ذهن یک خانه رصد می‌شود از شکل تراس

در «گالری میرداماد» این هفته سراغ قصه تراس‌ خانه‌ها رفته‌ایم

ذهن یک خانه رصد می‌شود از شکل تراس

 هر خانه‌ای برای ساکنانش مرکز جهان است؛ مرکزی گاهی کوچک، گاهی بزرگ، گاهی زیرپله، گاهی پنت‌هاوس. خانه جایی است برای یواشکی‌های آدم. اشک‌ها، بغض‌ها، لبخندها، تولدها و مرگ‌ها، در همه اینها خانه موضوعیت دارد، همه تصمیم‌های بزرگ در گوشه‌ای از همین مفهوم اتفاق می‌افتد. تمام دنیا زیر رکاب اسبت باشد و در خانه سر آرام بر بالش نگذاری انگار پادشاه جهنمی و نگهبان جهنم باشی و خانه‌ای پر از شادی و نشاط داشته باشی، آرامش جهان توی چشم‌هایت موج می‌زند. خانه‌هایی که این روزها در آن زندگی می‌کنیم اغلب جایی دارند به نام تراس یا همان بالکن خودمان. تراس ساحل است، مرز است، عرشه است، یک جوری است که انگار در خانه‌ات هستی و نیستی. در کوچه و خیابان، پارک یا کلا دایره دید روبه‌رویت تصادف شود، دعوا شود، دزدی شود و هر اتفاق دلهره‌آور دیگری شود تو بر ساحل آرامشی نشسته‌ای و فقط نظاره گری. تراس را می‌شود ویترین خانه‌ها دانست. من در پرسه‌ها و قدم‌زدن‌های پساروزنامه، گاهی به تراس‌ها نگاه می‌کنم، با اشیا و اتفاقات بی‌جان در تراس قصه‌پردازی می‌کنم و آدم‌های خانه و پشت شیشه‌های تراس را حدس می‌زنم. از چاوش(عکاس روزنامه) خواستم برود چندتایی تراس به سلیقه خودش عکاسی کند و بعد من بیایم برایشان قصه بسازم و خیالبازی کنم. این قصه‌ها واقعی نیست. هیچ شناخت واقعی از این تراس‌ها ندارم، هرچه هست زاده خیال من است، شما هم گاهی توی شهر که قدم می‌زنید از این کارها بکنید، کیف می‌دهد.  عکس‌ها: چاوش هماوندی  - جام‌جم