در باب خالی‌شدن کاسه‌صبر

در باب خالی‌شدن کاسه‌صبر

 می‌گویند عشق اتفاق می‌افتد. اصلا هر چیزی از این نوع که نشود خط‌کشی‌اش کرد و چارچوب مشخص برایش داشت و الگوریتم مشخص برایش نوشت، اتفاق می‌افتد. اگر این اتفاق به یک چرخه تکرار شونده تبدیل شد یعنی در قالب مکانیکی درآمده و چارچوب و الگوریتم مشخص پیدا کرده است. حالا اگر این حالت برنامه‌نویسی‌شده در رفتار آدمیزاد باشد، اسمش می‌شود عادت. ما به اتفاق‌های عزیز تکرارشونده عادت می‌کنیم و از جایی به بعد دیگر آنها اتفاق نمی‌افتند و مدام تکرار می‌شوند. مثل این که آدم بداند عاشق‌بودن حالش را خوب می‌کند و عادت داشته باشد به عشق ورزیدن و نمی‌دانم عشقی که اتفاق نداشته باشد اصلا عشق است یا نه.
همه این جملات شبه‌فلسفی را که نویسنده‌های خارجی از قبل‌شان پول به جیب می‌زنند، گفتم که بگویم هر کسی می‌داند چه چیزی حالش را جا می‌آورد. شاید اولش با یک اتفاق بفهمد اما بعدش که فهمید به فلان چیز برای خوب‌شدن حالش نیاز دارد دیگر تبدیل به عادتش می‌کند. مثل عادت به قهوه‌خوردن، به گزیدن عصبی لب یا حتی عادت به مشت‌زدن به دیوار!
اینها را روی صندلی عقب یک تاکسی اینترنتی می‌نویسم و این که چه می‌شود که آدم روی صندلی تاکسی یاد این حرف‌ها می‌افتد را باید در رفتار راننده جست‌وجو کرد. راننده محترم مدام فحش را می‌کشد به هر جنبنده‌ای که در خیابان هست و نیست! به شوخی اعتراض که کردم گفت هیچ‌چیز مثل فحش آرامش نمی‌کند. گفتم می‌فهمم! من هم همین حس را به قهوه دارم!
اخیرا مجموعه‌ای در هلند راه افتاده که به آدم‌ها کمک می‌کند خودشان را خالی کنند. آن هم به دو روش جالب! فریاد‌زدن مقابل ساحل‌ و تخریب ماشین‌های قراضه!
آدم‌هایی که دلشان پر است و کاسه صبرشان لبریز می‌شود در این مجموعه یا کنار ساحل آنقدر داد می‌زنند که خالی شوند یا با یک دیلم می‌افتند به جان یک خودرو و دمار از روزگارش درمی‌آورند.
به راننده گفتم چنین چیزی در هلند راه افتاده. خیلی جدی به فکر فرو رفت و گفت راستش من فقط لفظی می‌گویم فلان! اگر یک دیلم دستم بود و می‌توانستم همان بلای لفظی را سر ماشین جلویی بیاورم واقعا از ته دل خالی می‌شدم!
در کشور ما فریادزدن و با چماق به جان چیزی افتادن اتفاق است و نه عادت! امیدواریم این مجموعه هلندی کارش به جذب راننده‌های تاکسی اینترنتی ما نرسد!