امروز سیامین سالگرد دبیرکلی سیدحسن نصرا... است بزرگ مردی که هنوز نمیشناسیمش
این «سیدعزیز»
بهمن، تلخترین ماه حزبا... است؛ رهبران برجستهای به شهادت رسیدند که میتوانستند تا همین امروز در بین ما باشند و توفان به پا کنند؛ راغبحرب و سیدعباس موسوی و عماد مغنیه اما از پس این تلخی، شیرینی هم حس میشود؛ انتخاب سید به امینالعامی حزبا... . سید اما کیست؟ پاسخ به این پرسش در این نوشته داده نخواهدشد چون تقریبا نوشته دیگری هم به زبان فارسی وجود ندارد که بتواند به این پرسش پاسخ بدهد. به نظر میرسد سید به اندازه یک عملیات یا یک شهید دفاعمقدس ما اعتبار دارد که هزاران ساعت میتوان دربارهاش تحقیق کرد؛ این جای خالی را باید پر کنیم.
هنوز هیچ نمیدانیم
سال 98 رسیدم بیروت برای تحقیق درباره یکی از شخصیتهای افسانهای مقاومت. آن تحقیق هنوز ادامه دارد؛ آن نام به اندازهای بزرگ است که به سرعت نمیتوانم راضی به انتشار یافتههایم شوم؛ هنوز هیچ نمیدانم.
در ضاحیه به خانه سید ذوالفقار رفتیم. با همسر مجاهد سید، بانو راغبحرب همسخن شدیم؛ وسط خاطرات تلخ و شیرین خانم راغبحرب، یکی از همراهان در تأیید جانفشانیهای بچههای حزبا... گفت:
«بله؛ وقتی هادی پسر سیدحسن نصرا... به شهادت رسید، مادرش حاضر نشد پیکر پسرش را بپذیرد. او گفت: ما چیزی را که در راه خدا دادهایم پس نمیگیریم. این جمله یادآور جمله مادر ام وهب در روز عاشوراست.»
خانم راغب حرب که زن سنجیده و خردمندی بود، به دیده تردید به ما نگاه کرد. او درستی این روایت را از امهادی پرسید. روز بعد که دوباره به خانه او رفتیم به ما گفت: «من با ام هادی صحبت کردم. او گفت من چنین جملهای نگفتم.» به همین صداقت؛ به همین سادگی.
این روحیه شگفتانگیز که در سیرت زنان مقاومت مثل «سعده بدرالدین» همسر رضوان، «فاطمه راغبحرب» همسر سید ذوالفقار و «فاطمه یاسین» همسر سیدحسن و شهیده امیاسر همسر سیدعباس موسوی دیده میشود میتواند اندکی ما را به شخصیت افرادی چون سیدحسن نزدیک کند. کسانی که هوشیارند، بیجهت به دنبال مقدسسازی نیستند، سخن به اندازه میگویند و به موقع عمل میکنند و از همه مهمتر به چشم نمیآیند و نمیخواهند که به چشم بیایند.
این روحیه تمام و کمال در خود سید متجلی است؛ اگر سید شخصیت هوشمند و معتدلی نبود هرگز دشمن هم به دنبال ترور او نبود. دشمن علاقه دارد بگوید هرچه کلهخرابتر، انقلابیتر؛ هر چه بیعقلتر، مجاهدتر. حال آنکه سید درست در برابر این دیدگاه است. یک رهبر متین و آرام که با خصلتهای انسانیاش قلوب لبنانیها را فتح کرد. امروز سید محبوبترین شخصیت لبنان است. به این صحبتهای سید دقت کنید:«ما تحقیق و بررسی کردیم و هیچ نشانهای دال بر دستداشتن رژیمصهیونیستی بر ترور شهید بدرالدین وجود ندارد. هر چند ما رژیم اسرائیل را تبرئه نمیکنیم اما ما حتی دشمنان را متهم نمیکنیم و جنگ روانی ما با تمام جهان تفاوت دارد و در جنگ روانی هم دروغ نمیگوییم.» (ترجمه شده در سایت دیپلماسی ایرانی)
اطلاعات اندک از مردی بزرگ
