از من نخواه که صدام را فراموش کنم

صدام حسین کسی بود که حتی کاریکاتورهایش هم به جای خنده، ترس به جان بچه‌های دهه 60 می‌انداخت

از من نخواه که صدام را فراموش کنم

من 28 شهریور 1359 متولد شدم، سه روز قبل از شروع رسمی جنگ. تا چشم باز کردم از لابه‌لای اخبار و مجلات و روزنامه‌ها هیبت صدام در مقام یک دشمن خونخوار و بی‌رحم با آن سبیل‌ها و خنده ترسناک و کریه‌اش دیده‌ام، البته بیشتر کاریکاتورش را. یادم هست وقتی از شهرستان به تهران می‌آمدیم، نرسیده به میدان آزادی، در دیوار فرودگاه مهرآباد در جاده مخصوص کرج، پر از کاریکاتورهای صدام و فهد و ریگان بود ولی صدام‌هایش یک‌جور دیگر بود، ترسناک‌تر، ما بچه‌های دهه 60 از صدام می‌ترسیدیم و متنفر بودیم.
 به چشم، موشک زدن‌هایش را دیده بودیم، رد سفید موشک روی آسمان تهران، اسفند 1366، بمباران‌هایش را، آژیر قرمز و پناهگاه و ثانیه‌شماری برای تمام شدن این قرعه مرگ، در فامیل‌مان حتما یک نفر پیدا می‌شد که صدام، شهیدش کرده باشد، صدام برای ما بمب شیمیایی و مرگ و موشک بود؛ شاید شما صدام را در فیلم‌های خبری تلویزیون و مستندها دیده باشید اما ما دهه شصتی‌ها صدام‌مان یک‌طور دیگری بود و هست و با ما خواهد بود، پس از من نخواه که صدام را فراموش کنم!

هارون‌الرشید آسوده بخواب!
تابستان 1354، وقتی روابط عراق و ایران بعد از مدت‌ها رو به بهبودی بود، صدام که آن روزها معاون رئیس‌جمهور عراق بود به ایران سفر کرد، اسدا... علم، محرم اسرار شاه در یادداشت‌هایش از صدام به‌عنوان یک جوان خوش‌تیپ و مبادی آداب یاد می‌کند، جوان مبادی آداب تکریتی با سبیل قیطانی بلافاصله بعد از استقبال و دیداری کوتاه در تهران به مشهد رفت.
حدس بزنید صدام در دیدار خصوصی با شاه از او چه خواست: انتقال جسد هارون‌الرشید از مشهد به بغداد!
اگر بگوییم اصلا برای زیارت هارون‌الرشید به مشهد آمده بود؛ پربیراه نیست. البته شاه اینقدر عقل داشت که حتی به پیشنهاد صدام فکر نکند و از کنار آن بگذرد.
 هارون‌الرشید همان مفهومی را برای صدام حسین داشت که کوروش هخامنشی برای محمدرضا پهلوی، شاه ایران؛ هردو می‌خواستند کوروش و هارون‌الرشید آسوده بخوابند که آنها بیدار باشند. در بغداد عصر صدام، هر مکان با‌ارزش و نفیس و خاص «الرشید» نام می‌گرفت: خیابان الرشید، هتل الرشید (همان که مرکز کنفرانس سران غیرمتعهد‌ها بود و توسط خلبانان ایرانی بمباران شد تا کنفرانس لغو شود)، بانک الرشید، مجتمع الرشید و‌... در شقاوت هارون‌الرشید همین بس که دشمن ویژه آل محمد(ص) بود و قاتل امام موسی بن کاظم(ع) اما حدس بزنید وقتی علائم مرگ در هارون‌الرشید پیدا شد، در آخرین ساعات زندگی در طوس چه کرد؟
 هارون‌الرشید برادرش رافع را به قصاب سپرد و او را به دو نیم کرد- چون جلاد مخصوص در دسترس نبود!- تا پسرهایش امین و مامون برای جانشینی، لااقل مشکل عموی مدعی خلافت نداشته باشند؛ صدام می‌خواست هارون‌الرشید باشد، بت ذهنی صدام حسین؛ هارون‌الرشید بود و این را اصلا پنهان نمی‌کرد‌. صدام از تاریخ بین‌النهرین یاد گرفته بود که باید قساوت و بی‌رحمی‌اش را هدر ندهد، یا هرجا حس می‌کرد قدرتش به خطر می‌افتد، بلادرنگ با همه بی‌رحمی وارد می‌شد؛ ایدئولوژی بعث و پول نفت هم به کمکش می‌آمد تا این چرخه قساوت بی‌نقص باشد.

