دگر ام‌البنین نخوانیدم

دگر ام‌البنین نخوانیدم


آنکه شاه مدینه را همراه
زینب بی‌قرینه را همراه
هم دمادم سکینه را همراه
قصه را نه! نمی‌کنم کوتاه
   
داغ ام‌المصائب است اینجا
منبراست و مکاتب است اینجا
پسرش ماهِ غایب است اینجا
پسرانش فدای ثار‌ا...
   
کو علمدار و ساقی لشکر
کو بگو کو! برادرانِ دگر
اشجع‌الناس من! برو به سفر
بعد تو می‌شود جهان بی ماه
   
من که جوشن‌کبیر را خواندم
ان‌یکاد و مجیر را خواندم
خطبه‌ای از غدیر را خواندم
بر لبم تیغ عاد من عاداه
   
بعد ازین من پسر ندارم که
چار قرص قمر ندارم که
بر حسینم سپر ندارم که
چه جوابی دهم علی را، آه
   
یل حیدر، مهِ عرب شده بود
شیرِ ساحات منتخب شده بود
زیر دست حسن، ادب شده بود
ناامیدم نمی‌کند ناگاه
    
غیر صوت حزین نخوانیدم
آه! شیرآفرین، نخوانیدم
دگر ام‌البنین، نخوانیدم
تیر در چشم و چشم من درراه
   
کربلا را به چشم خود دیدم
من مدینه مدینه لرزیدم
همه را بر حسین بخشیدم
پسرانم فدای آل‌ا...
   
بعد عمری هنوز مبهوتم
اینکه من خود، لهوف مبسوطم
اینکه روییده روی تابوتم...
لاله عباسی و گلِ خونخواه