گفتوگو با مرضیه جعفری، پرافتخارترین مربی لیگبرتر فوتبال زنان
ققنوس قهرمانی از خاکستر بم
از فوتبال چه میخواهید؟ آن شور و لذت بینظیر که با هر حمله تیم محبوبتان شما را کیفور میکند یا هیجان هر ضد حمله که گاهی تا مرز سکته میبردتان؟ هواداری و کریخوانیهایش یا سرگرمی شنیدن ماجراهای بیپایان سلبریتیهای آن یا اخبار قراردادهای پر پولش؟ خاطرهبازی با لحظات پرشکوه ملی یا نوستالژی جامهای جهانی و محاسبه آمارها و اعجازها یا درگیری با هزار و یک رکورد دیگر آن؟ فارغ از زنانگی و مردانگی و تبعیضها و فاصلهها، ما از فوتبال چه میخواهیم؟
«امروز دینم را ادا کردم، ناراحت نباش پسرم. به همه گفته بودی؛ مامان به خاطر من قهرمان نشد و ناراحت بودی. حالا خوشحال باش.» اینها را مرضیه جعفری، سرمربی خاتون بم وقتی هشتمین قهرمانی تیمش در لیگبرتر زنان مسجل شد، در اینستاگرام خود نوشته و به جامجم میگوید: «همه آن چیزی که این فصل از خدا و فوتبال میخواستم، شادی روح پسر و برادرم، قهرمانی و ادای دین به مردم شهرم بم بود.»
بم و فوتبال تا همیشه
عشق یکی، خدا یکی، «بم» و «فوتبال» هم یکی. این فلسفه مرضیه است از کودکی تا امروز. فوتبال، از صبح تا شب نقل محفل خانوادگی آنهاست، زبان مشترک او، پدر و برادرش. البته به همین راحتی هم که نیست. هنوز پا به توپ شدن زنهای ایرانی از آن حرفهاست، تا سال ١٣٧٧ که بالأخره اجازه میدهند زنها فوتسال بازی کنند. میشود فوتسالیست، تیم جمع میکند و در ١٧سالگی برای اولینبار مربیگری را تجربه میکند. تیم یکدست و همدلی میسازد. دختر کرمانیهای شاد و امیدوار میروند و میآیند و مسابقه
میدهند و... .
خواب ابدی دختران فوتسالیست
بامداد پنجم دیماه ١٣٨٢، بم میلرزد. مرگ آوار میشود بر زندگی مردم شهر. دختران جوان تیم فوتسال هم به خواب ابدی میروند. چه جانهای شیرین و آرزوهای بزرگی که زیر خاک مدفون میشود. مرضیه به سوگ مینشیند: «زندگی در زادگاهم زیر و رو شد. به هر گوشهای که نگاه میکردم غم بود. حجم آن را نمیتوانم توصیف کنم. انگار اندوه پایانی نداشت. بازماندگان همه در شوک عاطفی رفتگان بودند.»
غم بزرگ، کار بزرگ
باید برای مردم شهر و دختران ماتمزدهاش قدمی بردارد. بلند میشود. پناه میبرد به فوتبال و کار بزرگ، با گامهای کوچک شروع میشود: «حس میکردم وظیفه دارم. شرایط من از خیلیها بهتر بود. افراد درجه یک خانوادهام زنده بودند. به یاد آن تیمی که در زلزله از دست دادیم، سراغ دخترهایی رفتم که هنوز در شوک مرگ عزیزان خود بودند. باید از سوگواری عبور میکردیم. کمکم تیم فوتبال دختران بم تشکیل شد. دست هم را گرفتیم و دور هم جمع شدیم.»
محبوب قلبها
تیم فوتبال دختران بم (شهرداری بم) راه افتاد و با وجود تمام تبعیضها و کمبودها از سال ١٣٨٨ پای ثابت سکوهای لیگبرتر شد. دو عنوان سومی، یک نایبقهرمانی و هفت قهرمانی تا لیگ سيزدهم. این تیم خودش را در دل مردم جا کرده و پیروز است. مرضیه هم راه درازی آمده.
از روزهایی که فوتسال و فوتبال زنها مخالفان سرسختی داشته، تا زمانی که مادران داغدار زلزله با گلهای او و شاگردانش روحشان شاد میشود. خانم جعفری محبوب قلب بمیهاست.
١۴٠٠
سال بدِ مرضیه و سعی چهل و سه روزه میان بیمارستان و زمین فوتبال. سرگردانی از بیمارستان تا سالن تمرین، از مسابقه تا بیمارستان در هفتههای پایانی لیگ سیزدهم، او مادری است بر بالین فرزند جوانش. دختران بم پا به توپ میدوند و تصویر خانم سرمربی، غصههای مادرانه او و جای خالیاش کنار مستطیل سبز از ذهنشان پاک نمیشود.
