مرد هم زیر غم زلزله‌ای می‌شکند

مرد هم زیر غم زلزله‌ای می‌شکند


این غزل مثنوی را در اولین سالگرد زلزله بم گفتم. برای سالگرد بلیت گیرم نیامد بروم. چهارراه ولیعصر، کلاس خط می‌رفتم. بیت اولش جوشید. قد خیابان ولی عصر را قدم زدم، 7 شب بود که شروع شد. حدود ساعت یک شب میدان تجریش بود که تمام شد. چند وقت بعدش هم خدمت رهبرمعظم انقلاب زمزمه‌اش کردم. این مانیفست زیست پسازلزله من است. من و خیلی از همشهری‌های دیگرم.

داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم
مرگ‌مان باد که شکواییه از زخم کنیم
مرد آن است که از نسل سیاوش باشد
«عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد»
چند قرن است که زخمی متوالی دارند
از کویرآمده‌ها بغض سفالی دارند
بنویسید گلوهای شما راه بهشت
بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت
بنویسید زنی مرد که زنبیل نداشت
پسری زیر زمین بود و پدر بیل نداشت
بنویسید که با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لای پتو آوردند
زلف‌ها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود
«دوش می‌آمد و رخساره بر افروخته بود»
خوب داند که به این سینه چه‌ها می‌گذرد
هر که از کوچه معشوقه ما می‌گذرد
بنویسید غم و خشت و تگرگ آمده بود
از در و پنجره‌ها ضجه مرگ آمده بود
شهر آن قدر پریشان شده بود از تاریخ
شاه قاجار به خونخواهی ارگ آمده بود
با دلی پر شده از زخم، نمک می‌خوردیم
دوش وقت سحر از غصه تَرَک می‌خوردیم
بنویسید که بم مظهر گمنامی‌هاست
سرزمین نفس زخمی بسطامی‌هاست
ننویسید که بم تلی از آواره شده است
بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است
مثل وقتی که دل چلچله‌ای می‌شکند
مرد هم زیر غم زلزله‌ای می‌شکند
زیر بار غم شهرم جگرم می‌سوزد
به خدا بال و پرم، بال و پرم می‌سوزد
مثل مرغی شده‌ام در قفسی از آتش
هر چه قدر این‌ور و آن ور بپرم می‌سوزد
بوی نارنج و حناهای نکوبیده بخیر!
توی این شهر پر از دود سرم می‌سوزد
چاره‌ای نیست گلم قسمت من هم این است
دل به هر سرو قدی می‌سپرم می‌سوزد
الغرض از غم دنیا گله‌ای نیست عزیز!
گله‌ای هست اگر، حوصله‌ای نیست عزیز!
یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
آسمان هست غزل هست کبوتر داریم
باید این چادر ماتم‌زده را برداریم
تنِ تُردِ همه چلچله‌ها در خاک و
پای هر گور چهل نخل تناور داریم
مشتی از خاک تو را باد که پاشید به شهر
پشت هر حنجره یک ایرج دیگر داریم
مثل ققنوس ز ما باز شرر خواهد خاست
بم همین طور نمی‌ماند و برخواهد خاست
داغ دیدیم شما داغ نبینید قبول!
تبری هم‌نفس باغ نبینید قبول!
هیچ جای دل آباد شما بم نشود
سایه لطف شما از سر ما کم نشود
گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید
داغ دیدیم امید است دعامان بکنید
بم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد
«نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد»