تلاش‌ مَلاش نتیجه می‌دهد!

گفت‌و‌گو با نورا هاشمی، بازیگر «بانوی محبوب من» که ستاره این شب‌های تئاتر ایران است

تلاش‌ مَلاش نتیجه می‌دهد!

وقتی در «زرد قناری» مهدی هاشمی و گلاب آدینه در نقش نصرا... و همسرش، مشغول صحبت درباره دخل و خرج و حساب و ‌کتاب زندگی هستند، این فرزندشان نورای کم‌ سن‌و‌سال است که آنها را از شروع سریال «سال‌های دور از خانه» باخبر می‌کند و می‌گوید: «بابا نمیاین تماشا؟» و کمی بعد هر سه پای تلویزیون کوچک سیاه‌و‌سفید می‌نشینند تا به قول نصرا... پی به چرایی موفقیت اوشین ببرند. موفقیتی که با صبوری، تلاش و پشتکار به‌دست می‌آید و هرچه رنج و مصیبت و مانع را کنار می‌زند. چالش‌های نورا هاشمی برای رسیدن به موفقیت قطعا به دشواری و تلخی مسیر داستانی آن دختر ژاپنی نیست اما وقتی پای نام‌های بزرگی چون گلاب آدینه و مهدی هاشمی در میان باشد و فرزند این دو، قدم به همان مسیر بازیگری گذاشته باشد اما و اگرها و دشواری‌ها چشمک می‌زنند و توقعات درباره بازی او بالاتر می‌رود اما نورا هاشمی در این گفت‌و‌گو تاکید می‌کند که به هیچ حرف‌و‌حدیثی در این ارتباط اهمیت نمی‌دهد و تنها روی تلاش خودش در این زمینه حساب باز می‌کند. البته به قول مزاح نورا هاشمی در همین مصاحبه: «تلاش مَلاش» بالاخره در همیاری کائنات و شانس کارساز است و موفقیت از راه می‌رسد. اگر نسخه دوبله فیلم مشهور و محبوب «بانوی زیبای من» با بازی ادری هپبورن و صداپیشگی مهین کسمایی و البته نمایش بانوی محبوب من را روی صحنه دیده باشید، پی به اشاره نمکین هاشمی می‌برید چرا که شخصیت الیزا دولیتل، دختری دوره‌گرد و گل‌فروش است که به‌دلیل غلط‌های متعدد کلامی، حسابی نیاز به الک زبانی دارد. مواجهه او با پروفسور هیگینز، استاد آواشناسی، مسیر زبانی و زیستی‌اش را تغییر می‌دهد و ادامه ماجرا. برای دانستن بقیه قصه یا می‌توانید سراغ نسخه سینمایی بانوی زیبای من بروید یا ساعت 18 و 45 دقیقه این شب‌ها سری به سالن اصلی مجموعه تئاترشهر بزنید و به تماشای نمایش «بانوی محبوب من» به کارگردانی گلاب آدینه بنشینید. به نظر حتی باوجود علاقه به نسخه مشهور سینمایی، می‌توان از دیدن این نمایش لذت برد و به وجد آمد و طعم ثمره تلاش و موفقیت را چشید، مثل الیزا، مثل اوشین، مثل نورا هاشمی بعد از این.

 همین اول کاری، بیاییم و فیلم‌های محبوب شما از سینمای کلاسیک را مرور کنیم؛ بربادرفته، اشک‌ها و لبخندها، کازابلانکا و...
البته کازابلانکا نه خیلی!
 عجب.
بله (می‌خندد).
 پس تا گزینه‌های اشتباه دیگری مطرح نکردم، بگویید چرا از میان فیلم‌های محبوب‌تان «بانوی زیبای من» را برای بازی و خوانش نمایشی انتخاب کردید؟ به دلیل خاستگاه نمایشنامه‌ای آن و «پیگمالیون» جورج برنارد شاو یا صرفا از روی علاقه بود یا به‌عنوان یک چالش بازیگری سراغ آن رفتید؟
اول این‌که به فیلم بانوی زیبای من علاقه‌مند بودم و هستم و دیگر این‌که به موسیقی و آواز هم علاقه دارم.
 مثل لیزا مینه‌لی؟
خانم لیزا مینه‌لی هم خیلی جزو علاقه‌مندی‌های من نیست!
 چه جالب، هرچه می‌گوییم به در بسته می‌خورم!
(می‌خندد) خیلی بامزه و شیرین است ولی این‌که به او علاقه داشته باشم، نه.
