امان، امان خداوند است

امان، امان خداوند است

عبدا...‌بن‌جعفربن‌ابی‌طالب، حسین را نامه‌ای نوشت و به پسرانش عون و محمد سپرد تا به حسین رسانند و آن نامه چنین بود: «خدا را، که چون این نامه دیدی از راه بگردی. که بیم آن دارم مقصد این راه که می‌پیمایی مرگ تو باشد و پریشانی خاندان. تو گر بمیری، نور زمین خاموشی گیرد که تو راهنمای ره‌یافتگان و امید ایمان‌آورندگانی. در رفتن شتاب مکن، که من خویشتن از عقب نامه به سویت روانم.»
آن‌گاه نزدیک عمروبن‌سعیدبن‌عاص شد، که عامل بود یزید را در مکه و او را گفت: «به حسین نامه‌ای بنویس و امانش‌ده و نیکی وعده‌کن و عهدها کن و از او بخواه تا به راه نرود. باشد که اطمینان یابد و بازگردد.» عمرو گفت: «هرچه خواهی بنویس و پیش من آر تا بر آن مهر نهم.» عبدا... نوشت و عمرو مهر کرد و به دست برادرش یحیی سپرد تا به حسین رساند.
قاصدان نزد حسین شدند که از مکه بیرون شده بود و نامه برخواندند. حسین نامه را جواب نوشت و به آنان سپرد و گفت: «در رویا رسول‌ا... ؟ص؟ را دیدم و از او دستوری یافتم به کاری، که به فرجامش خواهم رساند، خواه سودم رسد و خواه زیان.»
گفتند: «چه بود آن خواب؟»
گفت: «با کس نگفته‌ام و نخواهم گفت تا به دیدار پروردگارم دررسم.»
و آن پاسخ که حسین نوشت چنین بود: «هرآن‌کس دعوتش به خدا باشد و کردارش نیکو باشد و بگوید که از مسلمانانم، با خدا و رسولش موافقت کرده‌است. مرا به امان خود خوانده‌ای و به نیکی که در حقم خواهی کرد و پاداشی که مرا خواهی بخشید. اما نیکوترین امان، امان خداوند است و خداوند در روز رستخیز امان نخواهد داد آن را که در دنیا خوف خدا نداشته است. از خدا خواهیم در دنیا آن‌چنان خوفی عطایمان کند که در رستخیز مایه امان‌مان باشد. اگر از این نامه نیکی و رعایت مرا چشم‌داشته‌ای، خداوند در دنیا و آخرت پاداش خیرت دهد. والسلام.»