آنچه بدها همه دارند تو یکجا داری

تجمع همه سیاهی‌ها در یک فیلم

آنچه بدها همه دارند تو یکجا داری

 تا آدم می‌خواهد خوشبینانه ‌فکر کند سیاه‌نمایی در سینمای ایران وجود ندارد و این وصله‌ها به سینماگران نمی‌چسبد، فیلمی مثل «مجبوریم» ساخته و نمایش داده می‌شود و شاخک‌ها را تیز می‌کند؛ فیلمی پر از سیاهی و بی‌هیچ روزنه امید که نفس‌کشیدن را برای مخاطب سخت می‌کند و امیدواری‌هایش را نقش بر آب. مجبوریم که تا اینجا از نمد بدبختی آدم‌های ایرانی قصه‌اش، کلاهی برای حضورهایش در جشنواره‌های خارج از کشور و موفقیت‌های جشنواره‌ای دوخته است، از شروع تا پایان قصه‌اش را با سیاهی و ناامیدی روایت می‌کند و دست از موضع فلاکت‌بارش نسبت به جامعه هم برنمی‌دارد.  بعد از نمایش انبوهی از کارتن‌خواب و معتاد، نوبت به همراهی با دختر نوجوانی (گلبهار) می‌رسد که با زایمان و فروش بچه به دیگران امورات خود و شوهر بی‌غیرتش را می‌گذراند و البته باز هم هشت‌شان گرو نه‌شان است. شکل و شمایل آقا کریم با آن گریم و نوع پوشش به‌عنوان خریدار بچه (درواقع بعد از وصلت با گلبهار) به‌دنبال ترسیم چهره‌ای ناخوشایند از فردی مذهبی است. کنایه‌های فیلمساز به نمادهای دینی و سیاسی واضح است و با آن حرکات تند و اغراق شده دوربین، گل‌درشت‌تر هم می‌شود. هرچند ظاهرا نیت دکتر پندار برای کارش خیر بوده و او خواسته جلوی کاسبی دختر و شوهرش را در این زمینه بگیرد اما مجموع این فرآیند و فعل و انفعالات در کنار نشانه‌های دیگری چون مردی که به سقط جنین همسرش اصرار دارد، تصویری دافعه‌برانگیز از فرزندآوری ارائه می‌دهد و مقام و جایگاه والای مادر و موهبت مادری را بی‌مقدار می‌نمایاند. حتی مادر دکتر پندار که با بازی چهره موجه و آرامش‌بخشی چون ژاله علو همراه است، جمله‌ای را به دخترش می‌گوید که نشانی از امید در آن نیست. مجبوریم او که عنوان فیلم هم است، به همه سیاهی‌های قصه تعمیم داده می‌شود و حق انتخاب نداشتن و بیچارگی جماعت فیلم و درواقع جامعه را فریاد می‌زند.  ضمن اظهار شگفتی از انفعال و حتی بی‌خیالی شوراهای محترم پروانه ساخت و نمایش در مواجهه با این فیلم، سؤال ما از رضا درمیشیان این است که آیا واقعا مجبورید این‌طوری فیلم بسازید؟ یا بد گفتن و بد نشان دادن جامعه، انتخابی آگاهانه برای دریافت تایید و تشویق خارجی‌هاست؟

امید رحمانی - گروه فرهنگ و هنر