احمد خلیلیفرد، هنرمند نقاش و عضو هیأت علمی دانشگاه سوره از تجربههای هنریاش میگوید
حراج تهران، تکرار آثار دهه 60 اروپاست
بهتازگی دانشگاه سوره با همکاری مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری، نمایشگاهی با حضور استادان نامآشنایی چون خسرو خسروی، احمد خلیلیفرد و رضا هدایت در گالری ابوالفضل عالی حوزه هنری برگزار کردهاست. احمد خلیلیفرد، عضو هیأت علمی دانشکده هنر دانشگاه سوره که خود نقاش و مجسمهساز شناختهشدهای است، یکی از این استادان است که علاوهبر حضور در سطح اول هنرهای تجسمی کشور در هنرهای نمایشی و سینما نیز دستی دارد. خلیلیفرد در فیلمهای «مجنون» اثر مرحوم رسول ملاقلیپور و «اوینار» اثر شهرام اسدی طراحی صحنه و لباس را بهعهده داشته و در نمایش «شش جوجه کلاغ و یک روباه» اثر بهروز غریبپور طراح و سازنده عروسک بودهاست. پیکره «کوهنورد» و چند مجسمه شهری دیگر در سنندج و تهران از آثار اوست. این گفتوگو را بخوانید.
جواب این سؤال میتواند خیلی متنوع باشد، هیچکس نمیداند چگونه و به چه دلیلی وارد ساحتی شدهاست. شما نمیتوانید به یک فیلسوف بگویید چگونه به فلسفه علاقهمند شدی ولی به یک پزشک میتوان گفت. چون علم است و دودوتاچهارتای آن مشخص است. برای یک موزیسین، نویسنده، بازیگر تئاتر و نقاش، این موضوع فرق میکند. هنر مانند نطفهای است که درون آدمی شکل میگیرد و بهتدریج رشد میکند و به یک خواست تبدیل میشود و بیآنکه خود شخص بداند، وارد حیطهای میشود.
همه کودکان به نقاشی علاقهمند هستند، دوست دارند آنچه در ذهن و مخیلهشان هست را تصویر کنند. در میان علاقهمندان به رشتههای هنری یک گروهی از سایرین توانایی بیشتری دارند و میتوانند از پس شرایط زندگی و سایر مسائل هنری بربیایند و در آن هنر ثابتقدم میمانند.
در همه جای جهان این امر هست، در ایران ما این مساله شدیدتر است چرا که پدر و مادرها ممانعت میکنند. البته درگذشته این ممانعت بیشتر ولی الان بهتر شدهاست. فکر میکنند نقاشی و هنر پس از علم و در جایگاه دوم قرار دارد. نمیدانند بخشی از علم براساس تخیل و براساس ذهنیت همین هنرمندها و نقاشها بهوجود آمدهاست.
به اعتقاد من خداوند علاقه به هنر را در نهاد هر انسانی میگذارد، یعنی من با اجازه و اذن خداوند و به فرمان اوست که نقاش شدم، نه اینکه من خودم علاقهمند شدهباشم. سبب این علاقه را خداوند ساخته و خواسته که من نقاش بشوم. همین.
شاخصههای محیطی و بومی سرزمین مادری شما ــ خطه کردستان ــ در آثار هنری شما خیلی مشهود است. دلیل آن چیست؟
خیلی طبیعی و خیلی درست است که شرایط جغرافیایی و محیطی میتواند بر هنرمند تأثیر بگذارد ولی فقط این نیست. یعنی اینطور نیست که چون خطه کردستان، خطه زیبایی است، پس در آثار هنرمندان این منطقه زیبایی مستتر است. این موضوع امکان دارد ولی صددرصد نیست.
آنچه از خطه کردستان در درون من است، از دوران کودکی است، اسب، ماه، درخت، مهمتر از همه کاراکتر عارفی که مشغول دف زدن است، همه از آن دوره ریشه میگیرد. کسی سؤال پرسید که چرا تو علاقهمند به تصویر درویشی هستی که در حال نواختن دف یا نی است، سادهترین جواب این است که در دوران کودکی من، در همسایگی منزل ما یک خانقاه بود. یعنی روی بام منزل که میرفتیم، آنها را میدیدیم. حالا من یک نقاش حرفهای هستم بدون اینکه بخواهم، همه اینها در ذهن من نقش بسته و نمیتوانم آن تصاویر را پاک کنم.
