یك بانوی تازهمسلمان ، زیست مسلمانیاش را روایت میكند
قلبم را به امام رضا (ع) سپردهام
یلنا ترویتسكیخ دختری اهل روسیه است. دختری كه هزاران آرزوی رنگی در سر داشته و برای رسیدن به آن هر روز به امیدی چشم به خورشید میدوخته است. آرزوهایی كه پدر و مادرش آنها را بارور میكردند و برای رسیدن به آنها هزاران هورا سر داده بودند اما گاهی یك روزنه طلایی راه رسیدن به آرزوها را گونهای دیگر رقم میزند. یلنا آن روزها كه دریچه خوشبختیاش را به دشت سرسبز معنویت یافته بود، خیلی جوان بود و این آشنایی او را همجوار با امام هشتم(ع) كرد. یلنا كه حالا با نام خانوادگی همسرش «جهانی» خوانده میشود، روایتگر اولین تجربههای معنوی در زیست مسلمانی خود است. او برای ما از زیارت، روزهداری، شبهای قدر و تجربههای معنویاش روایت میكند.
سیر تحول از خود تا خدا
من متولد 1987 میلادی در یكی از شهرهای مركزی روسیه هستم. در یك خانواده چهارنفره مسیحی به دنیا آمدم كه همگی اهل هنر و موسیقیاند. پدرم كارگر راهآهن و مادرم پرستار سالمندان است. خواهرم كه از من بزرگتر است، معلم آواز و موسیقی در مدرسه است. علاقه به موسیقی
مرا را نیز به مدرسه موسیقی كشاند. پنج سال موسیقی خواندم، پیانو نواختم و آواز خواندن یادگرفتم اما برای تحصیلات دانشگاهی، معلمی زبان انگلیسی و شیمی را برگزیدم و در این رشتهها ادامه تحصیل دادم.
شهری كه در آن زندگی میكردم، شهری چندملیتی با مردمانی از ادیان و مذاهب متعدد بود. ارتباط من با مسلمانانی كه در زادگاهم زندگی میكردند، موجب شد تا با اسلام آشنا شوم. وقتی تبلیغات منفی علیه اسلام را در رسانهها میدیدم و میخواندم، بیشتر مایل شدم تا ببینم راز این همه دشمنی و تبلیغ منفی چیست. بنابراین به مطالعه بیشتر پرداختم، تلاش كردم حقیقت را كشف كنم و بیدلیل براساس گفته دیگران درباره یك دین و پیروانش قضاوت نكنم.
وقتی مادرم متوجه مطالعات من شد، اینترنت را قطع كرد و كتابها را از من گرفت! خانواده بهشدت مخالف مطالعات اسلامشناسی من بودند و مادرم به دلیل تبلیغات منفی علیه اسلام درباره رفتار خشونتآمیز با زنان، بیشتر از دیگران مخالف بود. پدرم كمتر مخالفت میكرد و متوجه گرایشهای مذهبیام شده بود. بههرحال كوتاه نیامدم و نتیجه مطالعاتم این شد كه مسلمان شدم. من برای اعتقاداتم تلاش كردم و خانوادهام بالاخره مسلمان شدنم را پذیرفتند.
همانجایی كه باید باشم
در فضای مجازی با همسرم كه ایرانی و شیعه بود، آشنا شدم. خیلی از اطلاعاتم را از او گرفتم. سوالات و شبهات بسیاری داشتم كه كتابها كمكم نمیكرد و سرگردان شده بودم. آشنایی من با همسرم موجب شد تا پاسخ پرسشهایم را پیدا كنم. برای شناخت شیعه، آقای جهانی (همسرم) كتابی را به من معرفی كرد كه درباره اسلام واقعی و ناب بود، با كمك ایشان حقیقت شریعت را یافتم و با تشیع آشنا شدم. وقتی حقیقت را یافتم، خدا را نزدیكتر به خود میدیدم و با او صحبت میكردم، زیرا میدانستم او صدای مرا میشنود و پاسخم را میدهد، این بهترین حس زندگی من بود. یك سال طول كشید تا به یقین رسیدم و تصمیم گرفتم مسلمان شوم. وقتی آقای جهانی از تصمیم من مطلع شد، گفت كه به روسیه میآید. به او گفتم چه بیایی و چه نیایی من مسلمان میشوم، نمیخواهم به خاطر تو مسلمان شوم. اما همسرم به مسكو آمد و با هم به سفارت ایران رفتیم، در همانجا شهادتین را به زبان جاری كردم و مسلمان شدم. همان روزی كه شهادتین گفتم، در محل سفارت به عقد هم درآمدیم. چون مشكل ثبت ازدواج در روسیه وجود داشت، برای ثبت و انجام مراسم رسمی به ایران آمدیم و ساكن مشهد شدم. آن زمان من ۲۱ ساله بودم. من دلتنگی برای خانواده را با همسایگی امام رضا و زیارت حرم مطهرش سپری میكنم. زیارتش را هدیه خدا میدانم. گرچه از خانوادهام دور شده بودم اما اینجا، در شهری كه باور نمیكردم روزی ساكنش شوم، خانواده و آرامش را یافتم. برخورد گرم و مهربان خانواده همسرم، موجب شد كه احساس غریبی نكنم. مشهد همان جایی است كه باید باشم.