 به‌جز بانوی زیبای من، دیگر به چه فیلم‌های موزیکالی علاقه دارید؟
من کلا به فیلم‌های موزیکال علاقه‌مندم، مثل یک آمریکایی در پاریس، آواز در باران، اشک‌ها و لبخندها و... اما به نظرم دو فیلم 
بانوی زیبای من و داستان وست ساید، بیشتر از بقیه این ظرفیت را داشتند که به نمایش تبدیل شوند. همیشه و خیلی از قدیم از مامان خواهش می‌کردم که یکی از این دو فیلم را برای تبدیل شدن به نمایش انتخاب کند. مامان هم درباره این موضوع فکر می‌کرد تا این‌که به دوران کرونا رسیدیم و بعد تصمیم او در این زمینه جدی و قرار شد نسخه نمایشی بانوی زیبای من را به مناسبت پایان کرونا 
روی صحنه ببرد.
 اما فارغ از علاقه شما به نسخه سینمایی اثر و اصرارتان برای برگردان نمایشی، بازی در نقش اصلی کار، یک چالش اساسی در بازیگری هم بود؟
حتما.
 یعنی این پیشنهاد و بازی در این نقش، نیاز به جسارتی از سمت شما به‌عنوان بازیگر داشت که آن عقبه ذهنی تماشاگران از بازی ادری هپبورن به نقش الیزا دولیتل را کنار بزنید.
بله، این هم چالشی بود که باید با آن روبه‌رو می‌شدم و از پس آن برمی‌آمدم.
 تغییر شخصیت الیزا از نقش یک دختر عامی به بانویی اشراف‌زاده، از جنبه‌ای شبیه تغییرشخصیت شبان به سلطان در سریال «افسانه سلطان‌وشبان» است. موقع تمرین و بازی در این نقش و کمدی حضور در طبقه متفاوت اجتماعی، یاد نقش‌آفرینی پدرتان (مهدی هاشمی) هم افتادید و موقع تمرینات به این موضوع فکر کردید؟ چون به دلیل همسانی و شباهت چهره‌ای و شیوه حرف زدن و میمیک، تا حدودی این تداعی ایجاد می‌شود.
چه جالب. اصولا شما در نوشته‌هایتان به مسائلی اشاره می‌کنید که به ذهنم هم خطور نمی‌کند. مثل آن یادداشتی که با عنوان «کارمند بازنشسته اداره کارپردازی سازمان برنامه‌و‌بودجه سابق» نوشته بودید و اشاره کردید که بابا با هشت فیلم، رکورددار بازی در نقش کارمند است. تا قبل از آن اصلا دقت نکرده بودم که بابا این همه نقش کارمند بازی کرده‌است (می‌خندد). حالا هم که گفتید شباهتی بین تغییر شخصیت الیزا با نقش‌های بابا در افسانه سلطان‌وشبان پیدا کردید، برایم خیلی جالب است. نه، راستش به آن فکر نکرده بودم.
 به‌خصوص آموزش‌های وزیر اعظم (زنده‌یاد محمد مطیع) به شبان برای شاه‌شدن، به نوعی شبیه آموزش‌های پروفسور هیگینز (رضا عمرانی) به الیزا است.
«بدرانید چشم‌هایتان را، بدرانید.»
 تقریبا تا نیمه‌های نمایش، حضور سنگین ادری هپبورن و فیلم بانوی زیبای من حس می‌شود اما هرچه جلوتر می‌رویم، به‌ویژه از آن صحنه پیست سوارکاری، کار و بازی شما هویت مستقلی پیدا و تماشاگر را بیشتر با خود همراه می‌کند و با وجود این‌که احتمالا مخاطب از سرنوشت شخصیت‌ها و پایان قصه آگاهی دارد اما با کنجکاوی، انگار مواجهه اولیه‌اش با چنین اثری است و باز هم پیگیر آخر داستان می‌شود. خودتان فکر می‌کنید توانسته‌اید از زیر سایه هپبورن و حتی صدای زنده‌یاد مهین کسمایی در نسخه دوبله فارسی خارج شوید؟
خوشبختانه چون تاکید خانم آدینه از همان روز اول این بود که «فیلم را فراموش کنید»، سعی کردیم تا جایی که امکان دارد از فیلم بانوی زیبای من فاصله بگیریم. مثلا من در جاهایی با شوق می‌گفتم مامان می‌شود فلان صحنه را مثل فیلم اجرا کنیم که می‌گفت نورا فیلم را فراموش کن. این حساسیت نه‌فقط برای نقش الیزا که برای نقش‌ها و صحنه‌های مختلف هم وجود داشت. چون همیشه با تاکید «فیلم را فراموش کنید» روبه‌رو بودیم، هیچ سایه‌ای احساس نکردیم. اگر مثل من فیلم بانوی زیبای من را حفظ باشید، خیلی با نمایش ما فرق دارد و در بانوی محبوب من تغییرات اساسی اتفاق افتاده‌است.
