گفتوگو با سیدمحسن حسینی، خواننده آواز ایرانی به انگیزه رونمایی از آلبوم «آن روز آسمان گریست»
یک تیم به صورت مویرگی بر موسیقی حاکم شدهاند
سیدمحسن حسینی، از خوانندگان جوان آواز ایرانی و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد گرافیک از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشجوی دکترای رشته مدیریت فرهنگی است. حسینی فراگیری آواز، صداسازی و ردیف را از 17 سالگی نزد حمیدرضا نوربخش آغاز کرد و چند سال در کلاسهای حسین علیشاپور آموزش دید و دوره عالی آواز و تلفیق شعر و آواز را زیر نظر علیاصغر شاهزیدی آموخت.همکاری و اجرای کنسرت با گروههای سوما، هور، شفق، ضرب آوا و اجرای آواز در مستندهای تصویری در کارنامه هنری او به چشم میخورد. او در تالارهای رودکی و حوزه هنری با گروه همنوایان روناک و گروه مشرق و گروه نغمه گردان چندین اجرای صحنهای داشته است. شرکت در جشنواره موسیقی فجر و همچنین اجرای کنسرت در اوکراین و آلبوم «در دوردست» با اشعار سهراب سپهری و آلبومهای «شهر مناجات»، «نواحی اشک»، «آن روز آسمان گریست» و همچنین آلبوم موسیقی «جز عشق ندارم هنری» از دیگر فعالیتهای اوست. به بهانه انتشار تازهترین آلبوم این هنرمند با او به گفتوگو نشستیم. او از علاقهاش به آواز ایرانی و سختیهایی که در این مسیر با آن روبهروست، میگوید. حسینی معتقد است خواننده نباید فقط موسیقی را بشناسد و صدای خوبی داشته باشد، بلکه باید با تیزبینی جامعه را رصد و با شعور اجتماعی شعر را انتخاب کند. در ادامه گفتوگوی ما با این هنرمند را میخوانید.
ریشههای آن در کودکی من است، ضمن اینکه پدر و مادرم صدای خوبی دارند و من نیز از همان دوران در گروههای سرود مدارس شرکت میکردم و این علاقه از آن زمان با من بوده است. سالها بعد در رشته گرافیک قبول شدم و رفتن به دانشگاه تهران مسیرم را تغییر داد، همان زمان خدمت آقای حمیدرضا نوربخش رسیدم و ردیفهای موسیقی را نزد ایشان آموختم و در محضر اساتید دیگری همچون استاد علیاصغر شاهزیدی تلفیق شعر و موسیقی کار کردم و مدتی هم در خدمت حسین علیشاپور بودم.
علاقه خودتان به کدام سبک موسیقی و آواز بود و آیا از همان ابتدا هم سبک سنتی شما را به خود جذب کرد؟
بله. به دلیل اینکه از ابتدا کارم را با موسیقی سنتی ایرانی آغاز کرده بودم و مطالعهام بیشتر در این حوزه بود، طبیعتا گرایش بیشتری هم به این سبک موسیقی اصیل داشتم و در طول این سالها آواز سنتی و ردیف موسیقی ایرانی کار کردم، البته چند قطعه پاپ هم خواندهام اما در حال حاضر بیشتر در حال تجربه فضاهای مختلف هستم.
اولین آلبوم رسمی شما با استقبال بسیاری روبهرو شد، این اتفاق چه تاثیری در ادامه روند کاری شما داشت؟
تا پیش از سال 95 تعدادی تک آهنگ منتشر کرده بودم که از تلویزیون هم پخش شد، اما اولین آلبوم رسمیام «از سراسر بگذشته» بود که احسان عبایی آن را در دستگاه نوا تصنیف کرد و درجشنواره بسطامی به عنوان بهترین آلبوم موسیقی سال 96 انتخاب شد و در جشنواره موسیقی فجر سال گذشته نیز آلبوم برگزیده شد. پس از انتشار آلبوم اول، این فضا برای من جدیتر شد. به موازات همین آلبوم، اثر دیگری را با گروه مشرق و آقای محمد سلمانیان که از اساتید موسیقی هستند شروع کردیم. آلبوم «در دوردست» اثری از گروه مشرق و در سبک موسیقی سنتی ایرانی است که برگرفته از سرودههای سهراب سپهری است. این آلبوم امسال به جشنواره فجر راه پیدا کرده و منتظریم ببیینم نگاه داوران به این سبک چالش برانگیز چیست.