من شیعه شدنم را مدیون كتابی هستم كه نویسنده آن آیتا... موسویلاری است. آن كتاب به بسیاری از شبهات من پاسخ داد و موجب شد تا با قلبم اهل بیت را بپذیرم و شیعه شوم. محبت اهل بیت در دلم خانه كرده بود و وقتی مشهد آمدم، اولین جایی كه رفتم، حرم امام رضا(ع) بود. اما او را نمیشناختم. همسرم، امام را به من معرفی كرد. آنجا بود كه به شخصیت معنوی ارزنده امام رضا پی بردم. آن زمان متوجه شدم چرا وقتی وارد حرم شدم، به آرامش رسیدم. آرامشی كه تا آن زمان هرگز تجربه نكرده بودم. وقتی امام را شناختم، از او خواستم به من آرامش و صبر هدیه كند تا بتوانم مثل او شوم. چون باور كردم شبیه امام رضا شدن، به من آرامش میدهد. امام حاجت من را داد و حالا سالهاست كه به آن آرامش معنوی كه آرزویش را داشتم، دست یافتهام. من در این شهر قلبم را به امام رضا(ع) سپردهام و در دلتنگیهایم به حرم پناه میبرم.
تجربه شیرین اولینها
مسلمانی با اولین تجربههایش برایم جذاب بود. مثل اولین نماز، اولین حجاب، اولین زیارت و ... یكی از جاذبههای اسلام،
ماه رمضان است. من اول تابستان مسلمان شدم و آخر تابستان ماه رمضان بود. چند روز اول را روزه گرفتم و حالم خیلی بد شد. چون باردار بودم و نمیدانستم، بنابراین بقیه روزهای ماه رمضان را روزه نگرفتم. سال بعد هم بهخاطر شیردهی نتوانستم روزه بگیرم. از سال بعد توانستم روزه بگیرم و خیلی خوشحال شدم كه میتوانستم از این عبادت خالصانه نیز بهره ببرم.
البته در این مدت، فرصت پیدا كردم تا درباره روزه مطالعه كنم و اطلاعاتم را بالا ببرم. توانستم ایمانم را برای گرفتن روزه بالا ببرم. بعد از اولین ماهی كه روزه گرفتم، نامهای برای دوست صمیمیام فرستادم و تمام احساساتم را برای او نوشتم. چون ماه عجیبی برای من بود. بعد از چند روز كه روزه گرفتم، احساس میكردم خدا را در نزدیكی خودم میبینم و به ایمان قلبی رسیدم. حسی كه هرگز تجربه نكرده بودم. دوست داشتم این حس ناب را با كسی در میان بگذارم، به همین دلیل برای دوستم نامه نوشتم. دوست داشتم به خانوادهام بگویم اما آنها با مسلمانی من مخالف بودند و دركی از حس و حال من نداشتند. اما دوست صمیمی من كه او نیز تازهمسلمان است، از حس و حال و دریافتهای معنویاش به من گفت. خانواده همسرم و بخصوص مادرشوهرم خیلی به من كمك كردند تا در اولین سال روزهداری بتوانم با شرایط كنار بیایم، عبادت كنم و درباره اینكه روزه چیست، فكر كنم.
ماه رمضان در ایران زیباست
ماه رمضان در ایران خیلی زیباست، مناسك و آداب و رسوم در ایران برای من خیلی جالب و جذاب است. مهمانی، دید و بازدیدها و سفرههای افطاری یكی از جذابیتهای ماه رمضان در ایران است. اینكه انسانهای روزهدار كنار هم جمع میشوند، برای من خیلی زیباست. من در ماه رمضان شاهد بودم كه ما مسلمانان مثل یك خانواده بزرگ هستیم. در ماه مهمانی خدا كنار هم جمع میشویم. من همیشه از دورهمیهای افطار و كنار هم بودن سر سفره افطاری لذت میبرم و وقتی صدای اذان بلند میشود، اشكم جاری میشود و خدا را برای بودن كنار خواهران و برادران مسلمانم شكر میكنم.
قدر؛ شب عبادت و تفكر
یكی از مناسك و عبادتهای ماه رمضان، شب قدر است و اولین مرتبه توسط همسرم و خانواده ایشان با این مراسم آشنا شدم. در شب قدر سعی میكنم بیشتر عبادت كنم، حتی زمانی كه غذا میپزم یا با بچهها بازی میكنم، میکوشم عبادت باشد. بیشتر قرآن میخوانم، چون همیشه در قرآن به نكات جدید دست پیدا میكنم. پاسخ سوالاتم را در قرآن پیدا میكنم. شبهای قدر به من كمك میكند تا با قرآن انس بیشتری پیدا كنم و جواب پرسشهای ذهنیام را بیابم. شبهای قدر را با نماز خواندن، فكر كردن، مطالعه صحیفه سجادیه به زبان روسی و تفسیر قرآن میگذرانم.
در شبهای قدر، وقتی عبادت میكنم و خدا را در كنار خودم حس میكنم، از خدا برای خانواده و فرزندان راه درست و زندگی خوب طلب میكنم. دوست دارم فرزندانم ایمان واقعی داشته باشند. میخواهم آنها وجود خدا را در كنار خود حس كنند و به آرامش واقعی برسند. از خدا میخواهم من نیز به ایمان بالاتری دست پیدا كنم. شب قدر به نظر من
شب آرامش و روشنایی است.
این شبها كه با شهادت امام علی(ع) مصادف است، برای من خیلی جالب است. چون علی(ع) در ماه خدا و در خانه خدا به شهادت رسیده است. من در مطالعهای كه درباره اهل بیت و امام علی(ع) داشتم، به این نتیجه رسیدم كه آنها در درجه بالایی از معنویت و خداشناسی هستند. من دوست دارم به مقام معنوی حضرت علی(ع) و رفتار و گفتار ایشان نزدیك شوم،
زیرا امام علی(ع) نماد ایمان و عدالت است.