مروری بر وقایع دفاع مقدس برای آنکه ببینیم غیرت و عقلانیت چگونه جامعه را نجات میدهد؟
از دفاع مقدس تا دفاع از حرم
خواستیم از غیرت و عقلانیت در تاریخ انقلاب بنویسیم. دیدیم چنان صحنهها هجوم میآورند که ناتوان از انتخاب آنها هستیم. تاریخ چهل و سه ساله بعد از انقلاب پر از غیرت و بیغیرتی، عقل و بیعقلی است. گاه غیرت بدون عقل مثل تسخیر سفارت انگلستان و عربستان بلای جان ما شده است. گاه بیغیرتی همراه با عقل ظاهری در ماجرای تعلیقهای داوطلبانه، گریبان جریان هستهای ایران را گرفت و گاه بیغیرتی و بیعقلی با هم فجایعی به بار آورد که تکرار دوبارهاش دل آدم را خون میکند. اما به نظر رسید جلوههایی از غیرت و عقلانیت در جنگ را به مخاطب نشان بدهیم؛ جلوههایی که میتواند برای همیشه نقش میزان و ترازو را ایفا کند. غیرت و عقلانیت در جنگ را بسیار فشرده از زاویه یکتای ادبیات جنگ به نظاره نشستهایم.
- سرش را مثل مار میکوبیم!
-کی فکر میکرد که صدام چنین جرأتی داشته باشه.
- ای جرأت نیست... حماقته!
- مجبور شده که حمله کنه. انقلاب ما عراق را تکان داده!
-منطقه را تکان داده!
هیچ نشانی از دلهره در چهرهها نیست.
این تکه از صفحه ۲۲ کتاب «زمین سوخته» میتواند «غیرت» را معنا کند؛ «غیرت دینی و ملی» را. غیرت یعنی چیزی داری که بتوانی از آن دفاع کنی؛ اصولی داری، عزیزی داری، جانی داری... این را احمد محمود در مردم اهواز میدید. مردم چیزی داشتند که بخواهند از آن دفاع کنند. نام این دفاع میشود غیرت و به قول دهخدا: «دوستی بیغیرت، دشمنی است.»
غیرت، تنشآفرین است. کسانی که میگویند غیرت، تنشآفرین است، نمیگویند بیغیرتی چه مزهای دارد و چه چیزی میآفریند؟ اگر دفاع خرابی به بار میآورد، بیدفاعی چه نتیجهای دارد؟ نمیتوان از یک طرفش صحبت کرد، از آن طرف دیگرش گپی نزد. غیرت و بیغیرتی باید در یک زمینه معنا شود و تعیین حد وسط با عقلانیت است. غیرت یعنی در برابر اعمال خلاف اعلیحضرت بایستی، یکنفره به نبرد او بروی و از هیچ نترسی. مهم این است که دادبزنی و بگویی اصولت و عقایدت برایت اهمیت دارد. عقلانیت هم این است که بگویی سلاح من نوار کاست است. ژ-3 من اعلامیه است. بگویی با خونریزی سبوعانه حتی علیه رژیم شاه مخالفی و در برابر او هم قیام میکنی.
گفتهاند غیرت یعنی حمیت انسان در دفاع از محبوب در برابر غیر، حتما حساسیتهای غیر را بیدار میکند. قلمها و نگاهها و بیانهای غیر علیه انسان برپا میشود. این نشان میدهد که انسان زنده است. زنده است و فریاد میزند و در برابر غیر میایستد. قیصر میگوید:
این حنجره، این باغ صدا را نفروشید/ این پنجره، این خاطرهها را نفروشید
در شهر شما، باری اگر عشق فروشی است/ هم غیرت آبادی ما را نفروشید
اعتراض با غیرت همآواز است و مثل همین شعر قیصر رنگوبوی سیاسی میگیرد. اگر با نیت جنگ هشت ساله به این شعر نگاه کنیم درمییابیم: چه میکرد هموطن ما در برابر حمله متجاوز؟ ایرانی چه میکرد وقتی مجنونان بعثی عزم خاک ما را کرده بودند و هیچ منطقی نمیتوانست آن را متوقف کند؟
غیرت را ترسناک میکنند تا آدمی بیتفاوت و منفعل رفتار کند. گفته میشود عقلانیت یعنی وقت خطر سکوت کنی و هیچ کاری نکنی. سکوت در برابر ظلم بیطرفی نیست، طرفداری از ظلم است. کشورهای بیطرف در دنیا در واقع طرفدار کشورهای زورگو هستند. فرض کنید پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل برده میشود. همه میدانند که هیچ سندی در دست نیست که نشان بدهد ایران به سلاح هستهای دست یافته است. همه کشورها هم این را پذیرفتهاند. عدهای مانند آمریکا و انگلیس به قطعنامه رای مثبت میدهند. کشورهایی که خودشان همین الان از داشتن سلاح هستهای رنج میبرند. آنها بیغیرت نیستند. بیغیرت آن کشورهایی هستند که به این قطعنامه رای ممتنع میدهند! غیرت در این بزنگاه معنی میشود.