در ادامه همکاریهایی هم با سازمان سازمان فرهنگی هنری شهرداری و حوزه هنری داشتم. آلبومی تحت عنوان «شهر مناجات» دارم که یک کار گروهی با حضور اساتید آواز همچون حسامالدین سراج، محمدتقی سعیدی، حسین علیشاپور و .... است و در واقع سه نسل موسیقی ایرانی هرکدام غزلی را انتخاب کرده و مناجات خواندهاند و بنده هم در این آلبوم قطعهای دارم. تولید این آلبوم با مرکز موسیقی حوزه هنری بود. «آن روز آسمان گریست» نیز آلبوم دیگری است که به صورت آواز سنتی براساس ردیف موسیقی خوانده شده و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران چندماه پیش آن را رونمایی کرد.
و آلبوم «جز عشق ندارم هنری» که جدیدترین آلبوم شماست و به تازگی رونمایی شده است.
بله، ضبط این آلبوم که شامل چهارده آهنگ است در سال 98 در موزه موسیقی انجام شد و مرحوم مرادخانی هماهنگیهای لازم را برای ساخت آن انجام داد. در قطعات این آلبوم
از اشعار محیط قمی، رهی معیری، باباطاهر، عراقی و ...
بهره گرفته شده و این اثر در واقع اولین آلبوم رسمی گروه نغمهگردان است و ما پس از موفقیتهایی که در آلبوم اول داشتیم به این نتیجه رسیدیم که میتوانیم همه کارهای ضبط شده را به صورت صحنهای هم اجرا کنیم و این اتفاق تقریبا از سال 97 برای ما جدیترشد.
در این آلبوم یکی از تصنیفهای قدیمی بازآفرینی شده است. این بازآفرینی تصنیفها چقدر به احیای موسیقیهای قدیمی که شاید امروز کمتر سراغی از آنها بگیریم کمک میکند؟
در این آلبوم یک کار مبتکرانه و نوآورانه انجام شده است. البته احسان عبایی پیشتر هم این کار را با برخی تصنیفها انجام داده، مانند قطعه «مرغ سحر» که در یک دستگاه دیگر و با ملودی جدیدی آن را ساخته است. تصنیف «به یاد تو» که آقای منوچهر همایونپور آن را خواندهاند در این آلبوم بازآفرینی و در آواز اصفهان به آن بال و پر داده شده و فرم و ریتمش هم تغییر پیدا کرده است و آن شعری که در ذهن مخاطب وجود دارد یک حس و حال تازه و پرانرژی یافته است. به نظرم نکته بازآفرینی تصنیفهای قدیمی این است که شنونده این قطعههای موسیقی را میشناسد اما بار دیگر آن را با یک حال و هوای تازهتری میشنود که برایش جذاب است.
در این بین باز هم به موسیقی پاپ گریزی زدید؟
بله چند قطعهای ساخته شد. «دلی که دریا شد» یکی از آنهاست که شاید بتوان گفت تلفیقی از پاپ و سنتی است و در عین اینکه موسیقی پاپ زیرزمینه آن است اما تحریر هم دارد، کاری که معمولا خوانندگان پاپ انجام نمیدهند و به قول خودشان از ویبراسیون استفاده میکنند ولی ما سنتیخوانان ترجیح میدهیم تحریر داشته باشیم و به نظرم ترکیبی از اینها میتواند کار را زیباتر کند.
آیا در آواز و موسیقی تحتتاثیر هنرمندی هم بودهاید؟
جمله معروفی هست که میگوید «خلاقیت زمانی به وجود میآید که خیلی چیزها تو را اذیت کند». در طول این سالها بسیاری از موسیقیهایی که میشنیدم من را اذیت میکرد و میخواستم کاری انجام دهم که مانند آنها نباشد.
بهقول سهراب من هوای خودم را مینوشم و فکر میکنم هرکسی باید اینطور باشد. اینکه من در زندگی خودم آن حقیقت ناب را جستوجو کنم و اتفاق خوب را خودم پیدا کنم مهم است. در حوزه موسیقی ایرانی و آواز تحت تاثیر آوازخوانی استاد شاهزیدی هستم و نگاهشان به شعر را دوست دارم. اما بزرگترین استاد من در این تلفیق آقای عبایی است که شناخت شعری خوبی دارد. من خیلی دنبال آدمهای عجیب و غریبی در بیرون از خودم نیستم و در اطرافم کسانی هستند که کنارشان میآموزم و لذت میبرم.
