
روایت ساسان مویدی، یکی از اولین عکاسانی که وارد سردشت شد
اندوه ماندگار
ما برای مأموریتی به سردشت رفته بودیم و شب به خوابگاهمان که در نزدیکی شهر بود برگشتیم. فردای آن روز حدود بعدازظهر با صدای آژیر از خواب پریدیم، همه به پشتبام رفتیم تا ببینیم که کجا را هدف گرفتهاند اما چیز خاصی مشخص نبود، برای همین به شهر رفتیم و بعد متوجه شدیم شیمیایی زدهاند. با وقوع این اتفاق خودمان را آماده کردیم و با دستمالهای خیسی که همراه داشتیم، مشغول سرزدن و بررسی اطراف شدیم. هر جا که میرفتیم در ظاهر خبری نبود و نمیدانستیم دقیقا کجا را زدهاند. با پرسوجو متوجه شدیم در نزدیکی بازار اتفاقاتی افتاده، به آنجا که رسیدیم هیاهو و آشفتگی عجیبی بود. بمباران سردشت مثل حلبچه که در آن گاز سیانور و موادی وجود داشت که درجا قربانی میگرفت نبود، به همین دلیل مردم ابتدا راه میرفتند و علائم شدیدی نداشتند اما حدود یکی دو ساعت بعد، از پا درمیآمدند. ما سراغ بیمارستانها رفتیم و عکاسی را ادامه دادیم. زمانی که قصد بازگشت داشتیم، گفتند قرار است نماینده سازمانملل بیاید، برای همین ماندگار شدیم. آن زمان شرایط بیمارستان و در کل امکاناتی که وجود داشت، خیلی بد بود؛ نه پزشک بود و نه دارو و نه رسیدگیهای لازم برای آن جمعیت وجود نداشت. فردای آن روز نماینده سازمانملل هم آمد. من همراه عکاس خبرگزاری (محمود ظهیرالدینی) و یک عکاس دیگر با آنها همراه شدیم و به مناطق مختلف سر زدیم. در یکی از بخشها اعلام کردند هنوز راکتهایی وجود دارد که عمل نکرده و هر لحظه ممکن است فعال شوند. با شنیدن این خبر به ماسک مجهز شدیم و به قسمت بالایی شهر رفتیم. در آن لحظه دیدیم یکی از راکتها عمل نکرده و در حال نشتی دادن بود. ظهیرالدینی ماسکش را برداشت و من هم نتوانستم تحمل کنم که خیلی کردها بدون هیچ ماسک و تجهیزاتی به کمک آمدهاند و ما این گونه گوشهای ایستادهایم، به همین دلیل ماسکم را برداشتم و مشغول عکاسی شدم؛ چون با آن پوشش امکان فوکوس و ثبت تصاویر وجود نداشت. ما عکاسی میکردیم. نماینده سازمانملل به این اقدام معترض شده بود، آنها واقعا هنرپیشههای خوبی بودند و به ظاهر خیلی متأثر میشدند، البته بخشی از آن حس خواه ناخواه حقیقت داشت. من زمان کار سعی میکردم به هیچ چیز فکر نکنم و هیچ صحنهای جلوی کارم را نمیگرفت. بعد از ثبت عکسهایم به شدت ناراحت میشدم. من سهتا بچه داشتم و دیدن بچههایی که در جنگ کشته میشدند به شدت اذیتم میکرد. در آن روز ما به حدی شوکه بودیم که نمیدانستیم باید چه کنیم. برای همین تعداد عکسهایی که نمایانگر آن روز باشند هم چندان زیاد نبودند و حدود 10عکس نهایی انتخاب شدند. از بین این کارها، همان صحنهای که ظهیرالدینی ماسکش را درآورد یکی از بهترین تصاویری است که آن را ثبت کردهام، همان عکسی که عدهای بدون ماسک مشغول خنثی کردن و فعالیت بودند و نماینده سازمان ملل هم با تجهیزات نظارهگر آنها بود. عکسها و تصاویر زیادی وجود دارد که خیلی از آنها دردناک هستند و مدتی است که در هر مجموعهای که مثلا از من منتشر میشود، پنج تا از آن عکسها را هم میگذارند و کمکم این موضوع در حال جا افتادن است. این تصاویر باید نشان داده شوند، چون بخشی از زمانی را نشان میدهند که مردم این کشور برای دفاع از سرزمینشان، چه کشیدهاند.