سواد بصری گذشتگان بیشتر از ما بود

گفت‌وگوی «جام‌جم» با محمد خزایی، هنرمند نقاش و گرافیست انقلابی

سواد بصری گذشتگان بیشتر از ما بود

شناختن خویش از بنیادی‌ترین سفارش‌ها و فراخوان‌‌های بزرگان دین و اندیشه بوده؛ موضوع مهمی که هرگز کهنه نمی‌شود.

در فرازهای پیش‌رو با یادآورد بخشی از میراث ملی ایرانیان بی‌گمان سرشار از افتخار و سربلندی و سرفرازی می‌شوید و از این‌که تا این اندازه از خودمان، فرهنگ و داشته‌های‌مان ناآگاه و کم‌آگاه و غافل و دورافتاده‌ایم افسوس می‌خورید و پر از انگیزه کوشایی می‌شوید برای بازشناسی داشته‌ها و پیگیری فرهنگ و شناخت درست و همه‌جانبه میراث باعظمت معنوی‌مان که در درازنای هزاره‌ها هرگز نبریده و قطع نشده و همواره زایا و متعالی و خودشکوفا بازافزایی داشته و رشد کرده و چون روح یکتاپرستی دارد با ورود اسلام به اوج‌هایی افسانه‌ای و بی‌نظیر رسیده. فرازهایی از هم‌سخنی بیش از چهارساعته‌ با دکتر محمد خزایی، هنرمند و استادتمام دانشگاه را با شما مرور می‌کنیم و در گزاره‌های این گفت‌وگو که در انجمنی بس دل‌نشان و روح‌پرور برگزار شد، خواهید دید یادکرد این‌همه عظمت فرهنگی و هنری ایران در وجودمان روح نوجویی و آفرینشگری و سربلندی خواهد دمید؛ پس با ما باشید.

پرسش نخست را از هنر انقلاب آغاز کنیم؟
صحبت کردن درباره هنرهای تجسمی مشکل است چون مدت‌هاست خبر و حرف و حدیثی از این هنرها نیست، مخصوصا هنرهای تجسمی انقلاب. می‌شود گفت به‌نوعی به تاریخ پیوسته‌است. درصورتی‌که هنوز زمان زیادی از هنر انقلاب نگذشته و ما داریم با آن زندگی می‌کنیم. هنرهای تجسمی، نقاشی و گرافیک و کاریکاتور و تصویرسازی و دیگر هنرها همزمان با انقلاب آغاز به رشد کردند هرچند پیش از آن هم آثاری داشتیم و هنرمندانی که کار می‌کردند اما خیلی محدود. با آغاز انقلاب بود که همه هنرها همگام با مردم وارد صحنه شدند. راهپیمایی‌ها معمولا با تصاویری برگزار می‌شد که از امام و رهبران انقلاب کار شده‌بود. اتفاقا از نخستین کارهای من نقاشی عکس امام بود که دست مردم در راهپیمایی‌ها دیده می‌شد یا کاری 3در2 برای فتح لانه جاسوسی کار کردم. منظور این‌که هنرهای تجسمی همگام و همراه مردم بود در انقلاب... .

به‌ویژه در دوران دفاع‌مقدس که حضوری موثر و تاثیری بنیادین داشت.
بله. دقیقا همین‌طور است. این هنرها با جنگ تحمیلی، حرکت پرشتابی پیدا کرد. البته پیش از جنگ در طول انقلاب، نهادهایی مثل سپاه و جهادسازندگی فعالانه در هنرهای تجسمی کار می‌کردند. یادم هست یک‌ دوره همراه با کسانی از سراسر ایران در جهاد دوره (هنرهای تجسمی) دیدیم که آموزش در همین دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزار می‌شد و چه دوره پربار و انگیزه‌بخشی بود. همچنین حوزه اندیشه و هنر اسلامی، حضور پررنگی در این هنرها از خود نشان داد با چاپ پوسترهای قطع کوچک با محوریت جنگ که همین تلاش‌ها به حرکت هنرهای انقلاب شتاب می‌داد. جالب آن‌که هنرمندان، همه‌شان جوان بودند. حوزه هنری به نظر من درواقع مرکز هنر انقلاب در آن دوران به‌شمار می‌آمد.

