4دهه هفتادی خفن
رویای پلیسی-امنیتی سه پسر دهه هفتادی از آنها مجرمانی خفن ساخت که در 22سالگی با کلکسیونی از جرایم دستگیر شوند. آنها در جلسه محاکمهشان، خود را قربانی آرزوهای دستنیافتنیشان اعلام کردند. آرزوهایی که باعث شد از دوستی آنها باندی تشکیل شود و در پوشش مامور پلیس از موادفروشان و دلالان دلار اخاذی کنند.
به گزارش خبرنگار جامجم، رسیدگی به این پرونده از سال98 و با شکایتهای مشابه از ماموران قلابی در شهر پردیس استان تهران آغاز شد. بر اساس شکایتها، پنج پسر جوان در پوشش مامور طعمههای خود را گروگان گرفته و از خود یا خانوادهشان اخاذی میکردند. تحقیقات برای دستگیری دزدان آغاز شده بود که درگیری چند نفر در اتوبان بابایی به پلیس گزارش شد. ماموران با حضور در محل متوجه درگیری چهار پسر با سر تیم گشت بسیج شدند. با دستگیری چهار پسر جوان مشخص شد آنها متهمان تحت تعقیب سرقتهای پردیس هستند.
پرونده چهار پسر جوان همراه فردی که پولهای سرقتی به حسابش واریز شده بود به دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد و آنها در شعبه دوم پای میز محاکمه قرار گرفتند. بر اساس کیفرخواست دادسرا آنها متهم به مشارکت در پنج فقره سرقت مسلحانه همراه با زور، غصب عنوان و حمل و نگهداری تجهیزات نظامی هستند.
در ابتدای این جلسه سه نفر از شکات که در جلسه حضور داشتند به طرح شکایت خود پرداختند. اولین شاکی گفت: متهمان در پوشش مامور مرا حوالی جاجرود گروگان گرفته و از خانوادهام بیش از 15میلیون تومان اخاذی کردند. من از ساعت چهار عصر تا ساعت 11 شب گروگان آنها بودم.
دومین شاکی هم گفت: « متهمان در پوشش مامور نزدیک به پنج میلیون تومان از من اخاذی کردند.»
سومین شاکی هم سرتیم گشت بسیج بود که در تشریح شکایتش گفت: « متهمان با چاقو بازوی مرا زخمی کردند.»
رئیس دادگاه سپس از متهمان خواست از خود دفاع کنند . متهم ردیف اول وقتی در جایگاه قرار گرفت در دفاعیاتش گفت: «ما ادعای این سه شاکی را قبول داریم و دو شاکی دیگر که افغان هستند را نمیشناسیم. ما قبل از دادگاه تصمیم گرفتیم واقعیت را بگوییم . ببینید آقای قاضی، ماجرای سرقتها از یک تفریح شروع شد. ما بچهمحلهایی بودیم که یک نقطه مشترک داشتیم و آن هم عشق پلیس و امنیتی بازی بود. من در حوزه بیسیم تخصص خوبی دارم و اطلاعاتم در مورد احکام نظامی هم بالاست. یک روز برای تفریح به جاجرود رفته بودیم که متوجه درگیری برادر معتادم با پسر جوانی شدم. به هواخواهی از برادرم آن پسر را گرفتیم و داخل خودرویمان بردیم. در آنجا متوجه شدیم برادرم قصد داشته از او مواد بخرد که ساقی فکر کرده او مامور است. ساقی خودش پیشنهاد داد رهایش کنیم و او را تحویل کلانتری ندهیم. گفت اگر این کار را نکنیم، به ما پول میدهد و پدرش برای ما پول واریز کرد. البته یکی از دوستانمان در ماجرا نقشی نداشت و ناخواسته در این پرونده وارد شد او حتی از پولهای زورگیری چیزی نگرفت. بعد دیدیم چقدر سرقت در پوشش مامور راحت است و هیجان دارد. به همین خاطر روز بعد دوباره به آن منطقه رفته و از ساقی دیگری زورگیری کردیم. سه روز دیگر هم رفتیم اما چیزی کاسب نبودیم تا اینکه با شک سرتیم گشت بسیج به ما که بیسیم و دستبند همراه داشتیم، دستگیر شدیم و بعد ماجرا لو رفت.البته برادرم که طراح سرقتها بود فراری است.»