 قرآنی که به نجاست آلوده شد
حمله اول آمریکا به عراق و جنگ اول خلیج فارس و فروپاشی بلوک شرق و شوروی، مبدا جدیدی در حکومت صدام بود. صدام فهمید که در مورد سوءاستفاده از مذهب کم‌کاری کرده است، حدس بزنید چه‌کار کرد؟ ستاره‌های سرخ سوسیالیستی پرچم عراق را برداشت و به جایش ا...‌اکبر- با فونت دستخط خودش البته- گذاشت و دستور داد قرآنی با خونش (بله درست خواندید! با خون نجس خودش!) نوشته شود، حالا آن قرآن خون‌نوشته صدام یکی از معضلات امنیت ملی عراق است، نمی‌دانند با او چه کنند، نه می‌شود سوزاند، نه می‌شود نگه داشت، نه می‌شود هدیه داد، نه می‌شود فراموش کرد، مثل خود صدام بخشی از تاریخ خونین عراق است که مانده است که مانده است، مثل هارون‌الرشید در تاریخ‌؛ مثل شب‌های بغداد!

دیکتاتور در بند
«شلیک نکنید! من صدام حسین رئیس‌جمهور عراق هستم!» این جمله‌ای بود که صدام موقع دستگیری خطاب به سرباز آمریکایی گفت. شاید از این جمله ترس از مرگ و تزلزل برداشت شود اما واقعیت این است که صدام نمی‌ترسید، این نه از سر شجاعت و فضیلت اخلاقی که از شدت قساوت بود. صدام اینقدر سخت شده بود که واقعا از هیچ چیز نمی‌ترسید و از هیج کاری ابا نداشت. این مرز ظریفی با شجاعت دارد‌، صدام ابایی نداشت حتی به افسر ارشد حزب بعث دستور دهد که زنش را طلاق دهد و بلافاصله با سمیرا شاه‌بندر، زن ایرانی‌الاصل آن افسر ازدواج کند! با وجودی که صدام از ایرانی‌ها متنفر بود.
 این را موفق الربیعی، مشاور امنیت ملی عراق در زمان اعدام دیکتاتور بغداد از لحظه‌های اعدام صدام می‌گوید: باید انصاف بدهم که صدام نترسیده بود و مسلط و خونسرد پای چوبه دار آمد. فیلم‌هایی هم که از صحنه اعدام صدام پخش شد، همین ظن را تقویت می‌کرد:
صدام خوب می‌دانست که دادگاه چیزی جز اعدام نصیبش نمی‌کند. حالا که زنده به دست دشمن افتاده بود، استراتژی‌اش شد استفاده از دادگاه و نمایش قدرت: از بلند شدن در برابر قاضی خودداری می‌کرد تا ماموران مجبور شوند به دستور قاضی بلندش کنند، به شهادت شهود می‌خندید، قاضی را مزدور آمریکا و ایران می‌نامید، با خودش قرآن به دادگاه می‌آورد‌، ادامه همان بازی قدیمی: این‌بار به اختیار خودش ریش گذاشته بود و سعی می‌کرد صدامی باشد که قهرمان ملی و مذهبی دربند است. در یکی از جلسات دادگاه صدام با اشاره به کودتای بعثی‌ها در 1968 گفت: من جزو گروه ترور مرحوم عبدالکریم القاسم(رئیس وقت دولت عراق) بودم! قاضی با تعجب پرسید او را کشتی و می‌گویی مرحوم؟!
 صدام با خونسردی جواب داد: هرکس بمیرد من به او می‌گویم مرحوم، به خمینی هم گفتم! کشتن قاسم برای وطن ضروری بود!