سوگ
جام قهرمانی از دست میرود. رؤیای حضور در اولین دوره رقابتهای قهرمانی باشگاههای زنان آسیا هم نقش بر آب میشود. این غم چرا تمام نمیشود؟ مرضیه سوگوار است: «پسرم ناراحت بود. روی تخت بیمارستان به دوستانش گفته بود، مامان امسال به خاطر من قهرمانی را از دست داد. آن روزها، من اما به چیزی جز پارسا فکر نمیکردم. نمیتوانستم. وقتی رفت، دنیا انگار برای من تمام شد. تصور نمیکردم بتوانم ادامه بدهم. مادرم، همسر و دخترم، همگی سوگوار و مصیبتدیده همراهم بودند. برادرم افشین، خیلی با من حرف میزد. دلداریام میداد. مدام میگفت تو باید دوباره بایستی.»
به خاطر پارسا و بم
همه خانواده کوه میشوند پشت سر مرضیه. افشین هر روز به خواهر داغدارش میگوید به فوتبال برگرد و کار نیمهتمام را به پایان برسان. به خاطر پسرت و لبخند بم. خانم سرمربی دوباره میایستد. خاتون بم بلند میایستد. دخترها همقسم میشوند به سکوی قهرمانی برگردند. شگفتا که گاهی چه «سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش!» و اندوه تمام نمیشود. مرضیه در کمال ناباوری، افشین را هم از دست میدهد و با رخت سیاه سوگ فرزند جوان، به عزای مرگ برادر ناکام مینشیند. بم هم برای خانم جعفری غمگین است. اما چه میشود کرد که دنیا محل گذر است. از زلزله و مرگ دختران تیم تا سوگ فرزند و برادر باز هم «زندگی از هر چیزی قویتر است» و این فوتبال است که رنج را میکاهد.
سلام خاتون به آسیا
تیم فوتبال خاتون بم با ۶١ امتیاز، 20 بُرد، یک باخت، یک مساوی و تفاضل گل 101 +، هشتمین جام قهرمانی را با خود به خانه میبرد و در پایان لیگ چهاردهم مسافر آسیا میشود. مرضیه میگوید: «برای ما که امام رضا (ع) را در ایران داریم، هشت عدد مقدسی است. این جام هشتم را خدا به ما داد. گاهی فکر میکردم نمیشود، اصلا دیگر نمیتوانم. اما خدا دستم را میگرفت. آقای اسماعیلی، مدیرعامل باشگاه، همسر و مادرم، دخترانم و مردم بم در این قهرمانی سهیماند. عشق من به مردم بم، از عشق خود مردم این شهر سرچشمه میگیرد. در کوچه و خیابان به ما لطف دارند. با تیم که خرید میرویم، احترام میگذارند. ابراز محبت میکنند. مردم و مسؤولان بم برخورد شایستهای با دختران فوتبالیست دارند. این شهر آنقدر غم دیده و عزیز از دست داده است که باید برای لبخند آن ایثار کرد. کار ما تازه شروع شده. جام باشگاههای آسیا امسال مرداد ماه برگزار میشود. این دوره تیمهای بیشتری از شرق و غرب میآیند. امیدوارم برای ایران هم نماینده خوبی باشیم.»
آرزو قنبری - گروه ورزش
بم و فوتبال تا همیشه
عشق یکی، خدا یکی، «بم» و «فوتبال» هم یکی. این فلسفه مرضیه است از کودکی تا امروز. فوتبال، از صبح تا شب نقل محفل خانوادگی آنهاست، زبان مشترک او، پدر و برادرش. البته به همین راحتی هم که نیست. هنوز پا به توپ شدن زنهای ایرانی از آن حرفهاست، تا سال ١٣٧٧ که بالأخره اجازه میدهند زنها فوتسال بازی کنند. میشود فوتسالیست، تیم جمع میکند و در ١٧سالگی برای اولینبار مربیگری را تجربه میکند. تیم یکدست و همدلی میسازد. دختر کرمانیهای شاد و امیدوار میروند و میآیند و مسابقه
میدهند و... .
خواب ابدی دختران فوتسالیست
بامداد پنجم دیماه ١٣٨٢، بم میلرزد. مرگ آوار میشود بر زندگی مردم شهر. دختران جوان تیم فوتسال هم به خواب ابدی میروند. چه جانهای شیرین و آرزوهای بزرگی که زیر خاک مدفون میشود. مرضیه به سوگ مینشیند: «زندگی در زادگاهم زیر و رو شد. به هر گوشهای که نگاه میکردم غم بود. حجم آن را نمیتوانم توصیف کنم. انگار اندوه پایانی نداشت. بازماندگان همه در شوک عاطفی رفتگان بودند.»
