ما بیتفاوت شدهایم
آیا ما نسبت به اتفاقات پیرامونمان بیتفاوت شدهایم؟ پاسخ پژوهشها و مطالعات صورتگرفته طی دو دهه گذشته به این پرسش یک بله است. اما مولفههای پژوهشگران این حوزه در اثبات بیتفاوتتر شدن جامعه ایرانی چیست؟ چه شاخصهایی باعث شده حالا آنها هشدار بدهند موج بیتفاوتی جامعه ایرانی را فراگرفته است؟ فارغ از این شاخصها اتفاقات و اخبار چند سال اخیر پیرامونمان هم حکایت از تایید نظر جامعهشناسان است.
بارها شده در نزاعی - که حالا خیلی هم عادی شده است- تنها نقش تماشاگر را داشته باشیم درحالیکه شاید پیش از این بهعنوان یک کنشگر وارد مهلکه و دلیلی بر پایان آن میشدیم اما آیا باز دوباره ما مقصریم؟ اینکه خسته و دلزده شدهایم دلیل درستی بر این بیتفاوتی نیست؟ اینکه سختیهای اقتصادی باعث شده از کنار دیگر اتفاقات به آرامی بگذریم توجیه نادرستی است؟ اگر این دلایل موجهی است که پس آنچه قرار است خروجی این یادداشت باشد را همینجا اعلام میکنیم که مقصر این بیتفاوتی این بار ما شهروندان نیستیم. هرچقدر هم با خواندن آمارهای منفی و پژوهشها سری به حسرت تکان بدهیم، هرچقدر هم این نتایج را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم بازهم آنچه واضح است اینکه شهروندان حداقل در این یک زمینه مقصر نیستند!
آنچه مورد قبول جامعهشناسان هم هست اینکه تغییرات در کاهش بیتفاوتی جامعه ایرانی اتفاقی است که بهنوعی از بالا به پایین سرایت کرده است، به این مفهوم که این تغییرات در بدنه تصمیمگیر و سیاستگذار بوده که باعث شده حالا ما بهعنوان شهروندان این جامعه نسبت به اتفاقات و معضلات بیتفاوت شویم. برخی از آموزش نادرست و قوانین ناکارآمد حرف زدهاند و برخی دیگر معتقدند این موضوع برخاسته از گذار جامعه به سمت مدرنشدن است و به تعریفی از این اتفاق گریزی نداریم اما هر چه هست فاصله گرفتن ما از مفاهیمی همچون تعهد، مسئولیت و سلامت اجتماعی و گرفتاری در بند آفتی به نام بیتفاوتی پیامدهای بسیار جبرانناپذیری را میتواند به همراه داشته باشد. تعریف ساده این بیتفاوتی از نگاه جامعهشناسان «حس و وضعیتی است که در آن فرد نسبت به سرنوشت دیگر افراد جامعه بیتفاوت میشود.» در وضعیت بیتفاوتی، فرد احساس تعلق گروهی ندارد و نفع جمعی را به نفع فردی ترجیح نمیدهد. این در حالی است که فرد، خود عضوی از جمع است و نفع جمع نفع خود وی را هم شامل میشود. اما از کجا چنین استدلال میکنیم که جامعه ایرانی بیتفاوتتر از گذشته شده است؟ پژوهشهای بسیاری در دو دهه اخیر در این زمینه صورت گرفته است. فارغ از شاخصهای مطالعات مشاهدات پیرامونی خود ما هم از کاهش شاخصی به نام تعهد اجتماعی حکایت دارد. اتفاقی که سال 88 در میدان کاج سعادتآباد تهران رخ داد و با درگیری بین دو رقیب عشقی یکی از آنها از پا درآمد و حاضران با تهدید مهاجم جرات دخالت پیدا نکردند یکی از مصداقهای تلخ و فراموشنشدنی این موضوع است اما سوال اساسی در این رابطه مربوط به چرایی چنین اتفاقی در جامعه است. بسیاری معتقدند یکی از دلایل عمده این اتفاق فردگراشدن جامعه است. آنها میگویند توسعه ارتباطات اجتماعی در کنار عقلانیشدن برخی از رفتارها و انتخاب افراد به فردگراتر شدن جامعه منجر شده است. البته که فردگرایی هم خود محصول مجموعه عواملی است که باید به آن دقت شود که از مهمترین عوامل در شکلگیری فردگرایی در جامعه، اقتصاد است. هرچقدر افراد در تامین معیشت روزانه خود با مشکلات بیشتری روبهرو باشند به همان میزان مشارکتشان در امور جمعی کمتر میشود و به نوعی نسبت به اتفاقاتی که ارتباط مستقیمی با آنها ندارد بیتفاوت میشوند.