اطلاعات ما از زندگی سید قابلتوجه نیست؛ این اندازه میدانیم پسر یک خانواده پرجمعیت سبزیفروش است. اصالتا صوری است و در شرق بیروت بزرگ شده. با سیدعباس موسوی آشنا شد و سیدموسیصدر را دوست داشت. در رده شاگردان محمدباقرصدر در نجف قرار گرفت. اهمیت نهضت در منطقه را دریافت. به امل پیوست و در آنجا مهم شد اما ظرفیتهای امل را برای افکار و نیاتش ناکافی دید. به همراه بچه انقلابیهای امل و حزبالدعوهایهای بیروت و چریکهای مسلمان وابسته به فتح حزبا... را تأسیس کرد. پیش از آن، در ۲۱سالگی در سال ۶۰ یک اجازه محکم از امامخمینی دریافت میکند: «و بعد، جناب حجتالاسلام آقای حاج سیدحسن نصرا... ـ دامت افاضاته ـ از طرف اینجانب مجازند در تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه و صرف مظالم عباد و زکات و کفارات را در مصارف مقرره شرعیه؛ و در مورد سهمین مبارکین نیز مجازند در اخذ و صرف آن در مخارج خودشان به نحو اقتصاد؛ و در مورد مازاد بر مخارج نیز مجازند نصف آن را در مخارج سادات عظام ـ کثرا... امثالهم ـ و ترویج شریعت مقدسه صرف نموده و نصف دیگر را ارسال دارند.» در حزبا... در کادر مرکزی درخشید. معاون اجرایی حزب شد. شیدای رهبر کمنظیر نهضت، سیدعباس موسوی ماند؛ آن ماه تابانی که هنوز پشت ابر مانده است و هنوز قدر و شخصیتش شناخته نشده. سیدعباس شهید شد و سید جوان امینالعام حزبا... شد.
تواضع و فروتنی در اوج عظمت
سر فرزندش هادی را بوسید و او را به خط مقدم فرستاد تا «درخت سدر بر قلهها» و «کرنش خوشههای گندم» در سرزمینشان پابرجا باشد. این سید است؛ اولین فرمانده عربی که بر اسرائیل پیروز شده است. جملاتش بعد از این پیروزی کولاک است: «یا أخوانی، یا من أعرتما... جماجمکم، ونظرتم إلى أقصى القوم... وأخا لکم...» ای برادرانم ای آنانکه جمجمههای خود را به خدا سپردید و به دورترین افقها نگریستید...من برادر شما هستم. این جملهها و واکنشها بعدها مایه یک تصنیف شورانگیز با صدای جولیا پطرس خواننده مسیحی بیروت شد. پطرس به درستی گفت: «این پیام، اوج عظمت نصرا... و افزون بر آن تواضع و فروتنی واقعی او را نشان داد.» تواضع واقعی آن طرف خشم واقعی است؛ خشم در برابر ماشین ترور اسرائیلی: «ما را نیازمایید؛ نه به جنگ نظامی نه جنگ اقتصادی و نه جنگ امنیتی...» و تمسخر به جا: «ما نمیگوییم ارتش اسرائیل ضعیف است. ولی ارتش قوی که حاجت به این همه رزمایش (بگیر و ببند و دادار دودور) ندارد.»
نصرا... به سیاسیون یاد میدهد که در موضوعات داخلی سعه صدر به خرج بدهند. نرم سخن بگویند و از ادبیات تند دوری کنند. او وقتی میخواهد با مسؤولان متمایل به آمریکا در منطقه صحبت کند، کنترلشده سخن میگوید: «توصیه من به مقامات و برادران عراقی این است که تجربه 20 سال مشاوره و آموزش آمریکاییها در افغانستان را ببینند و وقت و پول خود را هدر ندهند.» نصرا... آن طوری که با اسرائیل صحبت میکند حتی با مقامات سعودی سخن نمیگوید. عربستان را نقد میکند و زیر سوال میبرد ولی با کلماتی ظریفتر و لحنی آرامتر: «عربستان انتخابات ریاستجمهوری زودهنگام در سوریه میخواهد؛ آیا عربستان اصلا انتخابات دارد؟ عربستان خواهان نظام چندحزبی و چرخش قدرت در سوریه است؛ آیا این کشور خود چندحزبی است یا چرخش قدرت در آن صورت میگیرد؟» (ترجمه شده در سایت دیپلماسی ایرانی) یا در موضوع قتل خاشقچی موضع سید ناظر به پایان یافتن جنگ در یمن و خاتمه یافتن ماجراجویی جوان خام سعودی بود: «جنگ در یمن را متوقف کنید.»
