چرا مربی ایرانی ارزش ندارد‌؟!

چرا مربی ایرانی ارزش ندارد‌؟!

افشای دستمزد عجیب مربی تیم ملی والیبال ایران آن هم در شرایطی که تیم جوان والیبال را توانسته به مرحله نهایی لیگ جهانی والیبال برساند از جهات مختلفی قابل توجه به‌نظر‌می‌رسد.

می‌توان با دیدگاهی کاملا ورزشی به این نکته خرده گرفت که در حالی که بازیکنان درجه چندم فوتبال در سطوحی به مراتب پایین‌تر با ارقامی میلیاردی یک فصل بازی می‌کنند چرا مربی تیم ملی والیبال ایران باید روزانه 150هزار تومان بگیرد!؟ اما این دیدگاه سوی دیگری هم می‌تواند داشته‌باشد و آن هم این است که در حالی حالا بهروز عطایی دارد با این رقم تیم ملی والیبال ایران را هدایت می‌کند که رقم دریافتی مربی پیشین تیم ملی والیبال یعنی «الکنو»ی روسی میلیاردی بود و البته تیم تحت هدایت او هم از میان دوازده تیم یازدهم شد! اما دیدگاه قابل توجه‌تر در این ماجرا خیلی به حوزه ورزش محدود نیست و می‌توان آن را به حوزه‌های دیگر از جمله جامعه و صنعت و غیره هم تعمیم داد.
 بگذارید با یک سؤال به موضوع مورد نظر برسیم. این‌که چرا تفکر نسبتا غالبی وجود دارد که هر چیزی خارجی‌اش بهتر است!؟ از واکسن کرونا بگیرید تا خودرو، وسایل‌خانه، فیلم و تولیدات فرهنگی و البته مربی ورزشی! این‌که بخواهیم بار تقصیرات را روی ذهن رسوب‌شده و اشتباه شهروندان بیندازیم دم‌دستی‌ترین تحلیل در این رابطه خواهد بود و البته که حالا مشخص شده این کلیشه ذهنی مختص شهروندان نیست و همین حالا هم مشخص شده وزارتخانه ورزش و جوانان هم به این ذهنیت دچار بوده‌است. اگر شهروندان این تصور اشتباه را دارند معطوف به موج بی‌اعتمادی بوده که چنین محصولاتی برای آنها پیش آورده‌است. به این معنا که اتفاقا باید بار تقصیرات چنین باوری را روی دوش تصمیم‌گیران و مسؤولان بیندازیم نه شهروندان.
 مصداق آشکار آن وضعیت خودروسازی است، سالهای سال است که شهروندان مجبور به استفاده از خودروهای داخلی هستند-به دلیل ممنوعیت ورود خودرو باکیفیت خارجی و البته قیمت بالای آن - اما از این انحصار چند ده‌ساله شرکت‌های خودروساز داخلی چه استفاده‌ای کرده‌اند تا  بتوانند اعتماد شهروندان را جلب کنند؟ 
هیچ! برای ترسیم درست این اتفاق می‌توان به نکته مهم دیگری هم اشاره کرد و آن مربوط به ویروس «خودتحقیری» تنیده شده در رفتار جامعه ایرانی است. 
این‌که اساسا در بررسی خلق و خوی روحیات جامعه ایرانی می‌توان یک سرفصل به این نام باز کرد. از شوخی‌های بسیار رایج در این رابطه بگیرید تا رفتارهای جدی که بر این مبنا شکل می‌گیرد. 
همیشه موارد خودتحقیری هم طرفدار بیشتری نسبت به نکات افتخارآمیز داشته‌است، به عنوان مثال اگر گزارشی منتشر شود که نشان از سرانه مطالعه بسیار اندک آمریکایی‌ها نسبت به ایرانی‌ها داشته‌باشد، کسی توجهی به آن نشان نمی‌دهد؛ اما کافی است بگوییم سرانه مطالعه ایرانی‌ها نسبت به ژاپن چقدر کمتر است تا این خبر فضای رسانه‌ای را فتح کند. مورد اخیر بهروز عطایی و دستمزد اندک آن را شاید بتوان به بی‌توجهی عجیب وزارت ورزش نسبت داد، ولی آنچه هولناک‌تر است این‌که در بدنه نظام مدیریتی، چنین نگاهی رسوب کرده‌است که جنس ایرانی ارزشی ندارد و پول را باید پای مشابه بی‌کیفیت خارجی‌اش ریخت!