حرفهای یوسفعلی میرشکاک درباره طنز، حکمت و جامعه انسانی مدرن
بشر امروز میگوید من سگ دارم پس هستم
یوسفعلی میرشکاک طنز نوشتن را کار هرکسی نمیداند؛ چراکه معتقد است طنز بعد از حکمت میآید و رسیدن به حکمت هم کار هرکسی نیست و دردمند شدن را هم که به حکمت منجر میشود، کار هرکسی نمیداند.او که با دفتر طنز حوزه هنری گفتوگویی داشتهاست، با اشاره به اینکه غفلتافزایی بیشتر به صورت غالب جامعه نظر دارد، گفت: یعنی مخاطب کار طنز یا بهتر بگوییم مخاطب فکاهه عامه مردم را میبیند و میخواهد آنها را سرگرم کند. وقتی که حافظ میگوید: «ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود/ تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار» میبینیم که از قرن هشتم تا الان اینگونه ابیات دارد با ما میآید و به حاشیه نمیرود. همچنان متن هستی و مشکلات و گیرودار ذهنی و عینی ما، یعنی هم در تفکر فردی و هر در شرایط جمعیمان، همواره با مسائل طنزی که حافظ در شعرش گفتهاست سر و کار داریم.
چرا حافظ گفت عالمی از نو بباید ساخت؟
و ی ادامه داد: درد، عطای حق است. اینجور نیست کسی کتاب بخواند و دردمند بشود. با پرسشهای بیپاسخ بشر مواجه بشود. خواجه میگوید «آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست/ عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی» وقتی که بخواهیم این بیت را از اجمال ببریم به تفصیل، با خدا، انبیا، اولیا، علما و فلاسفه درگیری پیش میآید و مهمتر از همه این که این مرد چه میخواهد بگوید؟ چرا جناب لسانالغیب میخواهد دوباره جهان و آدم جدیدی ساخته شود؟ گویی دارد به خلقت نسبت نقص میدهد. یعنی نقص این وضع را پیش آورده یا میخواهد چیز دیگری بگوید؟ دقت کنید ما همچنان معتقدیم حضرت بقیها...(عج) باید بیاید. دنیا را دگرگون کند. انسان تراز ایمان و تراز حقیقت را آشکار و تربیت کند. دقیقا این یک وجه از چیزی است که میشود گفت در کلام خواجه است اما فقط همین نیست! این است که با خواندن نمیشود به آنجا رسید. چیزی است مثل رنگ چشم. من فکر نمیکنم حافظ به اندازه هیچکدام از ما کتاب در خانهاش بودهباشد. یا این قدر خواندهباشد.
میرشکاک در تشریح وضعیت فعلی جامعه بشری گفت: دکارت میگفت من میاندیشم پس هستم، این هم میگوید مثلا من قرمزمه پس هستم یا آبیمه پس هستم. عصبیتش را، موافقت و مخالفتش را اینگونه نمایش میدهد. یا مثلا سر و قیافهاش را طوری شکل میدهد که هستیاش را اثبات کند. برای این اثبات هستی یا اثبات نفس به چیزی احتیاج دارد. در روزگار ما این خیلی ساده شده مثلا کافی است طرف لباسهایش را پشت و رو بپوشد؛ این تمایز است. مثلا من سگ دارم پس هستم! من دو تا سگ دارم پس دو برابر هستم! این همین مقدار برایش بس است. راضیاش میکند. مشکل دیگری ندارد. دنبال این نیستند که به نتیجهای برسند. میخواهند نفسشان را نشان بدهند و تمایزی را که در اصل و اساس فاقد آن هستند، به خودشان ببندند.
به هر حال اینها گرفتاریهای بشر است به تعبیر دقیق خداوند در قرآن همان اولئک کالانعام، و مسائل و مصائبش با هیچ چیزی حل نخواهدشد همانی است که خواجه میگوید عالمی دیگر باید ساخت.
بشر کنونی قابل اصلاح نیست
وی با بیان اینکه جامعه کنونی یعنی بشر کنونی قابل اصلاح نیست، تصریح کرد: اینهایی که دنبال اصلاح میگردند و فکر میکنند این کار از هنر برمیآید، اگر از حجاب سیاست بیرون بیایند، خواهند دید وقتی از دین با همه عظمتش کاری برنمیآید چطوری از طنز میشود اینچنین توقعی داشت که جامعه را اصلاح کند. جامعه ما، کشورهای پیرامون ما و البته اروپا و آمریکا از سنت کنده شدهاند، بهویژه جهانسومیها و به مدرنیته هم نرسیدهاند. در این سیر سرگردانی الغریق یتشبث بکل حشیش؛ به هر چیزی چنگ میزنند از هواداری تیمهای خودی تا تیمهای بیگانه، تا هواداری از فلان سلبریتی، خود را در فضای مجازی به تماشا گذاشتن، حتی بالیدن به تعداد دنبالکنندههای دیگری! اینها اصلا قابل اصلاح نبوده و برای همین است همه ادیان و مذاهب وعده دادهاند در آخرالزمان، وقتی که کار از حد بگذرد و سقوط و تنزل بشر بیحد و حساب باشد، نجاتبخشان میآیند و زمین را پاکسازی میکنند و بشر را تعالی میدهند. این که در قرآن میخوانید «ظهر الفساد فی البر و البحر» بعضی فکر میکنند قرآن پیشبینی کرده دریاها و خشکیها آلوده شدهاست. این بما کسبت ایدی الناس را نمیبینند. درست است که بشر آب و زمین را آلوده کرده و به اصطلاح محیطزیست را نابود کرده، خودش را پیش از محیطزیست نابود کردهاست.