شاید یک نفر آفریقایی در منهتن آمریکا، در یک کاشانه کوچک و در یک محله شلوغ با شرایط خاص، زندگی سادهای داشتهباشد ولی وقتی بهعنوان یک نقاش مطرح شود، اگر آثارش را ببینید، بدون اینکه از گذشته وی خبر داشتهباشید میگویید که این شخص از قبایل آفریقایی است چرا که او آن ذخیره و عنصر وجودی را با خودش دارد.
دغدغه اصلی شما هنگام خلق اثر چیست؟ مثلا به پسند مخاطب و فروش فکر میکنید.
مولانا میگوید: «ای برادر عقل یکدم با خود آر/ دمبهدم در تو خزان است و بهار»
آنقدر خداوند این ذهن را عجیب خلق کرده که نمیتوان گفت هنگام کار به چه چیز فکر میکنم و هر لحظه ممکن است خزان و بهاری در ما به وجود بیاید. برای مثال مشغول به تصویرکشیدن دف زدن یک درویش هستم، همزمان در ذهنم به یک موسیقی هم فکر میکنم یا به کلاس فردای خودم با دانشجوها فکر میکنم اما میتوان گفت تلاش، فکر و روحم متعلق به آن اثر است.
به فکر این نیستم کار چگونه به فروش میرود، آیا جذاب میشود یا مردم آن را میخواهند؟ به این چیزها فکر نمیکنم. من در حین نقاشی به این فکر میکنم آیا اثر همان است که در ذهن من بوده؟ آیا تصویر و ایده ذهنی من روی بوم شکل میگیرد؟ اثر چطور تمام میشود؟ خوب میشود یا بد؟ به این فکر میکنم آیا دلم از این کار راضی میشود یا خیر.
برای اینکه به سبک خاصی در نقاشی برسید، چه دورهها و تجربههایی را پشت سر گذاشتید؟
من سال 62 وارد دانشکده هنرهای زیبا شدم. شروع کلاسهای من با استاد رویین پاکباز بود و تا زمانی که فارغالتحصیل شدم، به مدت چهارسال با ایشان تمرین میکردیم و حاصلش را در آثار امروز من میبینید. ایشان دوره نگارگری ایران را از مکتب اصفهان، هرات، تبریز و تمام مکاتبی که در نگارگری ـکه امروز بهغلط میگویند مینیاتورـ برای ما شکافت و به ما فهماند از چه چیز آن بهره ببریم و چه چیز را کنار بگذاریم. مانند اینکه هانری ماتیس چگونه از نگارگری ایرانی استفاده کرد و معترف است که مدیون مطالعه دوره نگارگری ایرانی است؛ بههرحال این نگارگری ایرانی در وجود من تهنشین شد و بعد از فارغالتحصیلی، من آن را با نقاشیهای مکتب «آرت نوو» که سردمدارانش گوستاو کلیمت وآلفونس موخا بودند؛ ترکیب کردم.
پس نقاشیهای من نشأت میگیرد از نگارگری ایرانی، مکتب آرت نوو و آن چیزی که شما بیشتر اشاره کردید، ویژگیهای فرهنگی خطه کردستان. مانند خلوص و جذابیت رنگها. مربعها و چندضلعیهای کوچک رنگی که در آثار میبینید، اینها نمایانگر نقوش رنگی هستند که در البسه، ظروف و گلیم استفادهشدهاست. یعنی مردم من، مردمی که در این خطه زندگی میکنند، فرهنگشان اینطور است که به زینت و آرایش مکان و هر چیزی که پیرامونشان وجود دارد، اعتقاد دارند.
بماند که امروزه فرهنگ جهانی در همهجا رسوخ کرده و مستتر شدهاست. رسانهها کاری کردند که ویژگیهای فرهنگی در همه کشورها به هم نزدیک شود، یعنی عکس یک جوان کرد امروزی با عکس یک جوان در گوشه دیگری از جهان، در بسیاری از جهات شبیه هم هستند.