موسیقی سنتی ایرانی خوانندگان سرشناسی دارد که به یمن وجود آنها این سبک موسیقی هنوز پرطرفدار است و حالا هم هنرمندان جوانتری به این فضا آمدهاند، اما با توجه به تنوع و تلون سبک پاپ، موسیقی سنتی چگونه در این رقابت با نسل جدید ارتباط میگیرد؟
درباره اینکه ما در چه مسیری هستیم و راهی که میرویم آیا خروجی دارد یا خیر، به نظرم شعر نکته قابل تامل این مقوله است. در واقع شعر زبان خواننده است؛ به طور مثال وقتی میخوانیم «چو کشتیام دراندازد میان قلزم پرخون»، شاید این برای دورهای جذاب باشد اما کلماتی مانند «قلزم پرخون» سنگین و ثقیل است و فهم آن مشکل. یا مثلا من بیتی خواندهام با این مضمون که «آنقدر بهشتی، که خدا خواسته است دیدار من و تو در قیامت باشد»، زمانی که با این شعر معاصر ارتباط میگیرید و آن را وارد کلام و فضای موسیقی ایرانی میکنید جنسش هم تغییر میکند. موسیقی باید بهروز باشد و اگر نوازندهای در گذشته
بر اساس اتمسفر محیط سازی میزده و نوازنده دیگری
در زمان حال براساس اتفاقات امروزش ساز میزند، به این معنا نیست که ساز هم باید تغییر کند. در واقع نمیتوان گفت به دلیل اینکه الان زمانه تغییر کرده باید به جای تار از گیتار استفاده کنیم. جنس موسیقی سنتی و تنوع دستگاههای آوازی به قدری جذابیت و توانمندی برای ارائه اثر نو و خلاقانه دارد که به راحتی میتوان از آنها بهرهبرداری کرد، اما همه اینها منوط به شعر است، زیرا مخاطب کلام را میشنود و ارتباط صمیمیتری با آن برقرار میکند و از طریق همین کلام است که جذب موسیقی میشود و دیگر فکر نمیکند این ساز، تار است یا گیتار!
اگر به اشعاری که خوانندگانی همچون همایون شجریان، علیرضا قربانی و ... انتخاب میکنند دقت کنید، متوجه میشوید که عمده آنها شعر معاصر است و اگر شعر کلاسیک هم استفاده کنند با زبان ساده و قابل فهمی روایت میشود. اگر ما به سمتی برویم که از شعر کمک بگیریم و در عین حال ساختارهای موسیقی سنتی ایرانی حفظ کنیم و حتی جایی از آن عبور هم کنیم میتوان خلاقیت به وجود آورد و لزوما استفاده از تکنیکهای موسیقی، ریمیکس و ... کمک چندانی نمیکند.
برویم سراغ پیوند ادبیات و موسیقی کلاسیک. البته خوانندگانی مانند مرحوم استاد شجریان، استاد ناظری، همایون شجریان و ... علاقه وافری به اشعار سعدی، مولانا و حافظ داشته و دارند و اتفاقا گاهی همین آواز است که ارتباط شنونده با شعر شاعران کلاسیک را بیشتر میکند و فهم دقیقتری از آن میدهد.
بله دقیقا، هنرمند تلاش میکند همین اتفاق را رقم بزنند و به نظرم حرف کاملاً درستی است. شاید بخشی از شکلگیری این ارتباط توسط هنرمندان اتفاق میافتد و ما بسیاری از اشعار زیبای کلاسیک را از آوازهای مرحوم استاد شجریان به یاد داریم و خیلی از اشعار سعدی با صدای همایون شجریان در ذهنمان ماندگار شده است. این خودش تاثیر مهمی بر موسیقی میگذارد که چه شعری انتخاب شود. اما اینکه هنرمند و خواننده شناخت شعری داشته باشد از زیست شخصی او در زندگی اجتماعیاش نشأت میگیرد.
مثلا در زمانهای که عشق کمرنگ شده و همه دنبال گرفتاریهای اقتصادی هستند، خوانندهای یک کلام عاشقانه را به درستی مطرح میکند. یافتن شعر درست به هوش خواننده بازمیگردد که چگونه زاویه نگاه محیطش را پیدا کند. خواننده نباید فقط صدای خوبی داشته باشد و ردیفهای موسیقی آواز ایرانی را بشناسد، این یک اتفاق چند بعدی است و او به عبارتی باید یک آرتیست باشد. اما در مقابل برخی هم مسیر معکوس را پیش گرفتهاند و بازارشان هم پررونق است. به نظرم این یک جور خیانت است که شما نقطه ضعف مردم را پیدا کنید و به سمت اشعاری بروید که آنها دوست دارند زیاد بشنوند.
