
گفتوگو با سه نفر از گروه «پهلوانکهای ایرانزمین»
توی گود زورخانه
تا امروز نوجوانان زیادی روی صحنه عصرجدید آمدهاند و رفتهاند؛ رتبهای گرفتند و اسمشان سر زبانها افتاده و حسابی معروف شدند. عصر جدید یک سکوی پرتاب خوب برای شرکتکنندههایش بوده و ما هم امروز، سراغ پهلوانکهای ایرانزمین رفتهایم. گروهی که چرخیدنشان روی صحنه عصرجدید؛ چشمها را مجذوب خودشان میکرد و از کوچک تا بزرگ، رخصت و فرصت میگفتند و یاعلیگویان، وارد عرصه میدان میشدند. با سه نفر از پهلوانهای کوچک صحبت کردهایم و میخواهیم از مسیرشان بدانیم.
سلام بر ابراهیم
عماد مختارپور، 13ساله است و یک صدای زیر بچگانه دارد و حدس میزنم موقع حرف زدن از ورزش زورخانه، ضربان قلبش بالاتر میرود. وقتی از هر سه نفرشان میپرسم که الگویشان در زمینه این ورزش چه کسی است؟ اسم مربیشان را میآورند؛ علیآقا جلیجو. کاپیتان تیم ملی است و بچهها حسابی دوستش دارند و شیفته اخلاقش شدهاند. ایلیا پورفرابانی اما اسم یک پهلوان قدیمی هم که همگی میشناسیمش را میآورد؛ پوریای ولی! ایلیا 15ساله است و از 9سالگی وارد ورزش زورخانه شده؛ وقتی میپرسم چرا؟ میگوید بهدلیل اصالتش و تفاوتش با ورزشهای دیگر؛ البته که راست میگوید. عماد در ادامه صحبتش میگوید:«شهید ابراهیم هادی هم یکی از الگوهای من است.» اگر نمیشناسیدش، کتاب سلام بر ابراهیم میتواند شما را با این بزرگمرد آشنا کند. متین صالحی سنش از دو پهلوان قبلی بیشتر است. 16ساله و اهل تهران که از طریق پدرش با این ورزش آشنا شده است.
قبل و بعد
اصولا انتخابها تغییرآفرینند. یعنی روتین زندگی را متفاوت میکنند. بهخصوص اگر ورزش باشد و آن هم ورزش زورخانهای! عماد ماحصل تغییرش پس از ورزش در زورخانه را، یاد گرفتن آداب و رسوم پهلوانی میداند. همین دو سه کلمه، دریایی از بایدها و نبایدهاست که رعایت کردنش، یک ورزشکار را مثل تختی، محبوب دلها میکند و رعایت نکردنش... آخ از رعایت نکردنش! متین صالحی اما ذرهبینش را کمی بیشتر روی خودش گرفته و نگاه تیزبینش را از روی خودش برنداشته و تفاوت ایجاد شده در زندگیاش را منوط به بهتر شدنش میداند. اینکه چقدر پیشرفت کرده و باید به کجاها برسد. ایلیای 15 ساله تا حدودی با عماد همنظر است. «صبر» شاکله وجودی یک زورخانه را محکمتر میسازد؛ چاشنی جوانمردی هم که به آن اضافه شود غوغا میکند.
چرا زورخانه
همه یک روزی از یکجایی شروع میکنند. از برداشتن یک کوله، از تشویق پس از یک حرف، از یک بیحوصلگی... عماد برای وجود عنصر ادب و جوانمردی در این ورزش، این راه را انتخاب کرده تا در کنار اینها، آمادگی جسمانیاش هم بالا برود. متین و ایلیا میگویند ورزش زورخانه منشأیی از همه ورزشها دارد و اخلاق در آن حرف اول را میزند. شما چه؟ شما چرا اینجای زندگیتان ایستادهاید؟ آیا مثل این پهلوانکها برای خودتان دلیل قانعکننده دارید؟
پس از زورخانه
بالاخره یکجایی، توسط یک آدمی و طی یک اتفاقی، آدم با سؤالی که دوست ندارد مواجه میشود. از بزرگمردهای کوچک درباره زندگی پس از زورخانهشان میپرسم. عماد میگوید اگر این ورزش را کنار بگذارد سراغ آشپزی میرود، خطاطی را تجربه میکند و با قلممو روی کاغذ نقش میزند؛ عماد روحیه لطیفی دارد. متین از حالا اولویتهایش را مشخص کرده و میداند مقصد بعدیاش به غیر از زورخانه، پارکور یا کشتی است. ایلیا اما آدم اجتماعیای بهنظر میرسد و دوست دارد مهارتهای اجتماعیاش را تقویت کند؛ آن مهارتها را که همه لازم دارند و باید برای داشتنش تلاش کنند.