جنگ عرصه بروز یکی از جلوههای شفاف غیرت بود. آدمهای غیور با آرامش در جنگ حاضر شدند. از شکستها نترسیدند و به جلو رفتند. با این حال وقتی تصویر جام زهر نوشیدن رهبرشان را دیدند خودشان را شماتت کردند. آنها در نگاه به غیرت، سختگیر و آرمانی و محکم بودند؛ مثال این نگاه در این شعر آمده است:
خدایا اگر دستبند تجمل/ نمیبست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا/ از آن گوشه کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و میبرد توفان/ تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد، دیگر ندانم/ چه خاصیتی بود اکسیر ما را
غیرت از اشتباه، بری نیست؛ غیرت، اشتباه نکردن نیست، غیرت از کار خود سرافکنده و پشیمان نبودن است؛ خود و عزیز خود را نفی نکردن است. آدمی که اصل دفاع را نفی میکند، خودش را و عزیزش را نفی کرده است. ممکن است غیور در اثر اشتباه یا بیمبالاتی اسیر شود؛ ولی در اسارت خودش را نمیبازد. نویسنده کتاب ۲۳ نفر میگوید:
«صدام در ابتدا از تعدادی از بچهها خواست خودشان را معرفی کنند. بعد کمی برای ما حرف زد و ابراز تنفر خودش را از جنگ اعلام کرد و اینکه بچههای همه دنیا مثل بچههای خودش هستند. بعد قول داد که بهزودی ما را به ایران میفرستد و هرکدام ما میتوانیم بعد از برگشت برای او نامهای بنویسیم. صدام در آن جلسه با ما عکس یادگاری گرفت و دخترش هم هدایایی را به ما داد. صدام میخواست که ما بپذیریم رژیم ایران (به تعبیر عراقیها) ما را به زور به جبهه فرستاده و کار زننده انسانی انجام داده است، ضمن اینکه ما بچه هستیم و بیخود تفنگ دست گرفته بودیم. ما واقعا نمیتوانستیم این ننگ را تحمل کنیم که آزاد شده دست صدام باشیم. دیگر کارد به استخوان رسیده بود و برای اینکه آنها به این کار پایان دهند، تصمیم به اعتصاب غذا گرفتیم؛ یک اعتصاب غذای سنگین! پنج روزی هیچ غذایی نخوردیم و تقریبا در حال مرگ بودیم که مجبور شدند، ما بیست و سه نفر را به اردوگاه و پیش دیگر اسرا ببرند. البته در این 5 روز یک چیزی خیلی خوردیم و آن کتک بود. اعتصاب غذا برای این بود که این بازی را تمام کنند ولو به این قیمت تمام شود که ما در اسارت بمانیم. ترجیح دادیم اسیر بمانیم ولی صدام آزادمان نکند که بعد تبلیغات منفی برای کشورمان شود؛ کما اینکه تبلیغات میکردند.»
این اوج غیرت و عقلانیت بچههایی بود که همه زیر ۱۸ سال سن داشتند. این تنها یک غیرت احساسی یا زودگذر نیست؛ این یک انتخاب است. پای عقل در انتخابها وسط کشیده میشود. عقلانیت در انتخاب معنی پیدا میکند. آدمی که چیزهایی را که دوست دارد حفظ میکند، عاقل است. بیعقل علیه عشق و پیوستگی و اصولش مبارزه میکند. صدای بلند عاشق این است: ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم/ گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم/ دنیا اگر از یزید لبریز شود/ ما پشت به سالار شهیدان نکنیم!
