روضه‌ مجسم

روضه‌ مجسم

چیزی بین خجالت و شیطنت و ترس در چشم‌هایش بود که یقه‌ام را گرفت. دوست داشتم با عکاس تماس بگیرم و حال و احوال دخترک را حین ثبت این تصویر بپرسم، اما دیدم چشم‌هایش آن‌قدر سلیس حرف می‌زنند که نیازی به شرح عکاس نیست.
نمی‌دانم هر وقت هر جا به چشم‌های دخترکی سه چهار ساله زل بزنم این بغض گلویم را می‌فشارد یا این خاصیت روز سوم محرم است که از چشم‌های این دختربچه روضه حضرت رقیه‌؟س؟ را بخوانم.
چیزی بین شیطنت و طراوت دخترانه که با اضطراب و ترسی موهوم قاطی شده. در دلم کسی 
نوحه می‌خواند:
طفل یتیمی ز حسین گم شده... ساربان...