صدام این روزهای من
این روزها یکی از سرگرمی‌هایم، صدام‌گردی در اینترنت است؛ فیلم‌هایش را پیدا می‌کنم، سخنرانی‌هایش را‌، صفحاتی که برایش ساخته‌اند، عکس‌هایش را، در میان این صدام‌گردی‌ها، به یک چیز رسیده‌ام: صدام را آمریکایی‌ها بردند نه مردم عراق و این باگ قصه صدام است: اشغالگری آمریکا و ناامنی و جنگ شیعه و سنی در دوره تسلط بیگانگان بر عراق و نمایش قدرت نسبتا موفق صدام در دادگاه و... باعث شده برای خیلی‌ها‌، صدام محبوب شود‌؛ عجیب است اما واقعی، می‌دانم روایت محبوب نیست اما خیلی‌ها در عراق آرزوی امنیت و ثبات دوران صدام را دارند. صدام این روزها مورد پسند نوجوانان عاصی عرب است.
با محبوبیت صدام چه باید کرد؟ مسخره‌اش کرد؟ قبر نداشته‌اش را دوباره خراب کرد؟ ممنوع‌اش کرد؟ صدام سرطانی است که این‌طور دوا نمی‌شود، صدام در عوامفریبی و بلاغت در سخنرانی کم‌نظیر بود، دست‌کم گرفتن صدام اشتباه است، خیلی خودمانی بگویم که صدام هنوز هم می‌تواند صدمه بزند!
 صدام از جنس حسنی مبارک و سادات و فهد و ملک‌حسین اردنی و... نبود و نیست. تنها رهبر عربی است که به اسرائیل موشک زده! تنها رهبر عربی است که اعدام شده آن‌ هم در روز عید قربان! فراموش می‌شود اما نه به این زودی‌ها، نه به این آسانی‌ها، درمان سرطان صدام‌، تصویر است: باید هرازچندگاهی جنایت صدام را بی‌کم و کاست و تبلیغ و اگزجره و شعار و حاشیه، نشان داد. فطرت انسان بهترین جراح دیکتاتورهای جذاب در تاریخ است. همان‌طور که امروز دیگر کسی طرفدار هارون‌الرشید نیست! تصویر و خاطره صدام که می‌خواست ادای هارون‌الرشید را دربیاورد هم رفتنی است در‌نهایت ولی ظرافت می‌خواهد و حوصله.


سرکوب انتفاضه شیعیان
بعد از انتفاضه شیعیان در جنوب عراق، 14 استان عراق به دست مردم سقوط کرد اما صدام می‌دانست چطور باید ستون فقرات مقاومت را بشکند. دستور داد حرم‌های امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) را با گلوله تانک هدف قرار دهند. تانک‌های صدام به بین‌الحرمین آمدند، داماد صدام، حسین کامل رو به حرم سیدالشهدا کرد و گفت: من هم حسین هستم و تو هم حسین!  تعدی به عتبات، از زمان خلفای عباسی تکرار نشده بود ولی صدام قفل این مرحله را هم باز کرد؛ صدام بود دیگر و می‌خواست هارون‌الرشید معاصر باشد! اما عجیب‌ترین کاری که برای سرکوب کرد این بود که دستور داد آیت‌ا... خویی 94 ساله را به حضورش بیاورند، مرجع تقلید سالخورده که زیر‌بغل‌هایش را گرفته بودند جلوی صدام آوردند. این جلسه به روایت دوربین‌های تلویزیون عراق چنین بود:
صدام خطاب به اطرافیان خود: چرا به من اطلاع ندادید این مرد این‌قدر پیر و مریض است؟! سپس با لبخند خطاب به آیت‌ا... خوئی: اگر می‌دانستم شما اینقدر مریض‌حال هستید، خودم برای دیدنتان به نجف می‌آمدم!
صدام: راستی ماشین‌تان چه شد؟
آیت‌ا... خویی: آتش گرفت! (ماشین شخصی آیت‌ا... خویی را بعثی‌ها به دستور خود صدام آتش زده بودند)!
صدام: می‌دانستی که ممکن بود خودت هم در آن ماشین باشی؟
ضمیمه نوجوانه