در گزارش امروز با طلبهای جوان آشنا میشوید که برای توانمند کردن روستاییان تلاش میکند
اشتغالزایی با دام امانتی
محل فعالیتشان جایی در بین مرز همدان و لرستان است؛ منطقهای که تا مدتی پیش در آن خبری از کسبوکار و درآمدزایی نبود و مردمان لک و لر و کردش، با همان مقدار یارانهای که به اعضای خانوادهشان تعلق میگیرد روزگار میگذراندند. این را حامد حیدرینژاد میگوید که یکی دو سالی هست که نامش بر سر زبان اهالی این منطقه افتاده است؛ طلبه جوانی که فعالیتهایش را از معلمی و تدریس شروع کرد و حالا به همراهی گروهی از دوستانش، مشغول گسترش فرصتهای شغلی و کارآفرینی در مناطق محروم و دورافتاده است. فکری که بعد از شیوع ویروس کرونا و مجازیشدن مدرسهها به سرش افتاد و بار و بندیلش را جمع کرد و به نهاوند و روستاهای اطراف شهر پدریاش رفت اما انگار زندگی چند روزه در این مناطق و دیدن وضعیت بیرونق اقتصادی اهالی آنجا کافی بود تا به فکر راه انداختن موقعیتهای اشتغال متناسب با شرایط آن منطقه بیفتد؛ یک بازی دو سر برد برای خودش و البته همولایتیهایش که این روزها و با جان گرفتن مشاغل قالیبافی و دامپروری، زندگی بهتری را میگذارنند.
صدای دفهها بلند شده است
حالا مدتهاست که صدای دفههای قالیبافی از جایجای روستا به گوش میرسد؛ شغلی که باعث تولید ارزش افزودهای شدهاست که سودآوری خوبی برای اهالی دارد
«تقریبا همه مردمان اینجا، هنر قالیبافی بلدند و میتوانند از این هنر محلی و خانوادگی، درآمد خوبی داشته باشند.» هنری که حیدرینژاد با راه انداختن چند کارگاه قالیبافی، دوباره زندهاش کرد و فرصت درآمدزایی در منطقهای را که تقریبا شغلی نداشت به آنها داد؛ درآمدی که هرچقدر که باشد، از تنها منبع درآمدیشان یعنی یارانه اعضای خانواده بیشتر خواهد بود: «یک حساب سرانگشتی که میکنم، میبینم در چند ماه گذشته، حساب بانکی من، بیشتر از دو میلیارد تومان گردش داشته است؛ مبلغی که خانوادههای بسیار زیادی در آن سهم داشتهاند حتی به مقدار کم.» اینطور که معلوم است، حقوق قالیبافان از 200هزار تومان شروع میشود و به دو میلیون تومان هم میرسد؛ مبلغی که شاید به نظر کم بیاید اما وقتی در تعداد افراد زیاد ضرب میشود و به میزان حجم کار توجه میشود، معقول و منطقی به نظر میآید: «ما که اینجا ساعت کاری نداریم! هر کسی هر وقت دلش بخواهد میآید و مشغول قالیبافی میشود. وقتی هم که فرش فروخته میشود، از سود بهدست آمده، حقوق میگیرد.» او از دانشجوی در حال تحصیلی میگوید که همزمان با تحصیلش در همین روستای کوچک، دو میلیون تومان درآمد ماهانه دارد
«البته فراموش نکنید که این مقدار، برای هزینههای زندگی در این روستا است نه شهرهای بزرگی مثل پایتخت!»
دام امانتی
به موازات قالیبافی، دامپروری هم در روستا راه افتاده است؛ آنقدر که حالا تعداد دام همین روستای کوچک، از 100راس هم گذشته است و پرورش گوسفند و مدیریت آغل آنها، به صورت حرفهای و زیر نظر جهاد کشاورزی صورت میگیرد
«همه این گوسفندها پلاکگذاری شدهاند و همهچیز به صورت واضح و مشخص پیش میرود.» اما حالا و با وجود این همه نظم و مدیریت، چه اتفاقی در روستا افتاده است؟
«اینجا دام، بهعنوان قرضالحسنه در نظر گرفته میشود! یعنی به کسی که توانایی رسیدگی به آنها را دارد، 20راس دام به امانت میدهیم و میگوییم اینها به مدت یکسال دست شما. در این مدت، هرچه زاد و ولد کرد هم خودت بردار و بعد از گذشت مدت مشخصشده، اصل دام را به ما بازگردان!» اما سرمایه اولیه راهاندازی کارگاه قالیبافی و تهیه دام برای رسیدن به چنین نتیجهای، چطور بهدست آمده است؟ سؤالی که حیدرینژاد پاسخش را در سرمایهگذاری موقت در راه افتادن چرخه کسبوکار به هر نحو و شکلی میداند «آن روزهای اول، خودرویم را فروختم و بخشی از پول مورد نیاز برای این کار را تهیه کردم؛ بخش دیگر را هم از خیرینی که میشناختم کمک گرفتم تا به راه افتادن این چرخه کسبوکار کمک کنند.» اتفاقی که خوشبختانه به نتایج خوبی رسید و او توانست بعد از مدتی، همان مقدار اولیه پول خیرین را هم به آنها برگرداند «مگر مهم این نیست که مشکلی حل و گرهی باز شود؟ همین که برای مدتی سرمایهشان را در اختیار ما گذاشتند، یعنی بهترین خیری را که میتوانستند برسانند، رساندهاند!» در واقع او میگوید خیرانی که چنین اقداماتی انجام میدهند، فارغ از سیر کردن چند خانواده به صورت موقتی، سرانه اشتغال را بالا میبرند و چه خیری بیشتر از این برای مردم و جامعه؟
بفرمایید تسهیلات