دقیقا مرکز تحول این هنرها بود و روح هنرهای تجسمی انقلاب در حوزه هنری آن زمان شکل گرفت.
حرکت خودجوشی بود که خیلی خوب شکل گرفت و رشد کرد اما متاسفانه این کار فقط دهه60 بود دهه‌های بعد دیگر این حرکت به دلایلی متوقف شد.

آیا اداری شدن حوزه هنری بود که در توقف این حرکت تاثیر بیشتری داشت؟
بله. یکی از دلیل‌ها اداری‌شدنش بود. پیش از اداری‌شدن در میان آن‌همه افرادی که آنجا کار می‌کردند فقط یک نفر کارمند بود که کارهای حقوق و... را انجام می‌داد. ساعت خاصی برای حضور مانند اداره‌ها تعریف نشده‌بود. مثلا من عصرها پس از خدمت سربازی به حوزه هنری می‌رفتم و چه شب‌ها که بچه‌ها تا صبح کار می‌کردند و... . سال 62 دانشگاه‌ها باز شدند. من هم در رشته گرافیک دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شدم. استاد شباهنگی، استاد ممیز، استاد احصایی، استاد بریرانی، استاد آیت‌الهی، استاد حلیمی و استاد شفایه، استادان آن زمان ما بودند. دوره بسیار خوبی بود. در همین ایام بود که با هنر ایران آشنا شدم. موضوع پایان‌نامه من هنر طراحی ایرانی بود. بعدا تبدیل به کتاب کیمیای نقش شد. شاخصه‌های هنر ایران برایم خیلی جذاب بود. روند خلق آثار هنری ایران اغلب در چارچوب ارزش‌ها، سنت‏ها و مفاهیم درونی هنرمندان شکل گرفته‌است. از قدیمی‏ترین آثار برجای‌مانده تابه‌حال، همواره دو خصوصیت ممتاز در هنر ایران به چشم می‏خورد: هنرمندان کمال مطلوب را به واقعیت و از طرف دیگر ساد‏گی و خلاصه‏نگاری را به طبیعت‏گرایی ترجیح داده‏اند. هنرمندان تمایل داشته‏اند آن چیزی را که می‏خواستند نمایش دهند تا آن چیزی که دیده می‏شد. در اغلب آثار هنرمند علاوه بر شکل ظاهری به فضای منفی هم توجه داشته‏ و همیشه ایجاد تعادل بین فضای مثبت و منفی اثر هنری را در نظر می‌گرفتند. این ویژگی‏ها در طول هنر ایران همواره قابل مشاهده است. به‌طورمثال نوع طراحی چین لباس نقش‌برجسته‏های تخت‌جمشید با چین لباس‌ها در نقاشی‏های دوره صفویه(1148ـ905 هـ) شبیه هستند. هرچند در ابتدای آشنایی فرنگی‌ها با هنر ایران این ویژگی‌ها را نمی‌پسندیدند مثلا همین سادگی و خلاصگی هنر ایران را عیب می‌دانستند!

چنین آثار پیشرو و نوآمدی نشانگر این است که سفارش‌دهندگان و مخاطبانش نیز بسی فهیم، آگاه، فرهیخته و دانشور بوده‌اند و سواد بصری نوجویی داشته‌اند، زیرا هنر متعالی و تاثیرگذار هرگز به‌خودی خود پدید نمی‌آید و باید زمینه و فضای تولید اثر، مساعد و آماده باشد تا بطلبد کاری متفاوت آفریده شود.
به همین علت می‌گویم سواد بصری گذشتگان از ما خیلی بیشتر بوده مثلا سواد بصری هنرمندان و مردمی که در دوران صفویه می‌زیستند از ما در این دوران پیشرفته، بیشتر بوده‌است. آنها رنگ، فرم و مفاهیم را به‌خوبی می‌شناسند. همچنین خواندن برخی خط‌ها و خطاطی‌ها را که انسان امروز برای خواندنش مشکل دارد به‌سادگی برای‌شان قابل دریافت بوده‌است.مثالی از آثار عاشورایی بزنم در این باره که آیا یک هنرمند متوجه واقعه شده و به جایگاهش در تاریخ پی برده، چرا به چنین کاری پرداخته و... در علم‌هایی که در هیأت‌ها می‌بینیم که همیشه نقش چند مار در آنها دیده می‌شود. این مارها چیست و فرم درخت‌مانندشان  از کجا آمده؛ وقتی ریشه‌یابی می‌کنیم درمی‌یابیم این همان درخت زندگی ساسانی است. می‌دانیم بنا به باورهای توحیدی پیش از اسلام نباید مار به این درخت برسد وقتی این مار را روی علم‌ها کار می‌کنند به این معناست که مار به شجره خدایی دست یافته و بر آن حاکم شده‌است. درواقع همان پنجه‌‌ای هم هست که شبیه به درخت کار می‌شود. این مار می‌گوید شجره طیبه نبوت و ولایت به دست یزیدیان افتاده اما داخلش نقش ا... و محمد و علی هست که نشان می‌دهد دین کاملا از بین نرفته اما یزیدیان حاکم شده‌اند و دیگر آن دو پرنده که نگهبان درخت زندگی بودند از میان برداشته شده‌اند که همین گویای آگاهی پدیدآورنده این نشان‌ها از مفاهیم عمیق مذهبی و باورهای دیرین به اضافه سواد بصری است.