خار چشم صهیونیستها
سید در موضوعات داخلی ایران نیز با طمأنینه صحبت میکند. او از توافق هستهای کشورمان دفاع میکند چون «عصبانیت اسرائیل و سعودی را به دنبال دارد» و «خطر جنگ منطقهای را دور میکند.» مخاطب به اسرائیل حق نمیدهد که دربهدر به دنبال ترور چنین سلسله جبال خرد و منطقی باشد؟ خطر برای اسرائیل یعنی فرماندهای که میگوید: «ایران آغازگر هیچ جنگی نخواهدبود.» و در عین حال «توییتهای ترامپی و هالیوودی» ما را «نخواهد ترساند.» کلمه فرمانده هم دقیق انتخاب شده است.
باری؛ هر سخنرانی از سید را بشنوید. همه جا رد منطق را میبیند. مثلا از او پرسیدند کدام واکسن کرونا را تزریق خواهد کرد. او پاسخ داد: «این موضوع سیاسی نیست. بستگی به نظر متخصصان پزشکی دارد. مثل خیلیهای دیگر. این موضوع صرفا پزشکی است.» و در تحلیلها هیچ سانسوری در کار نیست. راحت حرفش را میزند: «الان همه میدانند که روسیه از دروازه سوریه به دنیا بازگشت.» یا «من دلم برای او تنگ میشود... قبل از شهادت حاج قاسم بسیار نگران او بودم و بارها به او هشدار داده بودم.» و حتی هراسی از پیشبینی ندارد؛ پیشبینیاش قبل از برگزاری انتخابات در آمریکا زبانزد است: «ترامپ منطقه را باخته است، انتخابات را هم میبازد و این مسیر آزادی قدس را آسانتر خواهد کرد...» و تهدیدهایش دقیق است: «...ما یک سرباز از شما خواهیم کشت... سربازانشان مثل موش پنهان شدهاند.»
با این همه ما هنوز چیزی از سید نمیدانم. باید توانست حداقل 500ساعت با سید گفتوگوی دقیق نویسندگی داشت تا مخاطبان اندکی با شخصیت و کارهای او آشنا شوند. وگرنه کتابهایی کوتاهی که در این بار منتشر میشوند راهی به دهی نمیبرند و عملا یک مکتوب معتبر به حساب نمیآیند.
پسنوشت:
خود بهتر میدانم که این نوشته فقط ادای دینی بود به سید؛ احترام به یک نیت نه یک نوشته مهم درباره سید. با این حال، در بیحالی امیکرونی و تب و لرز کرونایی لازم دیدم که این چند خط را در سیامین سالگرد امینالعام سیدقلبها بنویسم.
جنگ 33روزه سال2006 میلادی، نقطه آشکارساز اقتدار حزبا... در برابر رژیماشغالگر قدس بود. جایی که ایهود اولمرت، نخستوزیر وقت رژیمصهیونیستی با حمایت کامل آمریکا، اتحادیه اروپا و برخی کشورهای عربی مخالف گفتمان مقاومت، با هدف اعلامی از بین بردن کامل حزبا... وارد جنگ با مقاومت لبنان شد. انهدام ناوچه مدرن ساعر، تانکهای فوق مدرن مرکاوا و هلاکت صدها نظامی صهیونیست و شکست عملیات به ضرر تلآویو، محصول این جنگ 33روزه بود. سیدحسن نصرا... در بحبوحه این نبرد، جمله معروف خود را که قبلا در جریان خروج اسرائیل از جنوب لبنان مطرح کرده بود باردیگر خطاب به افکار عمومی دنیا مطرح کرد: اسرائیل اگرچه از نیروی (ویرانگر و غیرانسانی) هستهای برخوردار است و بهترین و پیشرفتهترین نیروی هوایی را در منطقه دارد اما با این حال از خانه عنکبوت سستتر است.
هنوز هیچ نمیدانیم
سال 98 رسیدم بیروت برای تحقیق درباره یکی از شخصیتهای افسانهای مقاومت. آن تحقیق هنوز ادامه دارد؛ آن نام به اندازهای بزرگ است که به سرعت نمیتوانم راضی به انتشار یافتههایم شوم؛ هنوز هیچ نمیدانم.