من همیشه در آن احوالی هستم که هنوز فرهنگ جهانی همه را در برنگرفتهبود و فرهنگ ما را نبلعیدهبود. اینجاست که من دارم به این خلوص و زیباییها میپردازم و به خودم و دیگران یادآور میشوم ما ایرانیها، مسلمانها، کردها و... دارای ویژگیهای خاص خود هستیم ـ البته نه اینکه از دیگران برتر باشیم ـ و آنها از ویژگیهای فرهنگی ما بهره میگیرند، آنوقت ما بیتوجهیم.
شما یک نگاه به حراجیها و گالریهای تهران بیندازید، خود من که حدودا از 12-10سالگی کارحرفهای نقاشی کردهام، خیلی از آنها را نمیفهمم و نمیتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم. یا مشکل از من است یا آنها بُرش نفوذ در من را ندارند.
وقتی شما تأملمیکنید، نمیتوانید رد فرهنگ خودمان را در این آثار بینید. اساسا کجا میتوانید رد فرهنگ نقاشی جهانی را ببینید. نقاشی یعنی نقش کردن پیرامون یا آنچه در ذهن است مثلا میکلآنژ، برنینی، داوینچی، مانه، مونه، پیسارو، پیکاسو، پروف، پتروف، شیشکین و... اینها توان بازسازی داشتند. اصلا نقاشی برای این جذاب بود که با رنگ، روغن و بوم بتوان هر آن چیزی را که وجود ندارد به وجود بیاوریم، نه آنکه هرآنچه وجود دارد را خراب کنیم.
شما همین حراج تهران را ببینید، اولا کارهایی میبینید که جذاب نیست، دوم این که تکراری است و همینطور قدیمی و برای دهه ۱۹۶۰ اروپاست. حالا یک خط و یک بسما... داخل آن آوردهاند و فکر میکنند اسلامی یا ایرانی میشود و اگر چند بتهجقه بکشند، اثر ایرانی و بومی میشود، که واقعا این نیست. البته انسانهای خوبی آن آثار را خلق کردهاند که بعضی از آنها شاگرد من هم بودهاند. آیا این ارتقای هنر است؟ این رشد فرهنگ است؟
بنابراین به نظر من نقاشی و هنر ما در ورطه نابودی و دستخوش ناملایمات است و دلیل آن نداشتن مسؤولان آگاه و دلسوز است. آنچه ممکن است هنر را نجات بدهد، تلاش، مطالعه و تحقیق خود هنرمندان، خصوصا نسل جوان است. در دانشگاههای مختلف بعضا اینطور است، دانشجوی کارشناسی ارشد نقاشی، با مدرک کارشناسی متفاوت و غیرمرتبط پذیرش شدهاست. در دوره ارشد، دو ترم نقاشی دارند و یک ترم هم هنر مدرن است. حالا سؤال من این است آیا میتوان با دو ترم کلاس نقاشی، استاد نقاشی شد؟ من که با حدود 50سال کار، میگویم هنوز باید کارکنم؛ چون خیلی از چیزها را نمیدانم. پس چطور با یکی دو ترم میتوان فوقلیسانس گرفت و بعد نقاش شد و حتی بعد به استادی رسید و کلاس هم به شما بدهند. بینید حاصل شاگردهای او دیگر چه میشود.
به نظر شما تغییرات ایجاد شده در هنر پس از انقلاب، تغییرات زیربنایی بود یا صرفا شکلی و محدود؟
هم محتوایی بود و هم شکلی. پیش از انقلاب نقاشان به جز انقلاب روسیه و منابع هنری آن، منبع و مأخذی نداشتند. شکل کارهای آن دوره بسیار شبیه و تحتتأثیر آثار نقاشان انقلابی روسی تزاری است؛ ولی امروز شما میبینید بسیاری از نقاشان ما به درجه استادی و مرتبه خاصی از پختگی رسیدهاند، که کارشان کمتر تحتتأثیر دیگران است و بیشتر جنبه ایرانی و اسلامی دارند.