رئیس دادگاه: سابقه داری؟
متهم: بله. بعد از این دستگیری توانستیم مدتی از زندان بیرون بیاییم و این بار در پوشش مامور پلیس امنیت اقتصادی سراغ دلالان دلار رفته و از آنها سرقت کردیم. میخواستیم با این سرقتها رد مال پرونده قبلی را بدهیم. به خاطر جاسوسی هم پرونده در دادگاه انقلاب دارم.
سپس متهم ردیف دوم در جایگاه قرار گرفت و گفت: « عشق به پلیس بازی ما را به اینجا کشاند. ما آرزوهایی داشتیم و برای رسیدن به آن تلاش کردیم اما نشد. الان در زندان در حال نوشتن کتابی هستم و از دادگاه میخواهم ما را ببخشد و انگیزهام را برای نوشتن کتاب از من نگیرد.»
متهم ردیف سوم که نقش راننده را در سرقتها داشت وقتی در جایگاه قرار گرفت، گفت: « من میخواستم در نیروی انتظامی استخدام شوم اما به خاطر اعتیاد پدرم، در گزینش رد شدم. به خاطر عشق پلیس بازی با دوستانم سرقت میکردیم. این کار برای ما یک تفریح بود.»
متهم ردیف چهارم هم گفت: « من در سرقتها نقشی نداشتم و روز اول با آنها همراه بودم و از پولها سهمی نگرفتم.»
آخرین متهم نیز وقتی در جایگاه قرار گرفت، گفت: « برادرناتنی متهم ردیف اول هستم و او شماره کارت من را به مالباختهها داده بود و پول را به حسابم واریز کرده بودند. من از ماجرای سرقتها بی اطلاعم.»
در ادامه وکلای متهمان به دفاع از آنها پرداختند . وکیل یکی از متهمان گفت: « اطلاعات و تبحر این متهمان در حوزه امنیتی و نظامی زیاد است اما به دلیل اینکه نتوانستند از آن در مسیر درست استفاده کنند به این سمت آمده و این جرایم را مرتکب شدند.»
پس از آخرین دفاعیات متهمان، قضات برای تصمیم گیری وارد شور شدند.
پرونده چهار پسر جوان همراه فردی که پولهای سرقتی به حسابش واریز شده بود به دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد و آنها در شعبه دوم پای میز محاکمه قرار گرفتند. بر اساس کیفرخواست دادسرا آنها متهم به مشارکت در پنج فقره سرقت مسلحانه همراه با زور، غصب عنوان و حمل و نگهداری تجهیزات نظامی هستند.
در ابتدای این جلسه سه نفر از شکات که در جلسه حضور داشتند به طرح شکایت خود پرداختند. اولین شاکی گفت: متهمان در پوشش مامور مرا حوالی جاجرود گروگان گرفته و از خانوادهام بیش از 15میلیون تومان اخاذی کردند. من از ساعت چهار عصر تا ساعت 11 شب گروگان آنها بودم.
دومین شاکی هم گفت: « متهمان در پوشش مامور نزدیک به پنج میلیون تومان از من اخاذی کردند.»
سومین شاکی هم سرتیم گشت بسیج بود که در تشریح شکایتش گفت: « متهمان با چاقو بازوی مرا زخمی کردند.»
