طرح روان روی بوم

چهارراه

طرح روان روی بوم

استعدادهای هنری ویژه اغلب با بهایی گزاف همراه است. بسیاری از هنرمندانی که ما کارهای‌شان را بسیار تحسین می‌کنیم دچار افسردگی، اضطراب، شیدایی و سایر بیماری‌های روانی بوده‌اند. چنین هنرمندانی قهرمان هستند.

آنها با وجود رنج بسیاری که به سبب بیماری‌شان متحمل می‌شدند، آثار هنری ارزشمند و جاودانه‌ای به بشریت هدیه دادند که جهان را به مکانی روشن‌تر، زیباتر و شادتر تبدیل کرد؛ حتی زمانی که خود این هنرمندان گاهی برای یافتن شادی تلاش می‌کردند.

این هنرمندان از نقاشی خود به عنوان هنر درمانی در مواقعی استفاده می‌کردند که ذهن‌شان آنها را فریب می‌داد و باعث ایجاد افکار منفی و نگران‌کننده در مورد استعداد خود و زیبایی زندگی می‌شد. برخی از آثار چنین هنرمندانی هنوز هم در هنر درمانی دیگر افراد تاثیرگذار است. بهترین نمونه در این مورد تماشای آثار مارک روتکو نقاش اکسپرسیونیست انتزاعی است. مشاهده رنگ‌های ارتعاشی در نقاشی روتکو در مقیاس بزرگ به صورت حضوری در یک موزه تقریبا یک تجربه عرفانی و مراقبه است که نباید آن را از دست داد.

در اینجا به هنرمندانی می‌پردازیم که در حالی که از بیماری‌های روانی رنج می‌بردند هنر زیبایی را برای ما به ارمغان آوردند.

ونسان ونگوگ
تا به امروز ونسان ونگوگ، مشهورترین نمونه هنرمند مبتلا به بیماری روانی است که در بین هنردوستان بسیار محبوب و مورد احترام است. ونگوگ در طول زندگی کوتاه 37 ساله خود از اضطراب و افسردگی رنج می‌برد و یک بار نوشت: «من قلب و روحم را در کارم گذاشتم و در این راه عقلم را از دست دادم.»

ونگوگ نقاش پساامپرسیونیست هلندی مناظر، آثار طبیعت بی‌جان و خودنگاره بود. او در طول زندگی خود از نظر تجاری موفق نبود و پس از مرگ بیشتر شناخته شد. اکنون او را یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان تاریخ هنر غرب می‌دانند. کار او، با قلم‌موها و رنگ‌های جسورانه‌اش، نه‌تنها ذهنی شکنجه‌شده، بلکه استعدادی بی‌نظیر را نشان می‌دهد.

ادگار دِگا

ادگار دگا، هنرمند امپرسیونیست به عنوان پیرمردی شناخته می‌شد که در استودیوی خود پنهان می‌شد تا شب‌ها بیرون بیاید و در خیابان‌های پاریس قدم بزند. او با حلقه کوچکی از هنرمندان و حامیان خود از سالن‌ها بازدید می‌کرد و مانع از هرگونه نفوذ منتقدان هنری می‌شد. دگا در کل مردی بداخلاق با زبانی تند و آزاردهنده بود.

او در تمام دوران بزرگسالی خود به تنهایی زندگی کرد. در دهه 1880، دگا از حملات افسردگی و بی‌هدفی رنج می‌برد. در نامه‌ای در سال 1884 نوشته: «من مسدود شده‌ام، ناتوان هستم. من نخ را گم کرده‌ام.» دگا آخرین سال‌های زندگی‌اش را تقریبا نابینا گذراند و بی‌قرار در خیابان‌های پاریس سرگردان بود. آیا شگفت‌انگیز نیست که چنین مرد بداخلاق می‌توانست چنین نقاشی‌های زیبا و سبک‌دلی بکشد؟!

ادوارد مونک

هنرمند نروژی ادوارد مونک از اضطراب و توهم رنج می‌برد. این نقاش مشهورترین تصویر خود، «جیغ» را پس از این‌که هنگام غروب خورشید برای قدم زدن در آبدره‌ای مشرف به اسلو رفته بود به ذهنش رسید و خلق کرد. او نوشت که وقتی خورشید شروع به غروب کرد، ناگهان آسمان را خونین کرد. «من آنجا ایستادم. از اضطراب می‌لرزیدم و احساس کردم که فریاد بی‌پایانی از طبیعت عبور می‌کند.» تصور می‌شود این نقاشی نشان‌دهنده اضطراب انسان در دنیای مدرن است که مونک در طول زندگی خود آن را تجربه کرد. مونک در دفتر خاطرات خود چنین نوشته: «ترس من از زندگی برای من ضروری است، همان‌طور که بیماری‌ام لازم است. آنها از من قابل تشخیص نیستند و نابودی آنها باعث نابودی هنر من می‌شود.»

میکل آنژ

مشهور است دست میکل آنژ آمیخته به نبوغ و جنون بود. نقاشی‌ها و مجسمه‌های میکل آنژ در بین بهترین‌های جهان قرار دارند. او حجم عظیمی از کارهایش را با جزئیات دقیق تولید کرد که باعث شد برخی از مورخان هنر حدس بزنند که این هنرمند مبتلا به اختلال وسواس فکری- اجباری بوده است. او همچنین از افسردگی و اضطراب رنج می‌برد، روزهای متوالی خود را از دنیا دور می‌کرد تا کار کند و فراموش می‌کرد غذا بخورد یا لباس عوض کند. بسیاری از مکاتبات و یادداشت‌های باقیمانده او نشان می‌دهد که مانند یک مرد فقیر زندگی می‌کرد. در نامه‌ای به پدرش نوشته: «من زندگی بدی دارم. خسته از کارهای خیره‌کننده و درگیر هزاران نگرانی زندگی می‌کنم. سال‌ها زندگی کرده‌ام و هرگز یک ساعت خوشبختی نداشته‌ام.»