بزرگترین رویا
عماد میخواهد کاپیتان تیم ملی ورزش خودشان بشود و خیلی برای این آرزویش مصمم است. دوست دارد قهرمانی آسیا و جهان را هم کسب کند. متین خواستههایش حول محور «بهترین بودن» میچرخد و دوست دارد بهترین خودش باشد؛ یعنی هر روز بهتر از دیروز و روزی برسد که بگوید این شد! همین را میخواستم! ایلیا هم به امید قهرمانی جهان این ورزش را سفت و سخت ادامه میدهد.
نقش عصر جدید
از تاثیرگذاری عصر جدید در زندگی و حرفهشان میپرسم. عماد 11ساله میگوید: یاد گرفتم قویتر باشم و برای خواستههایم محکمتر بجنگم و تلاش کنم. این روزها هدف پهلوانکها پررنگتر است. ایلیا خوشحال است که توانسته این ورزش اصیل را به خیل کثیری از مردم معرفی بکند و مطمئن است تلاش و علاقه در یک مسیر، آنها را به جاهای خوبی میرساند. متین هم همین را میگوید: «از عصرجدید یاد گرفتم که حتی کارهای سخت با تمرین و تلاش به نتیجه میرسد.»
وقتی میپرسم با همه خستگیها باز هم میخواهید این ورزش را ادامه بدهید یا نه، متفقالقول میگویند: بله! و من دیگر هیچ سوالی نمیپرسم و فقط از خدا میخواهم که بهشان توان بدهد. همان او که نامش، توان زانوهاست.
مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت؟!
نه! جواب من به پرسش تعجببرانگیز بالا، خیر است، چون همه نوجوانانی که دیدهام و با آنها حرف زدهام؛ از سد مدرسه عبور کردند و این سه پهلوان هم همینطور! بزرگترینشان که متین است، میگوید:«مربیمان وقت برای درس خواندن میداد. یا میخواندیم، یا با خستگی میخواندیم و امتحان میدادیم!» ایلیای 15ساله هم اینطور میگوید:«مدرسه همکاری خیلی خوبی با من داشت؛ من هم سعی میکردم برای انجام کارهایم کوتاهی نکنم.» عماد هم که کمسنترین پهلوانک این مصاحبه است؛ از همکاری مدیر و معلمانش خیلی تشکر میکند و از نتایج هم بسیار راضی است و میگوید که همه را عالی شده! خدا را شکر، ما از بیرون گود شما پهلوانکهای کوچک ایرانزمین را میبینیم و به صدای مرشد گوش میدهیم که میگوید:«مدد زغیر تو ننگ است یا علی مددی» و بعد دعا میکنیم که دست توامند مولاعلی(ع) پشتتان باشد.
عطیه ضرابی
عماد مختارپور، 13ساله است و یک صدای زیر بچگانه دارد و حدس میزنم موقع حرف زدن از ورزش زورخانه، ضربان قلبش بالاتر میرود. وقتی از هر سه نفرشان میپرسم که الگویشان در زمینه این ورزش چه کسی است؟ اسم مربیشان را میآورند؛ علیآقا جلیجو. کاپیتان تیم ملی است و بچهها حسابی دوستش دارند و شیفته اخلاقش شدهاند. ایلیا پورفرابانی اما اسم یک پهلوان قدیمی هم که همگی میشناسیمش را میآورد؛ پوریای ولی! ایلیا 15ساله است و از 9سالگی وارد ورزش زورخانه شده؛ وقتی میپرسم چرا؟ میگوید بهدلیل اصالتش و تفاوتش با ورزشهای دیگر؛ البته که راست میگوید. عماد در ادامه صحبتش میگوید:«شهید ابراهیم هادی هم یکی از الگوهای من است.» اگر نمیشناسیدش، کتاب سلام بر ابراهیم میتواند شما را با این بزرگمرد آشنا کند. متین صالحی سنش از دو پهلوان قبلی بیشتر است. 16ساله و اهل تهران که از طریق پدرش با این ورزش آشنا شده است.
قبل و بعد
اصولا انتخابها تغییرآفرینند. یعنی روتین زندگی را متفاوت میکنند. بهخصوص اگر ورزش باشد و آن هم ورزش زورخانهای! عماد ماحصل تغییرش پس از ورزش در زورخانه را، یاد گرفتن آداب و رسوم پهلوانی میداند. همین دو سه کلمه، دریایی از بایدها و نبایدهاست که رعایت کردنش، یک ورزشکار را مثل تختی، محبوب دلها میکند و رعایت نکردنش... آخ از رعایت نکردنش! متین صالحی اما ذرهبینش را کمی بیشتر روی خودش گرفته و نگاه تیزبینش را از روی خودش برنداشته و تفاوت ایجاد شده در زندگیاش را منوط به بهتر شدنش میداند. اینکه چقدر پیشرفت کرده و باید به کجاها برسد. ایلیای 15 ساله تا حدودی با عماد همنظر است. «صبر» شاکله وجودی یک زورخانه را محکمتر میسازد؛ چاشنی جوانمردی هم که به آن اضافه شود غوغا میکند.