آنچه مورد قبول جامعهشناسان هم هست اینکه تغییرات در کاهش بیتفاوتی جامعه ایرانی اتفاقی است که بهنوعی از بالا به پایین سرایت کرده است، به این مفهوم که این تغییرات در بدنه تصمیمگیر و سیاستگذار بوده که باعث شده حالا ما بهعنوان شهروندان این جامعه نسبت به اتفاقات و معضلات بیتفاوت شویم. برخی از آموزش نادرست و قوانین ناکارآمد حرف زدهاند و برخی دیگر معتقدند این موضوع برخاسته از گذار جامعه به سمت مدرنشدن است و به تعریفی از این اتفاق گریزی نداریم اما هر چه هست فاصله گرفتن ما از مفاهیمی همچون تعهد، مسئولیت و سلامت اجتماعی و گرفتاری در بند آفتی به نام بیتفاوتی پیامدهای بسیار جبرانناپذیری را میتواند به همراه داشته باشد. تعریف ساده این بیتفاوتی از نگاه جامعهشناسان «حس و وضعیتی است که در آن فرد نسبت به سرنوشت دیگر افراد جامعه بیتفاوت میشود.» در وضعیت بیتفاوتی، فرد احساس تعلق گروهی ندارد و نفع جمعی را به نفع فردی ترجیح نمیدهد. این در حالی است که فرد، خود عضوی از جمع است و نفع جمع نفع خود وی را هم شامل میشود. اما از کجا چنین استدلال میکنیم که جامعه ایرانی بیتفاوتتر از گذشته شده است؟ پژوهشهای بسیاری در دو دهه اخیر در این زمینه صورت گرفته است. فارغ از شاخصهای مطالعات مشاهدات پیرامونی خود ما هم از کاهش شاخصی به نام تعهد اجتماعی حکایت دارد. اتفاقی که سال 88 در میدان کاج سعادتآباد تهران رخ داد و با درگیری بین دو رقیب عشقی یکی از آنها از پا درآمد و حاضران با تهدید مهاجم جرات دخالت پیدا نکردند یکی از مصداقهای تلخ و فراموشنشدنی این موضوع است اما سوال اساسی در این رابطه مربوط به چرایی چنین اتفاقی در جامعه است. بسیاری معتقدند یکی از دلایل عمده این اتفاق فردگراشدن جامعه است. آنها میگویند توسعه ارتباطات اجتماعی در کنار عقلانیشدن برخی از رفتارها و انتخاب افراد به فردگراتر شدن جامعه منجر شده است. البته که فردگرایی هم خود محصول مجموعه عواملی است که باید به آن دقت شود که از مهمترین عوامل در شکلگیری فردگرایی در جامعه، اقتصاد است. هرچقدر افراد در تامین معیشت روزانه خود با مشکلات بیشتری روبهرو باشند به همان میزان مشارکتشان در امور جمعی کمتر میشود و به نوعی نسبت به اتفاقاتی که ارتباط مستقیمی با آنها ندارد بیتفاوت میشوند.