چرا حافظ گفت عالمی از نو بباید ساخت؟
و ی ادامه داد: درد، عطای حق است. اینجور نیست کسی کتاب بخواند و دردمند بشود. با پرسشهای بیپاسخ بشر مواجه بشود. خواجه میگوید «آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست/ عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی» وقتی که بخواهیم این بیت را از اجمال ببریم به تفصیل، با خدا، انبیا، اولیا، علما و فلاسفه درگیری پیش میآید و مهمتر از همه این که این مرد چه میخواهد بگوید؟ چرا جناب لسانالغیب میخواهد دوباره جهان و آدم جدیدی ساخته شود؟ گویی دارد به خلقت نسبت نقص میدهد. یعنی نقص این وضع را پیش آورده یا میخواهد چیز دیگری بگوید؟ دقت کنید ما همچنان معتقدیم حضرت بقیها...(عج) باید بیاید. دنیا را دگرگون کند. انسان تراز ایمان و تراز حقیقت را آشکار و تربیت کند. دقیقا این یک وجه از چیزی است که میشود گفت در کلام خواجه است اما فقط همین نیست! این است که با خواندن نمیشود به آنجا رسید. چیزی است مثل رنگ چشم. من فکر نمیکنم حافظ به اندازه هیچکدام از ما کتاب در خانهاش بودهباشد. یا این قدر خواندهباشد.
میرشکاک در تشریح وضعیت فعلی جامعه بشری گفت: دکارت میگفت من میاندیشم پس هستم، این هم میگوید مثلا من قرمزمه پس هستم یا آبیمه پس هستم. عصبیتش را، موافقت و مخالفتش را اینگونه نمایش میدهد. یا مثلا سر و قیافهاش را طوری شکل میدهد که هستیاش را اثبات کند. برای این اثبات هستی یا اثبات نفس به چیزی احتیاج دارد. در روزگار ما این خیلی ساده شده مثلا کافی است طرف لباسهایش را پشت و رو بپوشد؛ این تمایز است. مثلا من سگ دارم پس هستم! من دو تا سگ دارم پس دو برابر هستم! این همین مقدار برایش بس است. راضیاش میکند. مشکل دیگری ندارد. دنبال این نیستند که به نتیجهای برسند. میخواهند نفسشان را نشان بدهند و تمایزی را که در اصل و اساس فاقد آن هستند، به خودشان ببندند.
به هر حال اینها گرفتاریهای بشر است به تعبیر دقیق خداوند در قرآن همان اولئک کالانعام، و مسائل و مصائبش با هیچ چیزی حل نخواهدشد همانی است که خواجه میگوید عالمی دیگر باید ساخت.
بشر کنونی قابل اصلاح نیست
وی با بیان اینکه جامعه کنونی یعنی بشر کنونی قابل اصلاح نیست، تصریح کرد: اینهایی که دنبال اصلاح میگردند و فکر میکنند این کار از هنر برمیآید، اگر از حجاب سیاست بیرون بیایند، خواهند دید وقتی از دین با همه عظمتش کاری برنمیآید چطوری از طنز میشود اینچنین توقعی داشت که جامعه را اصلاح کند. جامعه ما، کشورهای پیرامون ما و البته اروپا و آمریکا از سنت کنده شدهاند، بهویژه جهانسومیها و به مدرنیته هم نرسیدهاند. در این سیر سرگردانی الغریق یتشبث بکل حشیش؛ به هر چیزی چنگ میزنند از هواداری تیمهای خودی تا تیمهای بیگانه، تا هواداری از فلان سلبریتی، خود را در فضای مجازی به تماشا گذاشتن، حتی بالیدن به تعداد دنبالکنندههای دیگری! اینها اصلا قابل اصلاح نبوده و برای همین است همه ادیان و مذاهب وعده دادهاند در آخرالزمان، وقتی که کار از حد بگذرد و سقوط و تنزل بشر بیحد و حساب باشد، نجاتبخشان میآیند و زمین را پاکسازی میکنند و بشر را تعالی میدهند. این که در قرآن میخوانید «ظهر الفساد فی البر و البحر» بعضی فکر میکنند قرآن پیشبینی کرده دریاها و خشکیها آلوده شدهاست. این بما کسبت ایدی الناس را نمیبینند. درست است که بشر آب و زمین را آلوده کرده و به اصطلاح محیطزیست را نابود کرده، خودش را پیش از محیطزیست نابود کردهاست.