در ضاحیه به خانه سید ذوالفقار رفتیم. با همسر مجاهد سید، بانو راغبحرب همسخن شدیم؛ وسط خاطرات تلخ و شیرین خانم راغبحرب، یکی از همراهان در تأیید جانفشانیهای بچههای حزبا... گفت:
«بله؛ وقتی هادی پسر سیدحسن نصرا... به شهادت رسید، مادرش حاضر نشد پیکر پسرش را بپذیرد. او گفت: ما چیزی را که در راه خدا دادهایم پس نمیگیریم. این جمله یادآور جمله مادر ام وهب در روز عاشوراست.»
خانم راغب حرب که زن سنجیده و خردمندی بود، به دیده تردید به ما نگاه کرد. او درستی این روایت را از امهادی پرسید. روز بعد که دوباره به خانه او رفتیم به ما گفت: «من با ام هادی صحبت کردم. او گفت من چنین جملهای نگفتم.» به همین صداقت؛ به همین سادگی.
این روحیه شگفتانگیز که در سیرت زنان مقاومت مثل «سعده بدرالدین» همسر رضوان، «فاطمه راغبحرب» همسر سید ذوالفقار و «فاطمه یاسین» همسر سیدحسن و شهیده امیاسر همسر سیدعباس موسوی دیده میشود میتواند اندکی ما را به شخصیت افرادی چون سیدحسن نزدیک کند. کسانی که هوشیارند، بیجهت به دنبال مقدسسازی نیستند، سخن به اندازه میگویند و به موقع عمل میکنند و از همه مهمتر به چشم نمیآیند و نمیخواهند که به چشم بیایند.
این روحیه تمام و کمال در خود سید متجلی است؛ اگر سید شخصیت هوشمند و معتدلی نبود هرگز دشمن هم به دنبال ترور او نبود. دشمن علاقه دارد بگوید هرچه کلهخرابتر، انقلابیتر؛ هر چه بیعقلتر، مجاهدتر. حال آنکه سید درست در برابر این دیدگاه است. یک رهبر متین و آرام که با خصلتهای انسانیاش قلوب لبنانیها را فتح کرد. امروز سید محبوبترین شخصیت لبنان است. به این صحبتهای سید دقت کنید:«ما تحقیق و بررسی کردیم و هیچ نشانهای دال بر دستداشتن رژیمصهیونیستی بر ترور شهید بدرالدین وجود ندارد. هر چند ما رژیم اسرائیل را تبرئه نمیکنیم اما ما حتی دشمنان را متهم نمیکنیم و جنگ روانی ما با تمام جهان تفاوت دارد و در جنگ روانی هم دروغ نمیگوییم.» (ترجمه شده در سایت دیپلماسی ایرانی)
اطلاعات اندک از مردی بزرگ
اطلاعات ما از زندگی سید قابلتوجه نیست؛ این اندازه میدانیم پسر یک خانواده پرجمعیت سبزیفروش است. اصالتا صوری است و در شرق بیروت بزرگ شده. با سیدعباس موسوی آشنا شد و سیدموسیصدر را دوست داشت. در رده شاگردان محمدباقرصدر در نجف قرار گرفت. اهمیت نهضت در منطقه را دریافت. به امل پیوست و در آنجا مهم شد اما ظرفیتهای امل را برای افکار و نیاتش ناکافی دید. به همراه بچه انقلابیهای امل و حزبالدعوهایهای بیروت و چریکهای مسلمان وابسته به فتح حزبا... را تأسیس کرد. پیش از آن، در ۲۱سالگی در سال ۶۰ یک اجازه محکم از امامخمینی دریافت میکند: «و بعد، جناب حجتالاسلام آقای حاج سیدحسن نصرا... ـ دامت افاضاته ـ از طرف اینجانب مجازند در تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه و صرف مظالم عباد و زکات و کفارات را در مصارف مقرره شرعیه؛ و در مورد سهمین مبارکین نیز مجازند در اخذ و صرف آن در مخارج خودشان به نحو اقتصاد؛ و در مورد مازاد بر مخارج نیز مجازند نصف آن را در مخارج سادات عظام ـ کثرا... امثالهم ـ و ترویج شریعت مقدسه صرف نموده و نصف دیگر را ارسال دارند.» در حزبا... در کادر مرکزی درخشید. معاون اجرایی حزب شد. شیدای رهبر کمنظیر نهضت، سیدعباس موسوی ماند؛ آن ماه تابانی که هنوز پشت ابر مانده است و هنوز قدر و شخصیتش شناخته نشده. سیدعباس شهید شد و سید جوان امینالعام حزبا... شد.
