عنصر نامطلوب و تاثیرات مطشوب + بدآموزی اضافه

عنصر نامطلوب و تاثیرات مطشوب + بدآموزی اضافه

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 در یکی از مناطق بیست‌ودوگانه تهران بزرگ، زن میانسالی زندگی می‌کرد که بسیار گیر بود و همسر و فرزندانش از عمق و شدت گیرهای او به‌ستوه آمده بودند.
وی همواره از جزئیات کارها و فعالیت‌ها و برنامه‌های همسر و فرزندان خود باخبر بود و همواره در زمینه کارها و فعالیت‌ها و برنامه‌های آنان از آنها انتقاد می‌کرد و به آنان پیشنهادهای غیرعملی و غیرسازنده می‌داد و به‌طور کلی آسایش و آرامش آنها را سلب می‌کرد.
روزی از روزها وقتی همسر و فرزندان زن میانسال به خانه بازگشتند احساس کردند وی طور دیگری با آنها برخورد می‌کند. وی برای تک‌تک آنها چای ریخت و به آنها خسته نباشید گفت و با لبخندی بزرگ، اوضاع و احوال آنها را جویا شد.
همسرش گفت: سه ماه است که دنبال کار می‌گردم و پیدا نکرده‌ام. فردا می‌خواهم با دوستانم به هوا‌خوری بروم.
وی گفت: مشکلی نیست، برو عزیزم. پسر کوچک خانواده گفت: من در همه درس‌های دانشگاه ضعیف هستم. زن گفت: امیدوارم بهتر بشوی و اگر هم نشدی، ترم را تکرار می‌کنی. دختر خانواده گفت: مادر، من تصادف کرده و ماشین را خرد و مچاله کرده‌ام. زن گفت: عیب ندارد دخترم، ماشین را به تعمیرگاه ببر و نگران هزینه‌اش هم نباش. پسر بزرگ خانواده گفت: مادر، عروست آمده و می‌خواهد چند ماهی اینجا بماند. زن گفت: عیبی ندارد، برو و از داخل کمد پتو بردار.
در این هنگام پسر وسطی خانواده که عنصر نامطلوب خانواده بود به داخل اتاقش رفت و داخل کشویش را نگاه کرد و بازگشت و رو به مادرش کرد و گفت: قره‌قوروت‌های مرا تو خوردی؟
زن گفت: بلی. فردا برایت می‌خرم. در این هنگام همه متوجه علت تغییر رفتار زن شدند و از آنجا که این‌گونه تغییرات رفتاری بیش از ۲۴ ساعت دوام ندارد، همگی اجازه کارها و فعالیت‌ها و برنامه‌های آینده خود را به‌صورت مکتوب از وی گرفتند و برای مدتی خاموش شدند.