رئیس دادگاه سپس از متهمان خواست از خود دفاع کنند . متهم ردیف اول وقتی در جایگاه قرار گرفت در دفاعیاتش گفت: «ما ادعای این سه شاکی را قبول داریم و دو شاکی دیگر که افغان هستند را نمیشناسیم. ما قبل از دادگاه تصمیم گرفتیم واقعیت را بگوییم . ببینید آقای قاضی، ماجرای سرقتها از یک تفریح شروع شد. ما بچهمحلهایی بودیم که یک نقطه مشترک داشتیم و آن هم عشق پلیس و امنیتی بازی بود. من در حوزه بیسیم تخصص خوبی دارم و اطلاعاتم در مورد احکام نظامی هم بالاست. یک روز برای تفریح به جاجرود رفته بودیم که متوجه درگیری برادر معتادم با پسر جوانی شدم. به هواخواهی از برادرم آن پسر را گرفتیم و داخل خودرویمان بردیم. در آنجا متوجه شدیم برادرم قصد داشته از او مواد بخرد که ساقی فکر کرده او مامور است. ساقی خودش پیشنهاد داد رهایش کنیم و او را تحویل کلانتری ندهیم. گفت اگر این کار را نکنیم، به ما پول میدهد و پدرش برای ما پول واریز کرد. البته یکی از دوستانمان در ماجرا نقشی نداشت و ناخواسته در این پرونده وارد شد او حتی از پولهای زورگیری چیزی نگرفت. بعد دیدیم چقدر سرقت در پوشش مامور راحت است و هیجان دارد. به همین خاطر روز بعد دوباره به آن منطقه رفته و از ساقی دیگری زورگیری کردیم. سه روز دیگر هم رفتیم اما چیزی کاسب نبودیم تا اینکه با شک سرتیم گشت بسیج به ما که بیسیم و دستبند همراه داشتیم، دستگیر شدیم و بعد ماجرا لو رفت.البته برادرم که طراح سرقتها بود فراری است.»
رئیس دادگاه: سابقه داری؟
متهم: بله. بعد از این دستگیری توانستیم مدتی از زندان بیرون بیاییم و این بار در پوشش مامور پلیس امنیت اقتصادی سراغ دلالان دلار رفته و از آنها سرقت کردیم. میخواستیم با این سرقتها رد مال پرونده قبلی را بدهیم. به خاطر جاسوسی هم پرونده در دادگاه انقلاب دارم.
سپس متهم ردیف دوم در جایگاه قرار گرفت و گفت: « عشق به پلیس بازی ما را به اینجا کشاند. ما آرزوهایی داشتیم و برای رسیدن به آن تلاش کردیم اما نشد. الان در زندان در حال نوشتن کتابی هستم و از دادگاه میخواهم ما را ببخشد و انگیزهام را برای نوشتن کتاب از من نگیرد.»
متهم ردیف سوم که نقش راننده را در سرقتها داشت وقتی در جایگاه قرار گرفت، گفت: « من میخواستم در نیروی انتظامی استخدام شوم اما به خاطر اعتیاد پدرم، در گزینش رد شدم. به خاطر عشق پلیس بازی با دوستانم سرقت میکردیم. این کار برای ما یک تفریح بود.»
متهم ردیف چهارم هم گفت: « من در سرقتها نقشی نداشتم و روز اول با آنها همراه بودم و از پولها سهمی نگرفتم.»
آخرین متهم نیز وقتی در جایگاه قرار گرفت، گفت: « برادرناتنی متهم ردیف اول هستم و او شماره کارت من را به مالباختهها داده بود و پول را به حسابم واریز کرده بودند. من از ماجرای سرقتها بی اطلاعم.»
در ادامه وکلای متهمان به دفاع از آنها پرداختند . وکیل یکی از متهمان گفت: « اطلاعات و تبحر این متهمان در حوزه امنیتی و نظامی زیاد است اما به دلیل اینکه نتوانستند از آن در مسیر درست استفاده کنند به این سمت آمده و این جرایم را مرتکب شدند.»
پس از آخرین دفاعیات متهمان، قضات برای تصمیم گیری وارد شور شدند.