 قبلا چند باری بانوی زیبای من را دیده بودیم اما بعد از دیدن اجرای شما دوباره سراغ فیلم رفتیم و دیدیم یک‌سری از ترانه‌ها عینا از خود نسخه دوبله فیلم می‌آید و همان‌ها را 
اجرا کرده‌اید.
ترانه که باید همان باشد اما جاهایی هم دستکاری کرده‌ایم و ترانه‌ها کاملا تغییر کرده‌است، به‌جز ترانه‌هایی مثل «با یه جو شانس» و دو سه ترانه اصلی. برای همین از همان اول ما زیر سایه فیلم نبودیم و تصمیم و تاکید خانم آدینه باعث شد که کل گروه بازیگران، فیلم را فراموش کنیم و اثر جدیدی را روی صحنه ببریم.
 نمی‌شد وجوه کمیک نمایش را تقویت کرد تا کار بیشتر با فیلم فاصله بگیرد؟ ضمن این‌که ظرفیت این کمدی هم در خود نمایش وجود دارد و در جاهایی هم تماشاگران می‌خندند. همچنین استفاده خلاقانه از ماکت‌ها در همان صحنه پیست سوارکاری و ابتکاراتی از این دست، می‌توانست بیشتر به تمایز نمایش با فیلم کمک کند.
راستش همین چیزی هم که می‌بینید، هزینه بسیار زیادی برده‌است. به قول مامان، تهیه‌کننده فداکار ما تا همین‌جا هم واقعا ریسک زیادی کرده‌است. معلوم است که مامان، ایده‌آل‌های زیادی برای این نمایش داشت؛ همه این دکور و لباس را هزاربرابر بیشتر در ذهن کارگردان تصور کنید اما با توجه به بضاعت و شرایط موجود نهایتا با نمایشی روبه‌رو هستید که به نظرم تفاوت‌های مهمی با فیلم بانوی زیبای من دارد.
 بانوی محبوب من از جنبه‌ای منطبق با این سال‌ها و روزهای ماست. انگار با توجه به تخریب زبان فارسی و غلط حرف‌زدن در جامعه و به ویژه فضای مجازی از سوی نسل جوان و نوجوان، نیاز به چنین تلنگر زبانی و هشدار هنرمندانه برای درست حرف‌زدن وجود دارد. نظرتان چیست؟
به‌نظرم این هم نکته درستی است و می‌توان چنین برداشتی هم از نمایش داشت.
 شنیده‌ایم که خانم آدینه، موقع کار بسیار سختگیر و منضبط است و از ایده‌آل‌ها کوتاه نمی‌آید. احیانا درباره شما تبعیضی وجود داشت یا قاعده برقرار بود؟
سختگیری با بداخلاقی فرق می‌کند و سختگیری فکرشده از سختگیری عصبی متمایز است . سخت‌ترین سختگیری برای من بود، چون در کار نباید مو لای درز هیچ‌چیز می‌رفت چه حرکت بدن، چه بیان و موارد دیگر. کارگردان، یک کلیتی را برای بازیگران مشخص کرده بود و ما هم با تمرینات مداوم به نکته‌هایی درباره نقش‌ها رسیدیم. درنهایت کارگردان، موارد مثبت را تایید و مواردی را که درست نبود، اصلاح می‌کرد. در مجموع خانم آدینه بسیار دقیق و موشکافانه و تنظیم‌شده کار را هدایت کرد. یعنی هرچیزی که روی صحنه می‌بینید، خانم آدینه به‌دقت طراحی کرده‌ است.
 بزرگ‌ترین چالش‌تان برای بازی در این نقش چه بود؟
قسمت‌های الیزا دولیتلی خیابانی. وای! هنوز هم برایم سخت است.
 همان اوایل اجرا که الیزا در خیابان دوره‌گردی و گل‌فروشی می‌کند؟
بله، هنوز هم که می‌خواهم روی صحنه بروم، اول این نمایش برایم سخت است و از مامان می‌پرسم مطمئنی باید این‌طوری بازی کنم؟ مامان هم می‌گوید به من اعتماد کن، درست است.