حالا از آن اوضاع و احوالی که 45هزار تومان یارانه، تنها دارایی و سرمایه خانوادهای برای گذران زندگی بود، اهالی روستا به جایی رسیدهاند که میتوانند وامهای میلیونی از صندوققرضالحسنهای بگیرند که بهتازگی در محلشان راه افتاده است؛ صندوقی که نه سودی دارد و نه ضامنی
«بیشتر اهالی روستا شاغل شدهاند؛ خب کسی که شغل و درآمدی دارد، به سادگی میتواند قسط بدهد! پس چرا ما وام ندهیم؟» این ایده اولیه طراحی این صندوق کوچک و محلی بود که میتوانست گره از کار خیلی از خانوادهها باز کند؛ خانوادههایی که تا پیش از این توان پرداخت کمترین مقدار قسط را هم نداشتند اما حالا همان مقدار از حقوقشان کم میشود. اینطور که حیدرینژاد میگوید، کم شدن مقدار قسط به میزان خیلی کم از حقوقشان، باعث شدهاست که اصلا فشار پرداخت آن را حس نکنند
«فکر میکنید بسیاری از افراد چرا قسطهایشان را پرداخت نمیکنند؟ چون درآمدی ندارند! اما حالا دارند.» وامهایی که تجربه نشان داده است در همین مدت کوتاه چند ماهه، توانسته است پدری را به کمپ ترک اعتیاد ببرد و خانهای بهواسطه آن، گازکشی شود. حیدرینژاد از خیرانی میگوید که مبلغ مشخصی را به صورت امانت در اختیار این صندوق میگذارند و با تضمین و چکی که حاجآقا به آنها میدهد، بعد از مدت مشخصی و پا گرفتن صندوق، دوباره میتوانند پولشان را پس بگیرند: «در واقع قرار نیست این پول را برای همیشه ببخشند بلکه به صورت امانت در اختیار ما و صندوق میگذارند و با گردشی که به راه میافتد، دوباره همان مقدار را به آنها برمیگردانیم؛ چه کاری بهتر از این؟» حالا نه فقط درآمد که همه شاغلان روستا در این چرخه بیمه هم دارند «همه کسانی که کار میکنند، بیمه عشایر و روستایی میشوند؛ بیمهای شبیه به بازنشستگی که میتواند در آینده خیلی کمکحالشان باشد «این افراد میتوانند پس از 15 سال بازنشسته شوند و حقوق بگیرند.» فرصتی که پیش از این در اختیارشان نبوده است.
انتخاب بهتر
حیدرینژاد از روزهایی میگوید که خیران متعددی به روستا میآمدند و در یک مدت زمان کوتاه، 50 راس گوسفند قربانی میکردند «هر گوسفند نزدیک چهار میلیون تومان است؛ گوسفندی که همان شب گوشتهایش توزیع و خورده میشود و دیگر اثری از آن باقی نمیماند. بهتر نیست یه جای قربانی کردن آن و غذای یک شب خانوادهها، دام بخریم تا آنها درآمد ماهانه کسب کنند و برای هر شبشان گوشت داشته باشند؟» واقعیت این است که پنج راس گوسفند، میتواند خانواده یک چوپان را به سر و سامان برساند و زندگیاش را بچرخاند
« اینجا دشتهای گستردهای دارد که گوسفند میتواند از آن تغذیه کند؛ آنقدر که هشت ماه از سال خوراک گوسفند تقریبا رایگان است و تنها لازم است که چوپان برای چهار ماه برایش خوراک بخرد.» و همین باعث میشود که گوسفند بتواند زاد و ولد خوبی داشته باشد و زندگی چوپان و دامدار را بهخوبی بچرخاند «دامدارانی که سابقه خیلی خوبی در این زمینه دارند ولی حالا اوضاع مالی خوبی ندارند. کافی است چند گوسفند به شخصی امانت بدهیم و طی مدت زمانی حدودا یکساله ببینیم او چطور در جریان این روند توانمند میشود.»
پای اعتقاد در میان است
حیدرینژاد این روزها به تهران آمده تا فرشهای دستباف قالیبافانش را در بازار تهران بفروشد و بتواند حقوق قالیبافانش را به آنها بدهد:«فرش محصولی نیست که خیلی سریع و راحت فروش برود و لازم است برایش زمان گذاشته شود و به اندازه ارزشش، فروخته شود.» حالا بعد از گذشت این چند سال، در روستا یک مرکز کارآفرینی شکل گرفته است؛ همه افراد به کارشان مشغول هستند و میدانند که قرار است به چه نتیجهای برسند. سرپرستان کارگاه، نظارت میکنند، مباشران مشکلات پیشآمده را حل و فصل میکنند و شاغلان هم مشغول درآمدزایی هستند. در واقع حیدرینژاد بهصورت حرفهای مشغول اشتغالزایی است؛ کاری که هم برای خودشان و هم برای تعداد زیادی از آدمها سود و درآمد خوبی دارد «اگر من خیلی به کاری که انجام میدهم، ایمان دارم، بهتر است منبع درآمد خودم هم همین باشد دیگر! » و همین هم هست؛ او به درستی کاری که انجام میدهد، اعتقاد دارد «مثلا این فرش 15 میلیون تومان هزینه برداشته است و ما آن را 30 میلیون تومان میفروشیم. بعد هم اینطور حساب میکنیم که یکسوم فرش پای دستمزد رفته است، یکسوم برای مواد اولیه و یک سوم باقیمانده سود است که دوباره با همین سود، کار را را توسعه میدهیم.» توسعهای که امروز از سه چهارتا دار قالی، به 75 دار رسیده است که روی هر دار، سه نفر کار میکنند: «حالا متوجه شدید که از چه نوع کسب و کاری صحبت میکنم؟»