تواضع و فروتنی در اوج عظمت
سر فرزندش هادی را بوسید و او را به خط مقدم فرستاد تا «درخت سدر بر قلهها» و «کرنش خوشههای گندم» در سرزمینشان پابرجا باشد. این سید است؛ اولین فرمانده عربی که بر اسرائیل پیروز شده است. جملاتش بعد از این پیروزی کولاک است: «یا أخوانی، یا من أعرتما... جماجمکم، ونظرتم إلى أقصى القوم... وأخا لکم...» ای برادرانم ای آنانکه جمجمههای خود را به خدا سپردید و به دورترین افقها نگریستید...من برادر شما هستم. این جملهها و واکنشها بعدها مایه یک تصنیف شورانگیز با صدای جولیا پطرس خواننده مسیحی بیروت شد. پطرس به درستی گفت: «این پیام، اوج عظمت نصرا... و افزون بر آن تواضع و فروتنی واقعی او را نشان داد.» تواضع واقعی آن طرف خشم واقعی است؛ خشم در برابر ماشین ترور اسرائیلی: «ما را نیازمایید؛ نه به جنگ نظامی نه جنگ اقتصادی و نه جنگ امنیتی...» و تمسخر به جا: «ما نمیگوییم ارتش اسرائیل ضعیف است. ولی ارتش قوی که حاجت به این همه رزمایش (بگیر و ببند و دادار دودور) ندارد.»
نصرا... به سیاسیون یاد میدهد که در موضوعات داخلی سعه صدر به خرج بدهند. نرم سخن بگویند و از ادبیات تند دوری کنند. او وقتی میخواهد با مسؤولان متمایل به آمریکا در منطقه صحبت کند، کنترلشده سخن میگوید: «توصیه من به مقامات و برادران عراقی این است که تجربه 20 سال مشاوره و آموزش آمریکاییها در افغانستان را ببینند و وقت و پول خود را هدر ندهند.» نصرا... آن طوری که با اسرائیل صحبت میکند حتی با مقامات سعودی سخن نمیگوید. عربستان را نقد میکند و زیر سوال میبرد ولی با کلماتی ظریفتر و لحنی آرامتر: «عربستان انتخابات ریاستجمهوری زودهنگام در سوریه میخواهد؛ آیا عربستان اصلا انتخابات دارد؟ عربستان خواهان نظام چندحزبی و چرخش قدرت در سوریه است؛ آیا این کشور خود چندحزبی است یا چرخش قدرت در آن صورت میگیرد؟» (ترجمه شده در سایت دیپلماسی ایرانی) یا در موضوع قتل خاشقچی موضع سید ناظر به پایان یافتن جنگ در یمن و خاتمه یافتن ماجراجویی جوان خام سعودی بود: «جنگ در یمن را متوقف کنید.»
خار چشم صهیونیستها
سید در موضوعات داخلی ایران نیز با طمأنینه صحبت میکند. او از توافق هستهای کشورمان دفاع میکند چون «عصبانیت اسرائیل و سعودی را به دنبال دارد» و «خطر جنگ منطقهای را دور میکند.» مخاطب به اسرائیل حق نمیدهد که دربهدر به دنبال ترور چنین سلسله جبال خرد و منطقی باشد؟ خطر برای اسرائیل یعنی فرماندهای که میگوید: «ایران آغازگر هیچ جنگی نخواهدبود.» و در عین حال «توییتهای ترامپی و هالیوودی» ما را «نخواهد ترساند.» کلمه فرمانده هم دقیق انتخاب شده است.
باری؛ هر سخنرانی از سید را بشنوید. همه جا رد منطق را میبیند. مثلا از او پرسیدند کدام واکسن کرونا را تزریق خواهد کرد. او پاسخ داد: «این موضوع سیاسی نیست. بستگی به نظر متخصصان پزشکی دارد. مثل خیلیهای دیگر. این موضوع صرفا پزشکی است.» و در تحلیلها هیچ سانسوری در کار نیست. راحت حرفش را میزند: «الان همه میدانند که روسیه از دروازه سوریه به دنیا بازگشت.» یا «من دلم برای او تنگ میشود... قبل از شهادت حاج قاسم بسیار نگران او بودم و بارها به او هشدار داده بودم.» و حتی هراسی از پیشبینی ندارد؛ پیشبینیاش قبل از برگزاری انتخابات در آمریکا زبانزد است: «ترامپ منطقه را باخته است، انتخابات را هم میبازد و این مسیر آزادی قدس را آسانتر خواهد کرد...» و تهدیدهایش دقیق است: «...ما یک سرباز از شما خواهیم کشت... سربازانشان مثل موش پنهان شدهاند.»
