جادوی یک قبض

انتشار قبض برق خانه علی کریمی در فضای مجازی چه پیام‌هایی دارد؟

جادوی یک قبض

فرهنگ غالب جامعه ما شفاهی، احساسی، عاطفی و هیجانی است و باعث می‌شود اغلب رفتارها در جامعه براساس هیجانات شکل بگیرد؛ در این رفتارها تفکر و منطق وجود دارد اما هیجانات و احساسات غالب است. اینها خصوصیات ما هستند از زبان دکتر محمدرضا محمدی، فوق‌تخصص روان‌شناسی که یک آینه روبه‌روی ما گذاشته است تا رفتار خودمان را بهتر ببینیم. دلیل هم روشن است، ما بسیاری از اوقاتی که با هم دعوا می‌کنیم، قهر می‌کنیم یا از هم کدورت به دل می‌گیریم، وقتی بعد از این‌که آرام شدیم و تمام دلایل را در یک محیط غیراحساسی و منطقی بررسی کردیم معمولا یک جمله می‌گوییم:« سوءتفاهم پیش آمده بود!» که البته احتمالا هیچ سوءتفاهمی در کار نبوده و ما در آن لحظه‌هایی که باید کمی صبر می‌کردیم، زود تصمیم گرفته‌ایم! مثل دعواهایی که بعد از تصادف رخ می‌دهد، تقریبا هیچ دو نفری نیستند که بعد از تصادف کارشان به زد و خورد کشیده شده باشد و از هم عذرخواهی نکرده باشند و این نشان می‌دهد که وقتی آدرنالین خون‌مان بالا می‌رود خیلی روی آن مسلط نیستیم.