غم بزرگ، کار بزرگ
باید برای مردم شهر و دختران ماتمزدهاش قدمی بردارد. بلند میشود. پناه میبرد به فوتبال و کار بزرگ، با گامهای کوچک شروع میشود: «حس میکردم وظیفه دارم. شرایط من از خیلیها بهتر بود. افراد درجه یک خانوادهام زنده بودند. به یاد آن تیمی که در زلزله از دست دادیم، سراغ دخترهایی رفتم که هنوز در شوک مرگ عزیزان خود بودند. باید از سوگواری عبور میکردیم. کمکم تیم فوتبال دختران بم تشکیل شد. دست هم را گرفتیم و دور هم جمع شدیم.»
محبوب قلبها
تیم فوتبال دختران بم (شهرداری بم) راه افتاد و با وجود تمام تبعیضها و کمبودها از سال ١٣٨٨ پای ثابت سکوهای لیگبرتر شد. دو عنوان سومی، یک نایبقهرمانی و هفت قهرمانی تا لیگ سيزدهم. این تیم خودش را در دل مردم جا کرده و پیروز است. مرضیه هم راه درازی آمده.
از روزهایی که فوتسال و فوتبال زنها مخالفان سرسختی داشته، تا زمانی که مادران داغدار زلزله با گلهای او و شاگردانش روحشان شاد میشود. خانم جعفری محبوب قلب بمیهاست.
١۴٠٠
سال بدِ مرضیه و سعی چهل و سه روزه میان بیمارستان و زمین فوتبال. سرگردانی از بیمارستان تا سالن تمرین، از مسابقه تا بیمارستان در هفتههای پایانی لیگ سیزدهم، او مادری است بر بالین فرزند جوانش. دختران بم پا به توپ میدوند و تصویر خانم سرمربی، غصههای مادرانه او و جای خالیاش کنار مستطیل سبز از ذهنشان پاک نمیشود.
سوگ
جام قهرمانی از دست میرود. رؤیای حضور در اولین دوره رقابتهای قهرمانی باشگاههای زنان آسیا هم نقش بر آب میشود. این غم چرا تمام نمیشود؟ مرضیه سوگوار است: «پسرم ناراحت بود. روی تخت بیمارستان به دوستانش گفته بود، مامان امسال به خاطر من قهرمانی را از دست داد. آن روزها، من اما به چیزی جز پارسا فکر نمیکردم. نمیتوانستم. وقتی رفت، دنیا انگار برای من تمام شد. تصور نمیکردم بتوانم ادامه بدهم. مادرم، همسر و دخترم، همگی سوگوار و مصیبتدیده همراهم بودند. برادرم افشین، خیلی با من حرف میزد. دلداریام میداد. مدام میگفت تو باید دوباره بایستی.»
به خاطر پارسا و بم
همه خانواده کوه میشوند پشت سر مرضیه. افشین هر روز به خواهر داغدارش میگوید به فوتبال برگرد و کار نیمهتمام را به پایان برسان. به خاطر پسرت و لبخند بم. خانم سرمربی دوباره میایستد. خاتون بم بلند میایستد. دخترها همقسم میشوند به سکوی قهرمانی برگردند. شگفتا که گاهی چه «سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش!» و اندوه تمام نمیشود. مرضیه در کمال ناباوری، افشین را هم از دست میدهد و با رخت سیاه سوگ فرزند جوان، به عزای مرگ برادر ناکام مینشیند. بم هم برای خانم جعفری غمگین است. اما چه میشود کرد که دنیا محل گذر است. از زلزله و مرگ دختران تیم تا سوگ فرزند و برادر باز هم «زندگی از هر چیزی قویتر است» و این فوتبال است که رنج را میکاهد.
سلام خاتون به آسیا
تیم فوتبال خاتون بم با ۶١ امتیاز، 20 بُرد، یک باخت، یک مساوی و تفاضل گل 101 +، هشتمین جام قهرمانی را با خود به خانه میبرد و در پایان لیگ چهاردهم مسافر آسیا میشود. مرضیه میگوید: «برای ما که امام رضا (ع) را در ایران داریم، هشت عدد مقدسی است. این جام هشتم را خدا به ما داد. گاهی فکر میکردم نمیشود، اصلا دیگر نمیتوانم. اما خدا دستم را میگرفت. آقای اسماعیلی، مدیرعامل باشگاه، همسر و مادرم، دخترانم و مردم بم در این قهرمانی سهیماند. عشق من به مردم بم، از عشق خود مردم این شهر سرچشمه میگیرد. در کوچه و خیابان به ما لطف دارند. با تیم که خرید میرویم، احترام میگذارند. ابراز محبت میکنند. مردم و مسؤولان بم برخورد شایستهای با دختران فوتبالیست دارند. این شهر آنقدر غم دیده و عزیز از دست داده است که باید برای لبخند آن ایثار کرد. کار ما تازه شروع شده. جام باشگاههای آسیا امسال مرداد ماه برگزار میشود. این دوره تیمهای بیشتری از شرق و غرب میآیند. امیدوارم برای ایران هم نماینده خوبی باشیم.»
آرزو قنبری - گروه ورزش