نشان فرهیختگی‌شان یکی همین که تا شعری از قلم سعدی، حافظ و... می‌گذشت، سراسر جهان آن روز مخاطبش بودند و با رسانه آن روز یعنی کاروان‌ها فراگیر می‌شد و این بزرگان طبق داده‌ها در جهان بزرگ ایران فرهنگی آن روزگار (سه برابر امپراتوری روم یا ایران در اوج‌شان) آوازه و شهرتی بسزا داشته‌اند.
همین اتفاق (فراگیری سخن و شعر) درباره خط کوفی افتاده. اصولی که دارد از چین تا بغداد و مصر به همان شیوه کار می‌شده که نشانگر ارتباط و آگاهی فراگیر بوده و به نظرم خیلی با هنرهای تجسمی آشناتر از ما بودند. برخی فکر می‌کنند عمر هنرهای تجسمی ما تمام شده در حالی که خود این الفبای تصویری، یک فرهنگ است.

باید از نو خودمان را ببینیم
از موضو‌ع‌هایی که به آنها توجه داشته‌ام یکی میراث ایرانیان است که به دست ما رسیده و نباید به آن بی‌توجه باشیم. در خارج که برای تحصیل حضور داشتم. در کتابخانه دانشگاه، بخش هنر شرق و اسلامی و هنر ایران پیش و پس از اسلام چند قفسه پر از کتاب‌هایی است که ما هیچ کدام‌شان را نداریم و نداشتیم. به این کتاب‌ها که پرداختم، دیدم همه‌ سرشار از عظمت و نقاط اوج فرهنگی ما هست که خارجی‌ها درباره‌شان این همه کار کردند و چه بهتر که اینها را بدانیم. من تازه متوجه شدم ما واقعا چه داشته‌هایی داریم که فراموش‌شان کردیم.یادم هست دوران دانشجویی به کنفرانسی در انگلیس ادینبوروی انگلیس رفتم و نویسنده‌ای آمریکایی، پروفسور شیلا بلر از من پرسید چه رشته‌ای تحصیل خواهی‌کرد، گفتم هنر ایران. او گفت شما چرا می‌خواهی هنر ایرانی / اسلامی بخوانی؟ گفتم این هنر مال ماست. گفت آیا شما در کشورتان چندتا کالج دارید که به هنر اسلامی و هنر ایرانی پرداخته‌است؟ گفتم نداریم که گفت شما چیزهایی دارید که دنیا ندارد اما شما به آنها نپرداخته‌اید و باید به جهان اعلام کنید ما دارای چنین میراثی هستیم و از چنین تمدنی برخورداریم. آنجا واقعا دریافتم که گاف داده‌ایم. همه تلاشم این بود بپردازم به این میراث به جا مانده که برایش زحمت‌ها کشیده شده و خون دل‌ها خورده شده تا به دست ما برسد. همان‌طور که گفتم تحول‌آفرین است مثلا ما در طول 600 تا700سال پیش دارای زبانی بصری هستیم که تازه در دهه‌های اخیر در کشورهای متمدن به آن رسیده‌اند. مثلا دانشگاه ام‌آی‌تی پس از حدود 300سال که آرمش را تغییر داد، خیلی روشن در نشان جدیدش به همان کوفی مربع رسیده که ما بیش از 400-300سال پیش تجربه کردیم.

