مدال افتخار نادر

مدال افتخار نادر

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار

 «الساعه که نیم ساعت به ظهر مانده از مسجد نوی بوشهر برگشتم، هیجان عمومی به درجه‌ای است که فوق تصور است. چنین ازدحامی در بوشهر هرگز دست نداده بود و کل علما و عموم طبقات اهالی حضور داشته، خلاصه خطابه علما این بود که سه سال است بدون این‌که هیچ ضرر مالی و جانی از بنادر به انگلیس رسیده باشد آنجا اخلال کرده و عده قشون نگاه داشته و حالا هم هتک حرمت و نقض بیطرفی دولت را کرده... دست از حقوق مشروعه برنمی‌داریم و اگر ما را بکشند ایلات و عشایر و اهالی غیور جنوب زنده هستند و به وظیفه اسلامیت و ایرانیت رفتار خواهند کرد.»
جوهر تلگرافی که از بوشهر به تهران رسیده بود بوی غرور و غیرت مردم جنوب را می‌داد که با بوی باروت انگلیسی عجین شده باشد. این تلگراف را موقرالدوله -حاکم وقت بوشهر- سال 1293 به تهران ارسال کرده بود. وقتی حکومت فکری به حال مردمی که غرورشان از استعمار و استکبار خدشه برداشته بود نکرد، چندی بعد اخبار واصله از بوشهر از رشادت‌های رئیسعلی دلواری و یارانش می‌گفت که چطور از دل مردم برخاسته‌اند و مقابل قوای انگلیسی قد علم کرده‌اند.
رهبر انقلاب اسلامی ایران در صحبت اخیر پیرامون کنگره شهدای بوشهر از لزوم زنده نگه داشتن روحیه جهادی و ظلم‌ستیزی گفته‌اند. از رئیسعلی و قیام علیه انگلیسی‌ها تا نقش جوانان بوشهر در جنگ تحمیلی. از شهید نادر مهدوی گفته‌اند و از این که نباید چنین شخصیتی میان بسیاری از جوانان ناشناخته باقی بماند. شخصیت، آرمان و مجاهدت‌های شهید نادر مهدوی و یارانش امروز باید به نسل جوان شناسانده شود. اسم نادر مهدوی را که می‌شنوم ناخودآگاه یاد مدال‌های افتخار فلزی می‌افتم که به سینه‌ مردان جنگ کوبیده می‌شود.
اذان مغرب روز پنجشنبه 16/07/1366 بود که نادر مهدوی و بیژن گرد و چند نفر از همرزمان‌شان نماز مغرب و عشا را در ساحل جزیره فارسی اقامه کردند. سر به سجده که می‌گذاشتند یاد سجده شکری بودند که بعد از عملیات شکست هیمنه آمریکا در خلیج فارس به جا آوردند. رژیم بعث عراق در جنگ به نفس نفس افتاده بود که آمریکا به بهانه حفاظت از نفتکش‌های عبوری و با هدف جان دادن و کمک‌رسانی به رژیم بعث وارد آب‌های خلیج فارس شد. باید عملیاتی علیه این مداخله صورت می‌گرفت تا هم روحیه نظامی ایران در برابر عراق حفظ شود، هم آمریکا بیش از این نتواند به داد رژیم بعث برسد و هم قدرت دیپلماسی ایران در روندی که بعدها به قطعنامه پایان جنگ انجامید ضعیف نشود. نادر و یارانش موفق شدند در عملیاتی هیمنه نیروهای آمریکایی در خلیج فارس را بشکنند؛ بعد از نماز بود که صدای انفجار رادار نظامی توسط بالگردهای آمریکایی جزیره را برداشت. نادر و یارانش با بالگردهای آمریکایی درگیر شدند و توانستند یک فروند سوپرکبرای آمریکایی را در آسمان متلاشی کنند. به تکرار تاریخ که نگاه می‌کنم از این بازی تکرار شونده متعجب می‌شوم. در تاریخ این انقلاب، آمریکا هر جایی که نتوانسته با حمایت از دشمنان ایران سدی را از سر راه خود بردارد، خود عینا دست به عملیات نظامی زده است. از نادر مهدوی سال 68 بگیر تا قاسم سلیمانی سال 98. در آخر نادر مهدوی و چهار نفر از یارانش اسیر نظامیان آمریکایی می‌شوند. شش روز بعد که بدن شهید مهدوی از طریق عمان به فرودگاه مهرآباد می‌رسد آثار شکنجه روی بدنش دل را چنگ می‌زند. دست و پای بسته و چند میخ بلند فلزی که به سینه‌اش کوبیده شده است. اسم نادر مهدوی را که می‌شنوم یاد مدال‌های افتخار فلزی می‌افتم که به سینه مردان جنگ کوبیده می‌شود.
اسم نادر مهدوی را که می‌شنوم یاد جملات سید مرتضی آوینی می‌افتم:
«کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که مثل نادر مهدوی یا بیژن گرد بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان خلیج فارس حمله برد؟ می‌پرسید این شجاعت و توکل و عشق به چه درد می‌خورد؟ هیچ! به درد دنیاداران نمی‌خورد و اما به کار آخرت عشاق می‌آید. که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشق.»