تمام اینها شبیه محیط استادیوم است؛ ما توی استادیوم برای هواداری تیم محبوب‌مان رفته‌ایم، مهم نیست آبی‌ها بالای جدول هستند یا قرمزها، مهم این است که تیم ما سرور آن یکی تیم است! حق هم داریم، استادیوم مثل یک درمانگاه یا بارانداز برای خالی کردن هیجانات درونی است اما باید بعد از خروج از استادیوم برگردیم و زندگی منطقی‌مان را داشته باشیم.
تمام اینها را گفتیم که از شما بخواهیم این مطلب را تا همین‌جا که خوانده‌اید رها کنید، یک لیوان چای برای خودتان بریزید، بعد برگردید و با آرامش این کلمات باقی مانده را بخوانید. چون محیطی که برای خواندن این مطلب نیاز است اصلا محیط استادیومی نیست و مطلبی که می‌خوانید ربطی به علی کریمی یا هیچ‌کدام از ستاره‌های فوتبال ما ندارد، بلکه مستقیما مربوط به زندگی شخصی ما و خانواده‌های ماست.
آرامش مثل برق می‌رود
ماجرا از اینجا شروع شد که قطع مکرر برق، اعصاب مردم را به‌هم ریخت، مردم سردرگم بدون این‌که علت مساله را از زبان یک مدیر و مسؤول بشنوند توی تابستان داغ، توی شب‌های گرم و درست در حالی که تصاویر جلسات پرنور مسؤولان منتشر می‌شد در بی‌برقی به‌سر می‌بردند و همین اعصاب همه را به‌هم ریخته‌تر می‌کرد. مردم حس می‌کردند که تنها هستند و این تنهایی را وقتی بیشتر می‌فهمیدند که بعضی‌ها حتی در یک سخنرانی کوتاه روی یک استیج موقت از کولرهای گازی متعدد استفاده می‌کردند، درحالی که خیلی‌ها برای روشن کردن یک کولر آبی نیم‌بند که بعضی اوقات حتی فضای خانه را شرجی‌تر هم می‌کند برق نداشتند.
این وسط یک‌سری مشکلات هم روی هم تلنبار شده و رسانه‌ها هم به‌دلیل غریزه منفی‌گرایی، آن موارد دردناک را برای لایک و کامنت و بازدید به مردم یادآوری می‌کنند و مردم تنها هم به‌مثابه آدم‌هایی که از یک‌طرف کسی هولشان می‌دهد و از یک طرف کسی دست‌شان را نمی‌گیرد همین‌طور به سمت پرتگاه ناامیدی بیشتر پیش می‌روند.
ناگهان در بین این دلواپسی و نگرانی از اوضاع و آینده، درست در زمانی که مردم برای استفاده  از برقی که حق‌شان است باید ساعت‌ها صبر کنند، یکی از سلبریتی‌های فضای اجتماعی در صفحه مجازی خود پیامی عجیب به نشانه اعتراض منتشر می‌کند؛ پیامی که نشان می‌دهد هزینه یک ماه مصرف برق خانه او چیزی حدودا معادل حقوق ماهانه یک کارگر است.
بیایید گروه چهارم باشیم
اینجای داستان معمولا مردم به چهار دسته عمده تقسیم می‌شوند؛ گروه اول که بی‌تفاوت است، نه نسبت به این ماجرا که نسبت به تمام اتفاقات اطراف و ما خیلی در مورد آنها بحث نمی‌کنیم!
گروه بعدی آنهایی هستند که در این موارد نقش ضدقهرمان را به‌خود می‌گیرند و می‌خواهند علی کریمی‌ها را از برج عاج‌شان پایین بیاورند؛ افرادی که معمولا خودشان باعث اصلی همان فضای استادیومی هستند، چرا که با حمله به علی کریمی، گروهی در حمایت از او قد علم می‌کنند و جواب هجوم احساسی را با پاسخ‌های احساسی می‌دهند.
چه آنها که حمله کرده، چه آنها که دفاع می‌کنند معمولا دلایل ثانویه دارند؛ مثلا یک گروه پیدا می‌شوند که معتقدند اصولا سلبریتی بودن کار بدی است. حالا یک سلبریتی، کاری کرده پس به او حمله می‌کنند یا از فلان اظهارنظر سیاسی او ناراحت هستند و به او می‌تازند. گروه مقابل هم که یک سلاح جدید برای موضعگیری سیاسی پیدا کرده یا چون طرفدار علی کریمی و تیم او هستند یا حتی از رفتار دولت عصبانی شده‌اند، در مقابل گروه اول قد علم می‌کنند. این می‌شود یک فضای دو قطبی، یک فضای استادیومی و نکته جالب این‌که هیچ‌کدام از دو طرف به اصل ماجرا نمی‌پردازند. اصل ماجرایی که اصلا در آن علی کریمی، نه قهرمان است و نه ضد قهرمان. نه محق نقش اول است و نه متهم نقش اول.
شاید بهتر باشد ما گروه چهارم باشیم. کمی فکر کنیم و دریچه‌ای جدید باز کنیم و ببینیم در فرامتن چه می‌گذرد؟ هرچند در داد و فریاد رسانه‌ای، گروه چهارم بودن معمولا کار سختی است.
یک حساب سرانگشتی ساده
محمد فاضلی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی یک اقدام جالب کرد. او که علی کریمی را یک آدم خوش خاطره می‌داند گفته است این کار ستاره سال‌های گذشته فوتبال ایران، یک یادآوری گل‌درشت از واقعیت نظام قیمت‌گذاری و یارانه است.