با این همه ما هنوز چیزی از سید نمیدانم. باید توانست حداقل 500ساعت با سید گفتوگوی دقیق نویسندگی داشت تا مخاطبان اندکی با شخصیت و کارهای او آشنا شوند. وگرنه کتابهایی کوتاهی که در این بار منتشر میشوند راهی به دهی نمیبرند و عملا یک مکتوب معتبر به حساب نمیآیند.
پسنوشت:
خود بهتر میدانم که این نوشته فقط ادای دینی بود به سید؛ احترام به یک نیت نه یک نوشته مهم درباره سید. با این حال، در بیحالی امیکرونی و تب و لرز کرونایی لازم دیدم که این چند خط را در سیامین سالگرد امینالعام سیدقلبها بنویسم.
سید مقاومت در یک نگاه
سید حسن نصرا... سال 1960 میلادی متولد شد. وی در ۱۶سالگی برای تحصیل علوم دینی به نجف اشرف مهاجرت کرد. ارتباط با شهید سیدمحمدباقر صدر در نجف و شهید سیدعباس موسوی باعث شد وی وارد فضای مبارزه با اشغالگران اسرائیلی شود.سیدحسن نصرا... سال1982 میلادی نقش بسیار پررنگی در تاسیس حزبا... لبنان داشت. وی تاسی به ارزشهای پیروی انقلاب اسلامی ایران و الگووارههای گفتمانی این انقلاب بزرگ را اصلیترین رسالت و نقشه راه خود میدانست. سیدحسن نصرا... مدتی به عنوان مسوول اجرایی حزبا... مشغول فعالیت بود و سال 1992، پس از شهادت مظلومانه سیدعباس موسوی دبیرکل سابق حزبا...، در این جایگاه حضور پیدا کرد. به برکت خون شهدای مقاومت، حزبا... در دوران سیدحسن نصرا... به قدرتی منطقهای تبدیل شد و توانست پس از انجام عملیاتهای متعدد، رژیمصهیونیستی را وادار به عقبنشینی از لبنان و آزاد کردن اسرای لبنانی کند. فرزند وی سیدهادی نیز سال ۱۹۹۷م در درگیری با نیروهای اسرائیلی به شهادت رسید. سخنان سید مقاومت به مناسبت شهادت فرزندش هنوز در اذهان باقی مانده است: شهادت سید هادی تابلویی است که نشان میدهد ما در رهبری حزبا... فرزندان خود را برای آینده تربیت نمیکنیم. ما به فرزندانمان که به خطوط مقدم میروند، افتخار میکنیم و هنگام شهادت آنان سرافراز میشویم.جنگ 33روزه سال2006 میلادی، نقطه آشکارساز اقتدار حزبا... در برابر رژیماشغالگر قدس بود. جایی که ایهود اولمرت، نخستوزیر وقت رژیمصهیونیستی با حمایت کامل آمریکا، اتحادیه اروپا و برخی کشورهای عربی مخالف گفتمان مقاومت، با هدف اعلامی از بین بردن کامل حزبا... وارد جنگ با مقاومت لبنان شد. انهدام ناوچه مدرن ساعر، تانکهای فوق مدرن مرکاوا و هلاکت صدها نظامی صهیونیست و شکست عملیات به ضرر تلآویو، محصول این جنگ 33روزه بود. سیدحسن نصرا... در بحبوحه این نبرد، جمله معروف خود را که قبلا در جریان خروج اسرائیل از جنوب لبنان مطرح کرده بود باردیگر خطاب به افکار عمومی دنیا مطرح کرد: اسرائیل اگرچه از نیروی (ویرانگر و غیرانسانی) هستهای برخوردار است و بهترین و پیشرفتهترین نیروی هوایی را در منطقه دارد اما با این حال از خانه عنکبوت سستتر است.