 چه چیزی از این لحظات برایتان سخت است؟ این‌که باوجود آن همه جمعیت بازیگر، روی صحنه تنها هستید؟
از آن مساله نگویید که اصلا یک مقوله دیگر و یک ترس دائمی وحشتناک است اما چالشم شکل‌گیری شخصیت الیزای اصلی است. خیلی برایم سخت و نفسگیر است. تازه بعد از این‌که این شخصیت وارد خانه پروفسور و تمریناتش شروع می‌شود، نفس راحتی می‌کشم و می‌گویم آخی ، می‌روم و ادامه نمایش را بازی می‌کنم. 
 خانم کسمایی که چند سالی است از دنیا رفته‌اند. احیانا از آقای ابوالحسن تهامی‌نژاد، دوبلور نقش پروفسور (رکس هریسون) برای تماشای کار دعوت شده‌است؟
در جریان دعوت شده‌ها نیستم اما فکر کنم اگر از ایشان دعوت شود ، بیایند و کار ما را ببینند، برایشان جالب باشد.
 احتمالا به خاطر پدر و مادری چون مهدی هاشمی و گلاب آدینه، با برچسب آقازادگی و خانم‌زادگی مواجهید. از سوی دیگر نقش و جایگاه این دو هنرمند بزرگ که از بهترین بازیگران تاریخ سینمای ایران هستند، توقعات را از شما بسیار بالا می‌برد و کار را برایتان سخت‌تر می‌کند. شاید نقش دشوار الیزا، یک نقطه عطف در کارنامه بازیگری شماست و امیدواری‌ها را برای برآورده‌کردن توقعات افزایش می‌دهد اما به‌نظرم هنوز برای حضور بهتر و پررنگ‌تر در این عرصه جا دارید. نظرتان درباره این چالش‌ها چیست؟
اول این‌که هیچ‌موقع این موضوع مرا اذیت نکرده و هرگز خودم را درگیر این مساله نکردم. همیشه فقط لبخندی زده‌ام و گذشته‌ام. برای این‌که به تلاشی که می‌کنم، ایمان دارم. چیزی که از مامان و بابا یاد گرفتم این است که شما تلاش‌تان را می‌کنید، صدای‌تان را می‌سازید، یک ساز موسیقی یاد می‌گیرید و هرچیزی را که یک بازیگر باید در زمینه بدن و بیان بلد باشد ، می‌آموزید. اگر آن شانس به شما رو آورد، استفاده می‌کنید و اگر هم نه که نه. برای همین چون من همیشه در تلاش بودم و پیگیر حرف‌های دیگر نمی‌شوم. مطمئنم کسی که تلاش می‌کند و روزی نوبت او می‌شود، هرگز به چنین حرف‌هایی اهمیت نمی‌دهد.هر وقت این صحبت‌ها را می‌شنویم، خانوادگی با هم صحبت می‌کنیم و می‌گوییم آدم‌ها واقعا چه انتظاری درباره ما دارند. وقتی چشم باز کردم و در محیطی بزرگ شدم که همیشه صحبت سینما، تئاتر، بازی و کارگردانی بوده، حالا باید درباره چه چیز دیگر فکر و صحبت کنم؟ آیا باید بروم و پزشک شوم؟ چرا باید مثلا به حرفه پرستاری و شغل‌های دیگری علاقه مند شوم. به نظرم حضور و فعالیتم در عرصه بازیگری، بسیار طبیعی است. 
 اولین حضورتان در سینما به دوران خردسالی و فیلم زرد قناری برمی‌گردد که لباس ورزشی آبی‌رنگی به‌ تن دارید و در کنار مهدی هاشمی و گلاب آدینه دیده می‌شوید. احتمالا آن‌موقع که قصد بازیگری نداشتید.
(می‌خندد)نه، آن‌موقع 5 سال داشتم.
 نخستین حضور جدی شما در بازیگری در فیلم «دوشیزه» بود. درست است؟
نه، قبلش هم در دو سریال «سایه‌ها» و «آغوش‌های خالی» بازی کرده بودم.
 سریال «فرستاده» چطور؟ قبل از دوشیزه بود یا بعدش؟
قبل از دوشیزه.
 اما به‌هرحال دوشیزه، به‌نوعی آغاز بازیگری شما در سینماست، نقش فروشنده لوازم شکار را بازی می‌کردید که در سکانسی تخمه می‌شکنید و در سکانسی دیگر با تهدید زیبا بروفه در می‌روید! 
(می‌خندد) بله.
 از همین فیلم عزم‌تان برای ادامه بازیگری جدی شد؟
از اول و از بازی در همان سریال‌ها جدی بود. اصلا من جز بازیگری چیز دیگری در ذهنم نبود.
 پس دلیل این کم‌کاری چیست؟ شما در حدود دو سال فقط در شش فیلم بازی کردید. در تئاتر و تلویزیون هم چندان پرکار نبودید. چرا؟
چرایی‌اش چندان توضیح ‌دادنی نیست اما از این به بعد می‌خواهم حضور پررنگ‌تری در بازیگری داشته باشم.