نقاشی ایرانی؛ همیشه پیشرو
نگاه امروز به متن هنری بسیار متفاوت از گذشته شده. پس این ژرفای هنر ایران را که مخاطبانش را با ابعاد ناشناخته و تازه و متفاوتش غافلگیر می‌کند، مثلا ما یک‌سری کتاب‌ها با نام «مُرقَع» داریم که آثار طراحی و نقاشی و خوشنویسی را در آنها می‌چسبانند. این گنجینه در کتابخانه ملی برلین است و بیش از پنج دهه این مرقع‌ها به نمایش ‌گذاشته نمی‌شد با این توجیه که اصول زیبایی‌شناسی در این آثار رعایت نشده‌است. مانند همان سخن نادرست درباره نقاشی شگفتار ایرانی که ایراد می‌گرفتند پرسپکتیو رعایت نشده و از این گونه داوری‌های ابتدایی. به کارنبردن پرسپکتیو و آگاهی نداشتن از آن، واقعا انگی بود که به نقاشان ایرانی می‌زدند. البته ثابت شده ایرانیان از پرسپکتیو بسیار بیش از کسانی آگاهی داشتند که فکر می‌کنند مطلع هستند. حدود یک دهه پیش عکس‌های سیاه سفید پنج مرقع به نمایش گذاشته شد که در کتاب آخرم «طراحی ایرانی اسلامی» نشر سمت در حدود 1000 برگ به معرفی این مرقع‌ها پرداختم. این‌ موزه که پس از 60-50 سال به این دانش می‌رسند که پرسپکتیوی که ادعا داشتند؛ چنان نیست و نبوده، به نمایش این آثار (شاهکار) روآوردند. منظور این که خلاصه نگاری و سادگی را در واقع جزو هنرهای کاربردی می‌شمردند در حالی که امروز می‌دانیم وقتی چشم، طرح و نقشی را می‌بیند، هرچه ساده‌تر باشد سریع‌تر منتقل می‌شود و مغز به آن واکنش نشان می‌دهد اما اگر هرچه مرکب، پیچیده و با جزئیات باشد، دیرتر به ادراک مخاطب می‌رسد. باور دارم که هنرمندان ما از این اصول آگاه بودند که کارها را چنین ساده و رنگ‌ها را به‌صورت تخت کارمی‌کردند و جاهایی هم داریم که بسیار دقیق به‌آن پرداختند. مثلا کاری در دست داریم از کمال‌الدین بهزاد که از روی یک کار نقاشی ایتالیایی بازنگاری و نقاشی شده‌است.در قراردادی بین سلطان عثمانی و ایتالیا قرارشد دو هنرمند ونیزی در استانبول کار کنند که فقط بولینی می‌آید و در یک کدام از نقاشی‌هایش شاهزاده‌ای را ترسیم کرده که نقاشی می‌کشد سپس این کار را به دربار ترکمانان ایران می‌فرستند. بعدها که صفویه ترکمانان را کنار می‌زنند و کتابخانه تبریز در اختیار بهزاد قرار می‌گیرد، این نقاشی را دقیقا کار می‌کند و البته بر لباسی که نقش فرنگی دارد، طرح ایرانی می‌زند و چقدر دقیق اجرا کرده که نشان از دانش بهزاد دارد.همچنین یک جام سنگی با نقش ایزدان یونانی است که به دربار ایران می‌رسد و محمد خیام از روی آن به طراحی می‌پردازد. این دو را که کنار هم بگذارید، می‌بینید چقدر دقیق با رعایت همه اصول زیبایی شناسی کارشده که گویای دانش والای آن هنرمندان و پیشرو بودن‌‌شان است.برخی کارهای 300سال پیش نقاشان ایرانی در رنگ و فرم با آثار امپرسونیستی و مدرن معاصر چقدر برابری می‌کند با این فرق مهم که کار ایرانی، معنا و مفهوم دارد و فقط نقش عمودی ــ افقی و رنگ نیست. این کارها نشانگر عظمت و فرهیختگی هنرمندان بوده‌است. 

علی مظاهری - روزنامه‌نگار