مرگ 2 چوپان  با انفجار خمپاره

انفجار ادوات جنگی همچنان در مرز قربانی می‌گیرد

مرگ 2 چوپان با انفجار خمپاره

 مین، خمپاره و ادوات جنگی به جا مانده از هشت سال جنگ تحمیلی سال‌هاست که هم جان می‌گیرد و هم ناقص می‌کند. یکی دست ندارد و آن دیگری پا. یکی چشم ندارد و آن دیگری انفجار، انگشتانش را به یغما برده است. این حکایت برخی از روستانشینانی است که در مناطقی که ادوات انفجاری کاشته شده، کار و زندگی دارند. رشید احمدزاده و مقصود جگن، دو نفر از قربانیان برخورد با ادوات جنگی به جا مانده از جنگ هستند که همین چند روز پیش جان خود را بر اثر انفجار گلوله جنگی در نقطه صفر مرزی سقز (مرز سیف روستای بسطام) از دست دادند.
کاوه احمدزاده، پسرعموی رشید است که برای تحویل گرفتن پیکر او به پزشکی قانونی مراجعه کرده است. پسر رشید هم کنار اوست و وقتی با او صحبت می‌کنیم و حالش را می‌پرسیم، با گریه و بغض شدید می‌گوید اصلا خوب نیست و توان صحبت کردن در مورد روز حادثه را ندارد. برای همین پسرعموی رشید در مورد روز حادثه به جام‌جم توضیح می‌دهد:« چند روز پیش بود که رشید همراه مقصود که او هم چوپان است برای چراندن گوسفندان‌شان به منطقه بسطام رفتند. اینجا روال این‌طور است که هر سال بسیاری از چوپانان آذربایجان غربی و کردستان برای چند ماه ییلاق قشلاق می‌کنند تا گوسفندان‌شان علوفه کافی برای خوردن داشته باشند. پس از سپری شدن این مدت دوباره به شهرهای خود برمی‌گردند. روز حادثه هم مقصود و رشید گوسفندان را به جایی بردند که یک چشمه کوچک آب داشت. روی زمین چیزی مشخص نبود و برای همین هر دو خیلی راحت در مسیر حرکت می‌کردند. همین‌طور که در حال راه رفتن بودند، ناگهان گلوله انفجاری زیرپای‌شان منفجر شد و هر دو به‌شدت زخمی شدند. بعد از زخمی شدن، اهالی از اورژانس درخواست کمک کردند و تا آمبولانس از راه برسد، مقصود و رشید خون زیادی از دست دادند. امدادگران هلال‌احمر هم به محض اطلاع از حادثه، خودشان را به محل رساندند و امدادرسانی کردند. متاسفانه مسیر دور بود و تا هر دو مجروح از مرز بوستان به بیمارستان سقز برسند، سه آمبولانس جابه‌جا کردند. در نهایت به بیمارستان رسیدند، اما به دلیل شدت جراحات و خونریزی بیش از حد جان خود را از دست دادند.» آن‌طور که پسرعموی رشید توضیح می‌دهد، در محل حادثه هیچ تابلوی هشداری وجود ندارد و مردم و اهالی روستا هم در زمین‌های خطرناک که در آن ادوات جنگی کاشته شده است، تردد می‌کنند: « به همین دلیل، افراد زیادی بر اثر برخورد با ادوات جنگی قطع عضو یا نابینا شداند. مردم روستا هم به مقصود و رشید چه هشدار می‌دادند چه نمی‌دادند، فرقی نمی‌کرد. چون مشکل اینجاست که اصلا نمی‌توان تشخیص داد مین و سایر ادوات جنگی کجای زمین‌ها کاشته شده‌اند که از کنار آنها عبور نکنند. اینجا ما با این معضل مهم و بدتر از همه صعب‌العبور بودن مسیر مواجه هستیم که امدادرسانی و کمک رسانی به این‌گونه مجروحان را با مشکل اساسی مواجه می‌کند. با این‌که ما بارها با بحران انفجار ادوات جنگی روبه‌رو شده‌ایم، اما تا الان هیچ خبرنگاری با ما تماس نگرفته است بپرسد اینجا چه اتفاقی می‌افتد و به چه چیزی نیاز دارید. در واقع شما اولین نفری هستید که در این مورد با ما صحبت و پرس‌وجو می‌کنید. الان حال پسر رشید اصلا خوب نیست. او دو فرزند هشت و 14 ساله و مقصود هم دو فرزند پسر 18 و هفت ساله دارد. آنها به همین راحتی سرپرست خود را از دست دادند و حالا باید به تنهایی زندگی خود را اداره کنند. ای کاش مسؤولان حداقل تابلو و هشداری در محلی که احتمال وجود مواد منفجره است، قرار دهند تا هم چوپانان و هم اهالی روستا درگیر حوادث ناشی از انفجار نشوند. به هرحال از دست دادن یک عضو حیاتی بدن مثل پا و دست و چشم روی زندگی اهالی روستا تاثیر می‌گذارد.»