او یک حساب سرانگشتی کرده است که خیلی هم پیچیده نیست و می‌گوید پیامک اداره برق نشان می‌دهد علی کریمی در طول یک ماه 6280 کیلووات‌ساعت برق مصرف کرده و حالا باید باید چهار میلیون و 630 هزار تومان بابت هزینه برق بپردازد و البته اخطار قطع برق هم دریافت کرده است.
طبق آمار برای تولید سه کیلووات ساعت برق، یک متر مکعب گاز مصرف می‌شود. پس برای تولید 6280 کیلووات‌ساعت برق مصرفی منزل آقای کریمی 2093 مترمکعب گاز مصرف شده است که قیمت گاز صادراتی ایران حدود 24‌سنت آمریکا به ازای هر مترمکعب است. پس 502 دلار پول گازی است که برای تأمین برق منزل آقای کریمی صرف شده است.
قیمت دلار در بازار امروز تهران 24900تومان است. پس فقط هزینه گاز مصرفی برای تأمین برق منزل آقای کریمی 12میلیون و 507 هزار و 768 تومان شده است که منهای هزینه سوخت، وزارت نیرو هر کیلووات‌ساعت برق را از نیروگاه‌ها به قیمت 336 تومان می‌خرد که با یک حساب ساده متوجه می‌شویم مجموع هزینه برق منزل آقای کریمی برای اقتصاد ملی ایران 14میلیون و 617 هزار و 848 تومان شده است.
عدد بزرگی نیست. 14میلیون چیزی نمی‌شود در مقابل هزینه‌هایی که در دولت انجام می‌شود. شاید قبض آب و برق یک مجموعه ورزشی یا یک سینما از این هم بیشتر بشود. همه چیز طبیعی است. دولت هم با توجه به تعرفه‌ها از علی کریمی حدود چهار میلیون و 600هزارتومان به عنوان قبض برق خواسته است، یعنی خود دولت بر اساس قانون، 9میلیون و 987 هزار و600 و خرده‌ای را از حساب اقتصاد ملی پرداخته است، عددی که از صندوق یارانه‌ها پرداخت می‌شود.
یک بار دیگر تاکید می‌کنیم، اصلا موضوع علی کریمی نیست. شما بخوانید محمدرضا گلزار. بخوانید فلان سیاستمدار، فلان تاجر. اصلا مهم نیست این اتفاق برای چه کسی افتاده است. مهم این است قانون چنان ضعف اساسی‌ای دارد که یارانه‌ای که دولت برای تامین برق این پلاک داده برابر با یارانه 45300 تومانی 220 نفر است. حالا هرکسی که در این ساختمان باشد مهم نیست. اصل ماجرا به او برنمی‌گردد. فاضلی معتقد است هیچ سخنرانی، برنامه تلویزیونی یا پژوهش علمی نمی‌تواند به این دقت و صراحت و شفافیت عمق ناعادلانه بودن نظام قیمت‌گذاری انرژی در ایران را نشان دهد. نظام موجود قیمت‌گذاری دستوری دولت بر انرژی، چیزی جز انتقال منابع ملی به برخوردارترین اقشار جامعه نیست. این نظام اقتصادی از اساس غیرعادلانه است. کدام کتاب عدالت حکم می‌کند یارانه ماهانه 220 نفر، به برق مصرفی یک نفر از ثروتمندترین اقشار جامعه منتقل شود؟
هرچند فاضلی در پایان می‌گوید معتقد است علی کریمی در این ماجرا اصلا مقصر نیست. مقصر نظام قیمت‌گذاری است.
خدا به داد ما برسد، نه شما
همین‌جای کار بایستیم. علی کریمی و تمام سلبریتی‌ها را رها کنیم و نگاهی به زندگی خودمان بکنیم. تصور این‌که نزدیک به 120 میلیون تومانی که دولت، به صورت سالانه برای یارانه یک خانه بزرگ با برق100 آمپر و سه فاز برداشت می‌کند چه تغییراتی در زندگی خیلی‌ها می‌دهد هم رها کنیم، چون اگر این پول به برق خانه این و آن نرسد هم توی جیب ما نمی‌رود که برای آن نقشه بکشیم.
پس بیایید به این فکر کنیم که ما چقدر به یارانه دسترسی داریم؟! ما چقدر می‌توانیم از این پول‌هایی که حق خودمان است برداشت کنیم؟ کافی است قبض برق‌تان را دوبرابر کنید. می‌بینید با چند لامپ کم مصرف، یک یخچال فریزر، یک تلوزیون، یک کولر آبی و یک ماشین لباسشویی سهم ما اصلا در یارانه به چشم نمی‌آید. این بی‌عدالتی در قیمت‌گذاری هیچ ربطی به علی کریمی، فوتبالیستی که برای کشور ما افتخارات بی‌نظیر کسب کرده ندارد، اما به ما که مربوط است، به ما که برای برداشت از پول خودمان پول نداریم. شاید اگر به این پاراگراف‌ها بیشتر فکر کنیم، شاید اگر کمی جدی‌تر بخوانیم، شاید وقتی اینها را می‌خوانیم به آینده خودمان فکر و به فرزندان‌مان نگاه کنیم، دیگر هوادار نباشیم. شاید آن موقع وقتی از عنوان ما، وقتی از کلمه مردم یا زمانی که از عبارت‌های اینچنینی استفاده می‌کنیم، بیشتر دقت کنیم.