 در همین بازی‌های کم‌و‌بیش تا اینجا، حضور و همراهی خانم آدینه خیلی موثر و محسوس است. ایشان در اولین نقش مهم کارنامه سینمایی شما (معشوقه گل‌محمد) در 
«عروس افغان» حضور دارد. در «آرامش در میان مردگان»، حضور کوتاهی دارید که خانم آدینه در نقش طیبه برای لحظاتی به شما پناه می‌دهد. در «وقتی همه خواب بودند» هم آن اوایل فیلم نقش جوانی‌های بی‌بی‌سلیمه (آدینه) را دارید و دو سال قبل هم در فیلم کوتاه «کوچه» باز هم جوانی‌های مادرتان و نقش افخم شبستری را بازی کردید. نکته جالب در این آثار، ضمن شباهت رنج‌آلود بودن کاراکترهای شما و نقش‌های درخشان خانم آدینه، حضور همدلانه و حمایتگرانه مادرتان است که خیلی هم زیباست. چقدر جایگاه فعلی شما متاثر از این حضور و حمایت است و چقدر احساس نیاز می‌کنید فارغ از قدردانی و افتخارکردن به این همراهی، مستقل‌تر عمل کنید؟
همیشه از حمایت مامان ممنونم و حضور و همراهی او نقش مهمی در بازیگری من دارد اما همان‌طور که درباره تلاش مَلاش و اینها به شما گفتم...
 تلاش مَلاش! چه تیتر خوبی. کاملا در راستای شخصیت الیزا و غلط حرف‌زدن یک دختر عامی بیگانه با استانداردهای زبان.
(می‌خندد) بله! همان‌طور که گفتم اصلا به این حرف‌ها فکر نمی‌کنم و ضمن قدردانی از حضور و همدلی و همراهی مامان، برایم فرق نمی‌کند در کاری به کارگردانی او بازی می‌کنم یا در کار یک کارگردان دیگر. مهم این است در جای درستی قرار بگیرم و وقتی تماشاگر من را ببیند، نگوید اگر مادر این بازیگر نبود، او کاره‌ای نمی‌شد. بلکه بگوید خودش بازیگر موفقی است و چه خوب که مادرش هم در این کار حضور دارد. بنابراین چه در اثری کنار بابا حضور داشته باشم و چه در فیلمی کنار مامان بازی کنم، مهم کیفیت کاری است که انجام می‌دهم و نه نسبت خانوادگی. 
 در اپیزود «بت‌ چین» سریال «آنها» (میلاد جرموز) هم نقش گلناز پایدار را بازی کردید که درگیر شیطنت‌های یک روح چینی می‌شود. بازیگرانی که در ژانر وحشت بازی می‌کنند، نترس هستند یا می‌خواهند بر ترس‌هایشان غلبه کنند یا هیچ‌کدام، صرفا یک چالش بازیگری است؟
اصلا بحث ترسیدن یا نترسیدن من مطرح نبود. یک گروه خوب و حرفه‌ای بازی در این نقش را به من پیشنهاد کرد. من هم دیدم چه نقش و کار جالبی است و بازی در آن را قبول کردم. ژانر وحشت هم برایم بسیار جذاب است، با این‌که خودم سال‌ها فیلم ترسناک نمی‌بینم، چون می‌ترسم. (می‌خندد)
 با فیلم‌های محبوب عاشقانه و موزیکال شما شروع کردیم، با فیلم محبوبتان در ژانر ترسناک، این گفت‌و‌گو را تمام می‌کنیم.
آخرین فیلم ترسناکی که دیدم، «کینه2» بود! شما ببینید من از کی فیلم ترسناک ندیدم.
 حضور در نقش و اثری متفاوت (فارغ از کیفیت) مثل «بت چین» را می‌توان در راستای همان تلاش و ادامه جدی‌تر و پررنگ‌تر در بازیگری درنظر گرفت.
این یکی از همان شانس‌هایی است که سر راه آدم سبز می‌شود. تلاش ‌مَلاش صورت می‌گیرد و بعد هم کائنات براساس آن تلاش‌ها این موقعیت‌ها را جلوی راه آدم قرار می‌دهد و می‌گوید حالا شما بفرمایید این تئاتر را تحویل بگیرید و حالا شما بفرمایید این نقش در فلان فیلم و همین‌طور به‌تدریج جلو می‌روید، چون آن تلاش‌های شما در کائنات دیده می‌شود و کار خودش را می‌کند.