یادداشت
کمى اعتماد، کمى واقعبینى
پیشنوشت: جاى هر دو اینجاست؛ روزنامهنویس و خواننده روزنامه: دکه روزنامهفروشی!
نوشت یک؛ جامجم وقتى به دنیا آمد که روزنامهها محترم و روزنامهنویسها ریسکپذیر و کمتر پشتمیزنویس بودند و بهترین دوست روزنامهنگاران همچنان انگشتان بود چون هر روزنامهاى در چشمانداز پیشرو خوانندگانى پرشمار و مشتاق مىدید که باورشان این بود؛ دانستن حق آنان است. حضور «جامجم» روى پیشخوان در آن سالها اندکى دور از انتظار بود چون شهردارى اگر صاحب «همشهرى» شد بر این باور بود شهر را جور دیگر باید دید؛ رنگى و روزنامه «ایران» ناشر افکار دولت بود. لابد دولت وقت فکر مىکرد صداوسیما زیاد دوستش ندارد و بنابر این رادیو و تلویزیون که با ظرفیتى بىمثال صدا و تصویر خود را تا آنسوى مرزها گسترش داده بود قاعدتا نیازى به روزنامه ندارد. اما گروهى مىگفتند صداوسیما مىخواهد سپهر رسانهاى خود را کامل کند و... روزنامه جامجم البته آگاهانه باوقوف بر دامنه گسترش و برد روزنامههاى دیگر، نقطه کانونى خود را بر جذب مخاطبان شهرستانها متمرکز کرد. تولد ضمیمههاى هفتگى «قاب کوچک»، «چاردیوارى»، «تپش» و «کلیک» از جمله این راهبرد بود که اتفاقا موثر بود، هر روز یک مجله لاى روزنامه براى مخاطبان شهرستاننشین آن سالها بسیار جذاب و خواندنى بود. همینجا بگویم در ادوار مختلفى من به ترتیب سردبیرى ضمایم قاب کوچک، چاردیوارى و تپش را با جمعى از نویسندگان و منتقدان درجه یک سینما و گزارشگران و خبرنگاران خبره حوزه اجتماعى به عهده داشتم. انتشار روزنامه جامجم در عصرى بود که موج دوم توسعه کمّى رسانههاى کاغذى شتاب گرفت، یعنى روزنامهها و مجلههاى متعدد و متنوعى سر بر بالین پیشخوان دکههاى مطبوعاتى گذاشتند، حتى جمعى بهناچار بندآویز و تعداد بسیارى آسفالتنشین شدند و اینگونه بود که دیدنىترین ویترین تمام پیادهروها و باخبرترین سدمعبرها کیوسکهاى مطبوعاتى بودند، چه صفها و شانهبه شانه زل زدنهاى باعزتى از رهگذران که پیش و پیرامون دکهها که دیدنش حال تمام روزنامهنگاران را بهارى مىکرد. دریغ دوران اقبال عمومى از روزنامه و مجلهها در چند تکانه طبیعى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى و محدودیتهایی که همیشه گریبانگیر رسانهها در ایران بوده است، رو به افول گذاشت و نتیجه وضع موجود است که موجب دغدغه و نگرانى همه روزنامهنگاران در فضاى کاغذى و مجازى است. مخاطره هولناکى که ریزش مخاطب و بیکارى وسیع روزنامهنگاران کمترین پیامد آن است! با این حال، باور دارم کمى واقعبینى، کمى اعتماد، کمى صبورى و کمى باورپذیرى، کمى درک و دریافت کارکردهاى نوین ارتباطى از سوى متولیان کنترل و هدایت رسانهها، مىتواند موجب بازآفرینى شخصیت و نقش راستین روزنامهها، خبرگزارىها و سایتها و البته صداوسیما شود.
نوشت دو؛ روزنامه جامجم سابقهاى قابلتوجه و بنیه و ظرفیتى درونى دارد که مىتواند در بازآفرینى موقعیت پیشین گامهاى موثرى بردارد. این توفیق دور از انتظار نیست اگر جامجم دوباره جذب مخاطبان شهرستانی را نقطه کانونی خود قرار دهد و از رویکردهای رایج مطبوعات فاصله بگیرد و بیشتر متوجه مسائل اجتماعی مردم شود. نیز یادم نرفتهاست که روزنامهنگاران باسابقه و جوان حرفهاى در جامجم بسیارند که میتوانند، کمّیت و کیفیت روزنامه را ارتقا دهند. سلام به نسلى از روزنامهنگاران که امروز و فردا متعلق به آنان است.