برق یک قبض که همه را گرفت

علی کریمی در صفحه اینستاگرام خودش با انتشار پیامک اداره برق نوشت با این اوضاع برق با یک روز تاخیر در پرداخت، اخطار قطع، فقط خدا باید به داد ما برسد!
چهار میلیون و ششصد و سی هزار و صد تومان! یعنی کمی بیشتر از جمع حقوق و مزایای یک کارمند یا کارگر با یک سال سابقه و دو فرزند! خب طبیعی است، یک خانه، با آن ابعاد و آن امکاناتی که احتمالا بخش عمده‌ای از امکانات خانه با برق کار می‌کند باید هم عددی بزرگ‌تر از تصور ما باشد.
همان‌طور که هزینه تعویض روغن یک ماشین سوپرلاکچری که البته این روزها توی خیابان هم زیاد دیده می‌شود معادل یک دستگاه پراید است، خیلی هم چیز عجیبی نیست، در تمام دنیا همین است! شما اگر یک خودروی 100هزار دلاری را بیمه کنید، یک کت و شلوار هزار دلاری را به خشکشویی بدهید یا یک ساعت 60هزار دلاری را برای تعمیر به نمایندگی ببرید طبیعتا بابت مسؤولیت، کیفیت و دقتی که صرف کار شما می‌شود هزینه بیشتری دریافت می‌کنند.
احتمالا بعضی‌ها اینجا فکر می‌کنند که:« دارد و می‌تواند!» این البته موضوع بحث ما نیست، ما اصلا کاری به علی کریمی یا هیچ‌کدام از پولدارهای اطراف‌مان نداریم، نه همه ولی بخشی از آنها برای رسیدن به این شرایط زحمت کشیده‌اند و در مورد علی کریمی حداقل می‌توان گفت که پولی که درآورده بادآورده نیست! نکته نگران‌کننده این است که اگر ما هم در این شرایط بودیم همین کار را می‌کردیم؟!
شاید به ذهن‌مان خطور نمی‌کرد که حالا که روی شبکه فشار بیش از حد افتاده به‌دلیل مردم مثلا سونای شخصی را روشن نکنیم، یا مثلا سیستم هواساز را طوری تنظیم کنیم که به‌جای خنک کردن تمام خانه، بخشی که مورد استفاده است را فقط پوشش بدهد، این طبیعت انسان‌هاست که نیاز به یادآوری دارد. شاید اگر کسی از دوستان و نزدیکان به علی کریمی عزیز که اتفاقا خیلی هم به فکر مردم است یادآوری می‌کرد، مصرف برق منزل شخصی او پایین‌تر هم می‌آمد. همه اینها را جمع بزنید با این‌که خودش می‌داند که چه خواهد کرد، ما که قرار نیست چهار میلیون و 630 هزار تومان را پرداخت کنیم اما بخشی از این هزینه‌ها روی دوش ما‌ست؛ هزینه‌هایی که البته مقصر پرداخت آن از جیب ما، علی کریمی نیست، قانون است!‌


آنها اصلا هوادار نبودند

من یک هوادار دو آتشه بودم و آن زمان‌ها که استادیوم می‌رفتم، ناخواسته با گروهی همراه شدم که انگار اصلا هوادار نبودند؛ یک‌سری پسر هم‌سن و سال خودم که نیمی آبی بودند و نیمی قرمز.
اگر خاطرتان باشد آن ایام مدیریت ورزشگاه آزادی اجازه نمی‌داد هفته‌ای دو بار روی چمن ورزشگاه بازی برگزار شود. برای همین یک هفته این تیم در تهران بازی داشت و آن تیم به شهرستان می‌رفت و هفته بعدی جابه‌جا می‌شد و من با این گروهی که در آنها بر خورده بودم هر هفته استادیوم بودیم، فارغ از این‌که کدام تیم بازی دارد.
آنها می‌رفتند هیجان خودشان را خالی کنند و برگردند. می‌رفتند در زندگی عادی سبک باشند. جالب این‌که در هر بازی که به استادیوم می‌رفتیم، در جنجالی‌ترین نقطه می‌نشستیم؛ جایگاه شورشی‌ها یا تیفوسی‌ها یا هر عنوانی که شما می‌شناسید. آنها به من یاد دادند از خود فوتبال لذت ببرم. هنوز بعضی‌ها را می‌بینم، هنوز بعضی اوقات با هم به استادیوم می‌رویم، هرچند در طول هفته فرصتی برای گپ زدن در مورد فوتبال نداریم.