اگر ما واقعا رسالت هنری داریم باید نگاهمان به سمتی برود که عشق و امید را در مردم تقویت کرده و از اشعاری که درباره امید، صبر و مهربانی است استفاده کنیم. رسیدن به این نگاه ممکن است سالها طول بکشد اما همچون بذری است که در بطن جامعه پاشیده و کم کم بزرگ میشود و ممکن است ده سال دیگر نتیجه آن را ببیینم. بنابراین ادبیات و انتخاب شعر به شعور اجتماعی خواننده ربط دارد.
اما در این بازار پرآشوب موسیقی چگونه میتوان ذائقهسازی کرد؟
این کار بسیار سخت است و مهمترین بخش آن رسانه است. من آلبومی را با مشقت فراوان تولید کردم که هیچ پولی هم برای من ندارد و فقط هزینه است، اما چیزی که میتواند من را نجات دهد رسانه است. رسانه به ما کمک میکند این آثار را پخش کنیم. ما مدیرانی مانند میلاد عرفانپور داریم که خودش شاعر است و دغدغه شعر دارد یا امیرحسین سمیعی در سازمان فرهنگی هنری که خواننده و آهنگساز است و این فضا را میشناسد. اینها میتوانند اتفاقات خوبی را رقم بزنند، اما تا زمانی که من رسانهای نداشته باشم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و بخش مهمی از این حمایت در دست رسانههاست.
بازار موسیقی سنتی چگونه است؟ بسیاری از اهالی موسیقی از باندبازی و مافیای حاکم بر کلیت این فضا میگویند، این وضعیت چقدر امکان نفس کشیدن و رقابت برای موسیقی سنتی باقی گذاشته است؟ گرچه نهادهایی مانند حوزه هنری یا سازمان فرهنگی برای ساخت آلبومهای موسیقی سرمایهگذاری میکنند اما مساله کنسرت همچنان به قوت خود باقی است.
در اینکه تیمی به صورت مویرگی در فضای موسیقی حاکم شدهاند و سطح کیفی شنیداری مخاطب را پایین میآورند هیچ شکی نیست. تهیهکنندهای با جسارت تمام میگوید یک خواننده محصول من است و من برایش برندسازی میکنم و روی او سرمایهگذاری میکند، در حالی که میبینیم اغلب صداهای خوانندگان پاپ تو رفته، غمگین و دخترانه شده، گویی آن جریان آواز و موسیقی اصیل از بین رفته است زیرا عدهای از یک ژانر مخصوص برای نسلی تحت تاثیرتر استفاده میکنند. موردی هم بوده که در عرض یک سال 1300 کنسرت برگزار کرده و این خیلی منافات دارد با جمله استاد حسین علیزاده که میگوید وقتی خواننده میخواهد کنسرت بگذارد حداقل از سه هفته قبل نباید به چیز دیگری فکر کند! حالا شما تصور کنید فردی که در یک سال 1300 کنسرت برپا میکند دغدغهاش دیگر این نیست که باید خوب آواز بخواند، بلکه فقط میخواند که پولش را بگیرد و از این جهت موسیقی کاملا جنبه مصرفی پیدا کرده و مخاطب هم به تبع آن مصرفی شده است.
بنابراین تا زمانی که موسیقی پاپ شکل تجاری خودش را دارد که بسیار هم قدرتمند است و به راحتی هم میتوانند برای هر چیزی مجوز بگیرد، همینها تصمیم گیرنده ذائقه مردم میشوند. افرادی مثل ما که آتش به اختیار عمل میکنیم و از حمایتهای محدودی برخورداریم با تمام توان روی تپههای کوچک گلی میکاریم اما این درختهای بزرگ به ما اجازه نفس کشیدن نمیدهند. به نظرم اگر به بخش موسیقی سنتی پولی تزریق نشود این سبک موسیقی هم نفسهای آخرش را خواهد کشید.
به عنوان یک خواننده معضل اصلی که با آن مواجه هستید چیست؟
من جوان هستم و کار میکنم اما نمیدانم
5 سال بعد اگر بخواهم هدفی که امروز دارم را ادامه بدهم آیا کسی هست دست مرا بگیرد یا همچنان در تلاشم بگویم این موسیقی خوب را بشنوید!