هندی خیلی هندی
در نیمهشبی پاییزی در یکی از شهرهای هندوستان، زن و شوهر جوانی که عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند سوار بر موتورسیکلت در خیابانهای شهر میراندند. مرد مستندسازی جوان بود و زن مترجم کتابهای حقوقی. آنها چند ماه بود با یکدیگر ازدواج کرده بودند و از آنجا که بهدلیل شیوع بیماری کرونا امکان مهمانی گرفتن و مهمانی رفتن نداشتند، شبها به قصد تفریح با هم به موتورسواری در خیابانهای شهر میپرداختند. ناگهان زن احساس کرد همسرش با سرعتی بیشتر از همیشه به راندن موتور میپردازد. پس به او گفت: اگر میشود کمی یواشتر برو. مرد گفت: تند که بیشتر کیف میدهد. زن گفت: من میترسم، اگر ممکن است یواشتر برو. مرد گفت: اول بگو چندتا دوستم داری؟ زن گفت: خیلی دوستت دارم. حالا میشود یواشتر بروی؟ مرد گفت: مرا محکم بگیر. زن مرد را محکمتر گرفت و گفت: حالا یواشتر برو. مرد گفت: به شرط اینکه کلاه کاسکت مرا برداری و روی سر خودت بگذاری. احساس میکنم با کلاه کاسکت نمیتوانم درست برانم. زن کلاه کاسکت را از روی سر مرد برداشت و روی سر خود گذاشت.
فردای آنروز کانالهای خبری خبر درگذشت یک مستندساز را بر اثر تصادف با موتورسیکلت منتشر کردند. در این خبر آمده بود مستندساز جوانی که به همراه همسرش سرنشین یک موتورسیکلت بودند در اثر برخورد موتورسیکلت با یک ساختمان درگذشت اما همسر وی که از کلاه ایمنی استفاده کرده بود زنده ماند و اکنون در بیمارستان بستری است. همچنین علت تصادف، بریدن ترمز موتورسیکلت عنوان شده بود.
آری. مرد جوان که از خالی شدن ترمز موتورسیکلت آگاهی پیدا کرده بود بدون آنکه موضوع را با همسرش در میان بگذارد و او را دچار اضطراب کند، با ترفندی عاشقانه کاری کرده بود که وی کلاه ایمنی را بر سر بگذارد تا اگر در اثر تصادف آسیبی متوجه آنها شد، زنده بماند. وی همچنین کاری کرده بود که آخرین دوستت دارم را نیز از زبان او بشنود و با ضمیری امیداوار دارفانی را ترک کند. آری. او رفت تا همسرش زنده بماند. کارخانه سازنده موتورسیکلت نیز پس از آنکه نتوانست نقص سیستم ترمز موتورسیکلتهای خود را برطرف کند، در اقدامی نمادین تندیسی از مستندساز جوان و همسرش در حالیکه هردو کلاه ایمنی بر سر داشتند ساخت و در میدان کوچکی در حوالی محل تصادف نصب کرد. این مجسمه اکنون زیارتگاه عاشقان و موتورسواران جوان است و در لوحی زیر آن نوشته شده است: دمی میآید و بازدمی میرود اما زندگی غیر از این دم و بازدم است. ارزش زندگی در لحظاتی تجلی مییابد که عشق به جریان میافتد.
فردای آنروز کانالهای خبری خبر درگذشت یک مستندساز را بر اثر تصادف با موتورسیکلت منتشر کردند. در این خبر آمده بود مستندساز جوانی که به همراه همسرش سرنشین یک موتورسیکلت بودند در اثر برخورد موتورسیکلت با یک ساختمان درگذشت اما همسر وی که از کلاه ایمنی استفاده کرده بود زنده ماند و اکنون در بیمارستان بستری است. همچنین علت تصادف، بریدن ترمز موتورسیکلت عنوان شده بود.
آری. مرد جوان که از خالی شدن ترمز موتورسیکلت آگاهی پیدا کرده بود بدون آنکه موضوع را با همسرش در میان بگذارد و او را دچار اضطراب کند، با ترفندی عاشقانه کاری کرده بود که وی کلاه ایمنی را بر سر بگذارد تا اگر در اثر تصادف آسیبی متوجه آنها شد، زنده بماند. وی همچنین کاری کرده بود که آخرین دوستت دارم را نیز از زبان او بشنود و با ضمیری امیداوار دارفانی را ترک کند. آری. او رفت تا همسرش زنده بماند. کارخانه سازنده موتورسیکلت نیز پس از آنکه نتوانست نقص سیستم ترمز موتورسیکلتهای خود را برطرف کند، در اقدامی نمادین تندیسی از مستندساز جوان و همسرش در حالیکه هردو کلاه ایمنی بر سر داشتند ساخت و در میدان کوچکی در حوالی محل تصادف نصب کرد. این مجسمه اکنون زیارتگاه عاشقان و موتورسواران جوان است و در لوحی زیر آن نوشته شده است: دمی میآید و بازدمی میرود اما زندگی غیر از این دم و بازدم است. ارزش زندگی در لحظاتی تجلی مییابد که عشق به جریان میافتد.