کار ما با صدام هنوز تمام نشده و منتظریم تا روزش فرا برسد
نفرتانگیز مثل تو
دخترعمه مادرم 19سال داشت. شش ماه بود با پسرعمویش نامزد کرده و زمستان 66 جشن ازدواجشان بود. عروسی در خانه عمه خانم بزرگه بود و شب که مراسم تمام شد، همه رفتند به خانههایشان. عروس و داماد هم رفتند به خانه کوچک دو اتاقه خودشان در محله چهارمردان قم، کمی پایینتر از مسجد سرحوض. ساعت نزدیک11 بود که برقها رفت و صدای آژیر بلند شد و قم لرزید. همه از خانههایشان بیرون ریختند. چهارمردان شده بود محشر کبری و همه به سمت خانه عروس و داماد میدویدند. هیچکس نتوانست کاری کند. همه فقط ایستادند و توی سرشان زدند. زنها غش کردند و مردها رفتند کنار دیوار ایستادند و به زمین زل زدند. عمه خانم بزرگه تا همین پنجسال پیش که زنده بود با این خاطره اشک میریخت و صدام را نفرین میکرد. برایش مهم نبود صدام چند سال قبلش به دار آویخته شده. داغ او هنوز تازه بود و جگرش میسوخت. هنوز از خدا میخواست آتش به قبر صدام ببارد که جگرش را آتش زده بود.
مثل عمه خانم بزرگه اطراف ما کم نیست. شما چند پدر و مادر میشناسید و میشناختید که صدام، جگرشان را آتش زده بود؟ آمار میگوید در جنگ ما با عراق، نزدیک 250هزار نفر شهید شدند. اندازه دو برابر همین تعداد هم جانباز و اسیر داشتهایم. اینها را که بگذاریم کنار هم، چند تا دل سوخته به جا میماند؟ چندتا نفرین و آه به جا میماند؟ دو سه روز پیش بود که یک دختر 10ساله رفت روی یکی از مینهای جا مانده از جنگ. این دل سوختنها تا کی ادامه
پیدا میکند؟
ما 40سال است از تو متنفریم. از تویی که شاید در تاریخ از همه بیشتر دل سوزاندی. ما 40سال است تو را کنار یزید قرار دادهایم. 40سال است هر موقع یاد عزیزانمان افتادهایم، تو را هم یاد کردهایم که خدا عذابت را زیاد کند و آتش به قبرت ببارد و گور به گور شوی. همه ما میدانیم مرگ حق تو بود اما دلمان هنوز خنک نشده از آن اعدام با طناب دار. برای تو که از کشتن جنین چند ماهه تا پیرمرد 90ساله برایت مثل آب خوردن بود. برای تو که همه آنچه در تاریخ از قساوت و شقاوت شنیده بودیم در تو جمع شده بود. ما هنوز کارمان با تو تمام نشده. ما هنوز یادمان نرفته چه بر سر مادران و پدران این سرزمین آوردی. ما هنوز لبخند حاج همت و صدای حسن باقری را فراموش نکردهایم. ما هنوز دلمان نمیآید تصاویر بمباران سردشت را نگاه کنیم. ما هنوز که هنوز است وقتی غواص میبینیم، قلبمان تیر میکشد. ما هنوز جرات نمیکنیم راجع به سوسنگرد با هم صحبت کنیم. داغ دل ما تا ابد تازه میماند و کینههایمان از تو همچنان زنده است. اینها را نگه داشتهایم تا روزی که وقتش برسد. آن روز تو در خون قلب پدران، مادران، همسران و بچههای داغ دیده غرق میشوی. آن روز ما انتقاممان را از تو خواهیم گرفت. تویی که همیشه نفرتانگیز بودی و هستی و خواهی بود. تویی که
خود نفرتی.
مثل عمه خانم بزرگه اطراف ما کم نیست. شما چند پدر و مادر میشناسید و میشناختید که صدام، جگرشان را آتش زده بود؟ آمار میگوید در جنگ ما با عراق، نزدیک 250هزار نفر شهید شدند. اندازه دو برابر همین تعداد هم جانباز و اسیر داشتهایم. اینها را که بگذاریم کنار هم، چند تا دل سوخته به جا میماند؟ چندتا نفرین و آه به جا میماند؟ دو سه روز پیش بود که یک دختر 10ساله رفت روی یکی از مینهای جا مانده از جنگ. این دل سوختنها تا کی ادامه
پیدا میکند؟
ما 40سال است از تو متنفریم. از تویی که شاید در تاریخ از همه بیشتر دل سوزاندی. ما 40سال است تو را کنار یزید قرار دادهایم. 40سال است هر موقع یاد عزیزانمان افتادهایم، تو را هم یاد کردهایم که خدا عذابت را زیاد کند و آتش به قبرت ببارد و گور به گور شوی. همه ما میدانیم مرگ حق تو بود اما دلمان هنوز خنک نشده از آن اعدام با طناب دار. برای تو که از کشتن جنین چند ماهه تا پیرمرد 90ساله برایت مثل آب خوردن بود. برای تو که همه آنچه در تاریخ از قساوت و شقاوت شنیده بودیم در تو جمع شده بود. ما هنوز کارمان با تو تمام نشده. ما هنوز یادمان نرفته چه بر سر مادران و پدران این سرزمین آوردی. ما هنوز لبخند حاج همت و صدای حسن باقری را فراموش نکردهایم. ما هنوز دلمان نمیآید تصاویر بمباران سردشت را نگاه کنیم. ما هنوز که هنوز است وقتی غواص میبینیم، قلبمان تیر میکشد. ما هنوز جرات نمیکنیم راجع به سوسنگرد با هم صحبت کنیم. داغ دل ما تا ابد تازه میماند و کینههایمان از تو همچنان زنده است. اینها را نگه داشتهایم تا روزی که وقتش برسد. آن روز تو در خون قلب پدران، مادران، همسران و بچههای داغ دیده غرق میشوی. آن روز ما انتقاممان را از تو خواهیم گرفت. تویی که همیشه نفرتانگیز بودی و هستی و خواهی بود. تویی که
خود نفرتی.