هنر انقلاب و هنرمند انقلابی نزد شما چه تعریفی دارد؟
قبل از انقلاب یک نوع نگرشی در هنرهای تجسمی بودهاست که بعد از انقلاب تغییر پیدا میکند. حوزه هنری و مکتب نقاشان آن به جود میآید. نقاشانی که درباره موضوع دفاع از مرزها و سربازان وطن فعالیت میکنند و حتی برای لمس این مساله در جبهه حاضر میشوند. مانند آن دوست نقاشی که با حضور در خرمشهر دیوارنگارههایی در مسجد جامع خرمشهر نقش میکند.
این مکتبی که از حوزه به وجود آمد خیلی تأثیرگذار بود و هنوز هم نفس میکشد و رشد و بالندگی دارد. این بخشی از هنر انقلابی است. قبل از انقلاب چنین فضایی ایجاد نشدهبود. هنر انقلابی میتواند تأثیر مقطعی داشتهباشد و هنرمندان را تهییج کند، به روحیه مبارزان کمک کند و در اطلاعرسانی وقایع انقلاب مؤثر باشد. درعینحال هنرمند انقلابی میتواند رمانتیک هم باشد، هنرمند رمانتیک هم میتواند انقلابی باشد. چون این موضوع بستگی به زمان دارد. زمانی که کشور شما مورد تهاجم چند کشور قرار میگیرد، شما نمیتوانید وارد فاز رمانتیک بشوید. در هر حال جنگ بر شما تأثیر میگذارد.
خوب لازم است در تشخیص و تحلیل کردن این موضوع، خیلی دقیق باشیم تا بتوانیم بفهمیم اصلا هنر چیست و چطور آن را به هنر انقلابی یا غیر آن دستهبندی کنیم. یک مرز باریک در این تحلیل کردن وجود دارد.
بحث تأثیرگذاری مطرح شد، کدام یک از کارهای خود را تأثیرگذارتر میدانید یا بیشتر آن را دوست دارید؟
این سؤال خوبی است. البته نه برای یک نقاش پرکار. چون اصلا نمیدانم چند اثر کشیدهام. چند روز پیش یک کارگاه آموزشی به نام «سرو ایرانی» و به مناسبت دومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در فرهنگسرای نیاوران
برگزار شد. تمام آثار اکران شده پرترههای این شهید بود اما در قسمتی از نمایشگاه، بنیاد روایت فتح بهعنوان برگزارکننده نمایشگاه گنجینهای از آثار با موضوع دفاعمقدس را نیز به نمایش گذاشتهبود. من آنجا یکی از کارهای خودم را دیدم که بسیار من را متعجب و خوشحال کرد، چون اصلا انتظار نداشتم. این کار را ۱۰سال پیش به یاد شهید عباس بابایی برای بنیاد روایت فتح کشیدهبودم.
بنابراین نمیتوانم بگویم کدام اثرم را بیشتر دوست دارم اما میتوانم بگویم کدام دوره از کارکردن و نقاشی کشیدن را دوست دارم. برای مثال 10سال اخیر و پیشاز کسالت و مریضی، از همه دورهها برایم عزیزتر است. در این دوره بادقت، ظرافت، تأنی و وسواس، رنگها را کنار هم میچیدم. این دوره از زندگی و نقاشیام را بیشتر دوست دارم؛ چون همراه و هزمان با تفکر است.
اگر مردم و علاقهمندان بخواهند دنبال اثر و ردی از شما در شهر بگردند، کجا میتوانند آن را ببینند؟
چند دیوارنگاری عارفانه در دیوارههای بزرگراه شهید نوابصفوی نقاشی کردهام. البته چون زمانی گذشته و مورد بیمهری شهرداری قرار گرفته، رنگها ریخته و کمرنگ شدهاست. همچنین در خیابان ولیعصر(عج) محدوده پارک ساعی، یا در مرکز شهر در خیابان حافظ محدوده خیابان انقلاب نقاشیهای دیواری داشتم.
در موزه هنرهای معاصر و موزه هنرهای دینی امامعلی(ع) نیز چند اثر از من موجود است. آخرین کار من اثر «ظهر عاشورا» در ابعاد 5/2 در ۶ متر است که در ضلع جنوبی ایستگاه متروی شادمان واقع در خیابان آزادی نصب شدهاست. البته من چندان عنوان گذاشتن برای اثر را نمیپسندم و اکثر آثار من به جز موارد خاص، اسم ندارند.