پسنوشت ـ جاى هردو اینجاست؛ خبرگزارىها، سایت و خوانندگان: صفحه نمایشگر.
نوشت یک؛ جامجم وقتى به دنیا آمد که روزنامهها محترم و روزنامهنویسها ریسکپذیر و کمتر پشتمیزنویس بودند و بهترین دوست روزنامهنگاران همچنان انگشتان بود چون هر روزنامهاى در چشمانداز پیشرو خوانندگانى پرشمار و مشتاق مىدید که باورشان این بود؛ دانستن حق آنان است. حضور «جامجم» روى پیشخوان در آن سالها اندکى دور از انتظار بود چون شهردارى اگر صاحب «همشهرى» شد بر این باور بود شهر را جور دیگر باید دید؛ رنگى و روزنامه «ایران» ناشر افکار دولت بود. لابد دولت وقت فکر مىکرد صداوسیما زیاد دوستش ندارد و بنابر این رادیو و تلویزیون که با ظرفیتى بىمثال صدا و تصویر خود را تا آنسوى مرزها گسترش داده بود قاعدتا نیازى به روزنامه ندارد. اما گروهى مىگفتند صداوسیما مىخواهد سپهر رسانهاى خود را کامل کند و... روزنامه جامجم البته آگاهانه باوقوف بر دامنه گسترش و برد روزنامههاى دیگر، نقطه کانونى خود را بر جذب مخاطبان شهرستانها متمرکز کرد. تولد ضمیمههاى هفتگى «قاب کوچک»، «چاردیوارى»، «تپش» و «کلیک» از جمله این راهبرد بود که اتفاقا موثر بود، هر روز یک مجله لاى روزنامه براى مخاطبان شهرستاننشین آن سالها بسیار جذاب و خواندنى بود. همینجا بگویم در ادوار مختلفى من به ترتیب سردبیرى ضمایم قاب کوچک، چاردیوارى و تپش را با جمعى از نویسندگان و منتقدان درجه یک سینما و گزارشگران و خبرنگاران خبره حوزه اجتماعى به عهده داشتم. انتشار روزنامه جامجم در عصرى بود که موج دوم توسعه کمّى رسانههاى کاغذى شتاب گرفت، یعنى روزنامهها و مجلههاى متعدد و متنوعى سر بر بالین پیشخوان دکههاى مطبوعاتى گذاشتند، حتى جمعى بهناچار بندآویز و تعداد بسیارى آسفالتنشین شدند و اینگونه بود که دیدنىترین ویترین تمام پیادهروها و باخبرترین سدمعبرها کیوسکهاى مطبوعاتى بودند، چه صفها و شانهبه شانه زل زدنهاى باعزتى از رهگذران که پیش و پیرامون دکهها که دیدنش حال تمام روزنامهنگاران را بهارى مىکرد. دریغ دوران اقبال عمومى از روزنامه و مجلهها در چند تکانه طبیعى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى و محدودیتهایی که همیشه گریبانگیر رسانهها در ایران بوده است، رو به افول گذاشت و نتیجه وضع موجود است که موجب دغدغه و نگرانى همه روزنامهنگاران در فضاى کاغذى و مجازى است. مخاطره هولناکى که ریزش مخاطب و بیکارى وسیع روزنامهنگاران کمترین پیامد آن است! با این حال، باور دارم کمى واقعبینى، کمى اعتماد، کمى صبورى و کمى باورپذیرى، کمى درک و دریافت کارکردهاى نوین ارتباطى از سوى متولیان کنترل و هدایت رسانهها، مىتواند موجب بازآفرینى شخصیت و نقش راستین روزنامهها، خبرگزارىها و سایتها و البته صداوسیما شود.
نوشت دو؛ روزنامه جامجم سابقهاى قابلتوجه و بنیه و ظرفیتى درونى دارد که مىتواند در بازآفرینى موقعیت پیشین گامهاى موثرى بردارد. این توفیق دور از انتظار نیست اگر جامجم دوباره جذب مخاطبان شهرستانی را نقطه کانونی خود قرار دهد و از رویکردهای رایج مطبوعات فاصله بگیرد و بیشتر متوجه مسائل اجتماعی مردم شود. نیز یادم نرفتهاست که روزنامهنگاران باسابقه و جوان حرفهاى در جامجم بسیارند که میتوانند، کمّیت و کیفیت روزنامه را ارتقا دهند. سلام به نسلى از روزنامهنگاران که امروز و فردا متعلق به آنان است.
پسنوشت ـ جاى هردو اینجاست؛ خبرگزارىها، سایت و خوانندگان: صفحه نمایشگر.