چرا زورخانه
همه یک روزی از یکجایی شروع میکنند. از برداشتن یک کوله، از تشویق پس از یک حرف، از یک بیحوصلگی... عماد برای وجود عنصر ادب و جوانمردی در این ورزش، این راه را انتخاب کرده تا در کنار اینها، آمادگی جسمانیاش هم بالا برود. متین و ایلیا میگویند ورزش زورخانه منشأیی از همه ورزشها دارد و اخلاق در آن حرف اول را میزند. شما چه؟ شما چرا اینجای زندگیتان ایستادهاید؟ آیا مثل این پهلوانکها برای خودتان دلیل قانعکننده دارید؟
پس از زورخانه
بالاخره یکجایی، توسط یک آدمی و طی یک اتفاقی، آدم با سؤالی که دوست ندارد مواجه میشود. از بزرگمردهای کوچک درباره زندگی پس از زورخانهشان میپرسم. عماد میگوید اگر این ورزش را کنار بگذارد سراغ آشپزی میرود، خطاطی را تجربه میکند و با قلممو روی کاغذ نقش میزند؛ عماد روحیه لطیفی دارد. متین از حالا اولویتهایش را مشخص کرده و میداند مقصد بعدیاش به غیر از زورخانه، پارکور یا کشتی است. ایلیا اما آدم اجتماعیای بهنظر میرسد و دوست دارد مهارتهای اجتماعیاش را تقویت کند؛ آن مهارتها را که همه لازم دارند و باید برای داشتنش تلاش کنند.
بزرگترین رویا
عماد میخواهد کاپیتان تیم ملی ورزش خودشان بشود و خیلی برای این آرزویش مصمم است. دوست دارد قهرمانی آسیا و جهان را هم کسب کند. متین خواستههایش حول محور «بهترین بودن» میچرخد و دوست دارد بهترین خودش باشد؛ یعنی هر روز بهتر از دیروز و روزی برسد که بگوید این شد! همین را میخواستم! ایلیا هم به امید قهرمانی جهان این ورزش را سفت و سخت ادامه میدهد.
نقش عصر جدید
از تاثیرگذاری عصر جدید در زندگی و حرفهشان میپرسم. عماد 11ساله میگوید: یاد گرفتم قویتر باشم و برای خواستههایم محکمتر بجنگم و تلاش کنم. این روزها هدف پهلوانکها پررنگتر است. ایلیا خوشحال است که توانسته این ورزش اصیل را به خیل کثیری از مردم معرفی بکند و مطمئن است تلاش و علاقه در یک مسیر، آنها را به جاهای خوبی میرساند. متین هم همین را میگوید: «از عصرجدید یاد گرفتم که حتی کارهای سخت با تمرین و تلاش به نتیجه میرسد.»
وقتی میپرسم با همه خستگیها باز هم میخواهید این ورزش را ادامه بدهید یا نه، متفقالقول میگویند: بله! و من دیگر هیچ سوالی نمیپرسم و فقط از خدا میخواهم که بهشان توان بدهد. همان او که نامش، توان زانوهاست.
مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت؟!
نه! جواب من به پرسش تعجببرانگیز بالا، خیر است، چون همه نوجوانانی که دیدهام و با آنها حرف زدهام؛ از سد مدرسه عبور کردند و این سه پهلوان هم همینطور! بزرگترینشان که متین است، میگوید:«مربیمان وقت برای درس خواندن میداد. یا میخواندیم، یا با خستگی میخواندیم و امتحان میدادیم!» ایلیای 15ساله هم اینطور میگوید:«مدرسه همکاری خیلی خوبی با من داشت؛ من هم سعی میکردم برای انجام کارهایم کوتاهی نکنم.» عماد هم که کمسنترین پهلوانک این مصاحبه است؛ از همکاری مدیر و معلمانش خیلی تشکر میکند و از نتایج هم بسیار راضی است و میگوید که همه را عالی شده! خدا را شکر، ما از بیرون گود شما پهلوانکهای کوچک ایرانزمین را میبینیم و به صدای مرشد گوش میدهیم که میگوید:«مدد زغیر تو ننگ است یا علی مددی» و بعد دعا میکنیم که دست توامند مولاعلی(ع) پشتتان باشد.
عطیه ضرابی
تیتر خبرها