خود را تبدیل به پول و وارد بورس کرد و هرچه می‌توانست سهام شعصفنا خرید. پس از چند هفته سهام شعصفنا به‌شدت سقوط کرد و سرمایه باجناق مرد سرمایه‌دار به پشگل تبدیل شد. فردای آن‌روز باجناق مرد سرمایه‌دار به دفتر مرد سرمایه‌دار رفت و گفت: من فکر می‌کردم تو گرگ بازار هستی. مرد سرمایه‌دار گفت: چطور؟ باجناق گفت: وقتی آن‌ روز به کارگزار خود گفتی سهام شعصفنا را بخرد، من به خیال این‌که شم اقتصادی خوبی داری و فعالیت‌های اقتصادی‌ات از روی حساب است، تمام سرمایه خود را سهام شعصفنا خریدم اما درنهایت این‌طور شد. مرد سرمایه‌دار گفت: خاک بر سرت. به خیال خودت زرنگی کردی اما نمی‌دانستی من وقتی به کارگزار خود می‌گویم چیزی را بخرد معنی آن این است که بفروشد و وقتی می‌گویم بفروشد معنی آن این است که بخرد. باجناق که متوجه اشتباه خود شده بود گفت: واقعا خاک بر سرم. وی افزود: حالا من چکار کنم؟ مرد سرمایه‌دار گفت: از رئیس‌جمهور بپرس. باجناق گفت چشم و رفت تا از رئیس‌جمهور بپرسد. از مکالمه احتمالی باجناق مرد سرمایه‌دار و رئیس‌جمهور تا این لحظه اطلاعی در دست نمی‌باشد.