شاید بگویید زیادی شعاری شد. شاید بگویید الان ما در فضای روحی و اعتقادی آدمهای جنگ هشت ساله نیستیم و نمیتوانیم آن مفاهیم را بفهمیم یا باور کنیم. جای ملامت نیست؛ غیرت در شرایط بحرانی بهتر میدرخشد؛ غیرت بر سر دوراهیها جلوه میکند. برای اینکه شعاری نشود از ایرانیها مثال نمیآورم. البته این تصویر مسموم رسانههای مزدور فارسیزبان است که میخواهند جا بیاندازند غیرت یعنی بیعقلی و هیجانزدگی. آنکه این رسانهها را اجیر خود کرده، بهتر از ما و دقیقتر از ما نسبت بین غیرت و عقلانیت را میداند. لابد مخاطب نجات سرباز رایان را دیده است. یک گروه هفت هشت نفره راه میافتند تا در زمین دشمن، فرانسیسرایان را پیدا کنند و او را سالم پیش مادرش بفرستند تا اندکی داغ کشته شدن سه پسر دیگر آن مادر التیام پیدا کند. یک گروه حاذق به دنبال فرانسیس رایان است؛ درجه رایان چیست؟ ژنرال است؟ کلنل است؟ کاپیتان است؟ میجر است؟ ستوان است؟ سرجوخه است؟ نه؛ رایان حتی سرباز یکم هم نیست؛ او تنها یک پرایوت خشکوخالی است؛ رایان سرباز صفر است. ولی غیرت جنگی فرمانده ایجاب میکند این سرباز صفر، سالم به خانه برود. بالاخره او را پیدا میکنند و در این راه تلفات هم میدهند. اما رایان میگوید: دور از جوانمردی است که دوستانش را تنها بگذارد. راست یا دروغ، اسپیلبرگ یک روایت از غیرت آمریکایی نشانمان میدهد که میتوانید در این فیلم مهم مرورش کنید. یکی از مؤلفههای هویت آمریکایی در آثارشان همین تکیه بر غیرت است؛ حتی اگر عقلانی هم نبود مهم نیست. درام آمریکایی برای غیرت اهمیت قائل است؛ سینماگران عصر طلایی هالیوود خوش نداشتند معشوقه فیلمشان همزمان با دو عاشق معاشرت کند؛ در بین فیلمهای تاریخساز دوران کلاسیک هالیوود به سختی فیلمی را پیدا میکنید که بر مثلث عشقی معیوبی بنا شده باشد؛ حتی عشق در بعد از ظهر بیلی وایلدر هم اینطور نیست! حال ما را چه شده است؟ نمیدانم.
اما در دنیای تصویر در سالهای نبرد دست ما پر است. بهترین مثال تصویری از عاشقان غیور در روایت فتح دیده میشود. سازنده به اندازه سوژه مستندش غیرت داشت. « امروز منتهاالیه حاشیه اروند، مرکز تاریخ است. از اینجاست که عاقبت زمین معین میگردد. اگرنه، به من بگو که در کدامین نقطه کره زمین حادثهای از این عظیمتر در جریان است. آیا قرن پانزدهم هجری قمری، قرنی است که در آن کشتی توفانزده تاریخ به ساحل آرام عدالت میرسد؟
آنها با اشتیاق از میان گل و لایی که حاصل جزر و مد آب خور است خود را به قایقها میرسانند و ساحل را به سوی جبهههای فتح ترک میکنند.»
آوینی راوی لحظههایی میشود که اوج همنشینی غیرت و عقلانیت است. مخاطب امروزی خواهد پرسید: آیا اینها به نتیجه هم رسیده بود؟ مخاطب خواهد پرسید: عقلانیت یعنی رسیدن به نتیجه؛ شما جایی را هم فتح کردید؟ یکی از رزمندهها چنین میگوید: «فرمانده ما غواصها، کنار اروند گفت: امشب میرویم و برنمیگردیم. برادران اگر امشب دشمن ما را نزند، کوسهها میزنند. کوسهها نزنند، دشمن میزند. هیچکدام نزنند ما لای سیمهای خاردار گیر میکنیم. در تلههای انفجاری شهید میشویم. اگر خط را بشکنیم و در خط درگیر شویم، احتمال شهادت بالاست. اگر خط بشکند، فردا همین که هوا روشن شود، پاتکهای سنگین در نخلستانها شروع خواهد شد. آنها را عقب بزنیم، هواپیماها ما را بمباران خواهند کرد. توپخانهها خواهند آمد، تانکها میزنند. در برابر همه اینها مقاومت کنیم، بمباران شیمیایی خواهیم شد. بنابراین کسی به هوای اینکه ما میرویم و قطعا پیروز میشویم وارد آب نشود. ما داریم میرویم نه برای اینکه برگردیم، ما میرویم... اما همان خدایی که موسی را از نیل عبور داد، امشب ما را از اروند عبور میدهد. خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است. ما میرویم برای اینکه به وظیفهمان عمل کنیم. نمیرویم که خاک و نخلستان و آب و رودخانه را فتح کنیم. ما میرویم برای این که رفته باشیم. چون امام در جماران منتظر است که به او بگویند بچهها به خط زدند. ما نمیرویم برای شکستن خط، ما میرویم تا وظیفهمان را انجام بدهیم. این حرفهایی بود که شهدای غواص و فرماندهان ما، شب عملیات میگفتند... بله ستون غواص ما خط را شکست فقط با یک شهید... فتح بهدست آمد.»
این مرامنامه عقلانیت در جنگ است. البته کهن الگوی این مرامنامه در عاشوراست. انگار یک متن کامل و تمامعیار یکبار در نینوا به بهترین وجه به اجرا درآمد و بعدها هر بار در تاریخ، گوشهای از آن متن دوباره روی صحنه آمد و همه را شگفتزده کرد.
بیشتر از جنگ هشت ساله اندکی گفتم. خدا جای حق نشسته است؛ ادبیات جنگ غیورانه و خردمندانه ما علیه داعش و نیروهای تکفیری و دفاع از حرم هم مصداق غیرت و عقلانیت انقلابی و دینی بود که روایتهایش یکی یکی از راه خواهد رسید و رزمندههایش را روسفید تاریخ خواهد کرد.