نژادپرستی هنری و کاپیتولاسیون سینمایی
ماده یک بند c قوانین آکادمی اسکار برای جایزه بهترین فیلم بلند بینالمللی بسیار تحقیرآمیز است. در این ماده آمده، نام و مشخصات اعضای کمیتهای که در هر کشور برای انتخاب فیلم جهت شرکت در بخش اسکار بینالمللی تشکیل میشود، حتما باید تا 15آگوست به آکادمی معرفی شده و از سوی آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا تایید شوند، یعنی صلاحیتشان مورد تایید آکادمینشینان آمریکایی قرار بگیرد!
انگار که قرار است ویزا یا تابعیت آمریکایی البته در بعدی دیگر دریافت کنند، مثل آن است که اعلام شود صلاحیت سرپرستان ، مربیان و کادر فنی تیم ملی فوتبال که قرار است به جام جهانی اعزام شوند، حتما باید از سوی فیفا تایید شود. گفته شده تاریخ دو بار تکرار میشود؛ بار اول بهصورت تراژدی است و بار دوم کمدی. زمانی روسای سیاسی و حتی نمایندگان مجلس، باید از سوی سفارتخانههای بیگانه تایید صلاحیت میشدند، زمانی مستشاران نظامی آمریکا به ایران آمدند تا ارتش ایران را برای فروش سلاح و تجهیزات و نوع کاربرد آنها، تایید صلاحیت کنند و زمانی کانونهای معلومالحال خارجی صلاحیت شاهایران را بررسی کرده و سرویسهای جاسوسی و اطلاعاتی بیگانه، نخست وزیر و وزرا را معرفی میکردند و حالا سالها بعد از آن دوران خفتبار استعماری در یک اتفاق کمیک و مضحکهآمیز، اعضای یک هیات ایرانی که میخواهند فیلمی برای یک مراسم ظاهرا هنری و سینمایی انتخاب کنند باید از سوی همان بیگانگان تایید صلاحیت شوند.
از اینجا به بعد دیگر واقعا وجود آن تخممرغهای خیالی را به باورمان مینشانند در حالی که در اوج این خیالپردازی به یک آپارتاید هنری یا کاپیتولاسیون سینمایی محکوم شدهایم. به این معنا که در کشور خودمان برای فرستادن یک فیلم به اسکار (که در نظر برخی خوشخیالها، سفیر فرهنگی کشور است) باید از سوی آمریکا تایید صلاحیت شویم. این دیگر اوج تحقیر و خفت و خواری است که تایید صلاحیت هنرمندان و هیاتهای انتخاب و داوری را از سوی کسانی و براساس ملاکها و معیارهای مراکزی خواستار باشیم که اساسا با هویت و ایدئولوژی و وجود ما در تقابل و تضاد هستند.
ای کاش سازمان سینمایی و بنیاد سینمایی فارابی و دیگر مسئولان و متولیان سینمای ایران به هیاتها و کارشناسانی فکر میکردند که برای حضور فیلمهای ایران در بازارهای جهانی بهخصوص بازار فیلم کشورهای اسلامی و مستقل، شور و مشورت میکردند و جلسه گرفته و به بحث و جدل میپرداختند که کدام فیلم را برای اکران در سینمای کشورهای آمریکای لاتین انتخاب کنند. چه فیلمی را برای نمایش در ممالک اسلامی بفرستند. برای کشورهای شرق آسیا چه فکری بکنند. مردم سرزمینهای آفریقایی را چگونه دریابند. و... اینک بیش از هر زمانی مردم کشورهای مختلف در اقصی نقاط دنیا که از مقاومت خستگیناپذیر ایران در برابر قدرتهای جهانی حیرت زده شده و در مقابل تبلیغات سرسامآور رسانههای غرب، طالب اسلام حقیقی هستند، چشم به راه آثار واقعی سینمای ایران هستند که هویت و ریشههای این مقاومت را به نمایش گذارده و در پی تقلید و کپیهای دست چندم از نمونههای غربی و آمریکایی نباشند. آنها میخواهند از درون سینمای ایران دریابند که چه انگیزههای شگرفی، چنین مقاومتی را باعث شده است. به جای آکادمینشینان آمریکایی، آن مردم را دریابیم به راه صواب نزدیکتر است.
از اینجا به بعد دیگر واقعا وجود آن تخممرغهای خیالی را به باورمان مینشانند در حالی که در اوج این خیالپردازی به یک آپارتاید هنری یا کاپیتولاسیون سینمایی محکوم شدهایم. به این معنا که در کشور خودمان برای فرستادن یک فیلم به اسکار (که در نظر برخی خوشخیالها، سفیر فرهنگی کشور است) باید از سوی آمریکا تایید صلاحیت شویم. این دیگر اوج تحقیر و خفت و خواری است که تایید صلاحیت هنرمندان و هیاتهای انتخاب و داوری را از سوی کسانی و براساس ملاکها و معیارهای مراکزی خواستار باشیم که اساسا با هویت و ایدئولوژی و وجود ما در تقابل و تضاد هستند.
ای کاش سازمان سینمایی و بنیاد سینمایی فارابی و دیگر مسئولان و متولیان سینمای ایران به هیاتها و کارشناسانی فکر میکردند که برای حضور فیلمهای ایران در بازارهای جهانی بهخصوص بازار فیلم کشورهای اسلامی و مستقل، شور و مشورت میکردند و جلسه گرفته و به بحث و جدل میپرداختند که کدام فیلم را برای اکران در سینمای کشورهای آمریکای لاتین انتخاب کنند. چه فیلمی را برای نمایش در ممالک اسلامی بفرستند. برای کشورهای شرق آسیا چه فکری بکنند. مردم سرزمینهای آفریقایی را چگونه دریابند. و... اینک بیش از هر زمانی مردم کشورهای مختلف در اقصی نقاط دنیا که از مقاومت خستگیناپذیر ایران در برابر قدرتهای جهانی حیرت زده شده و در مقابل تبلیغات سرسامآور رسانههای غرب، طالب اسلام حقیقی هستند، چشم به راه آثار واقعی سینمای ایران هستند که هویت و ریشههای این مقاومت را به نمایش گذارده و در پی تقلید و کپیهای دست چندم از نمونههای غربی و آمریکایی نباشند. آنها میخواهند از درون سینمای ایران دریابند که چه انگیزههای شگرفی، چنین مقاومتی را باعث شده است. به جای آکادمینشینان آمریکایی، آن مردم را دریابیم به راه صواب نزدیکتر است.