در هر حیطهای باید بهترین بود
اینکه هنرمندی در حیطهای به بالاترین سطوح ممکن برسد و بعد تلاش کند حیطه هنری دیگری را تجربه کند، ابدا امری مذموم نیست و لابد دیدهایم شاعرانی را که بعد از سالها کار ادبی به بازیگری روی آوردهاند یا فیلمسازانی که بعد از یافتن اشتهار، به سمت شعر و شاعری یا مثلا نقاشی رفتهاند.
اینکه یک هنرمند بخواهد صرفا زمینههای مختلف هنری را تجربه کند و بدون اینکه در زمینهای رشد کند ناگهان به سمتی دیگر برود، ابدا مطلوب نیست چون باعث اتلاف انرژی و وقت میشود. اینکه فردی هنوز بازیگری را کامل درک نکرده، میرود خواننده میشود و بعد اجرا میکند و بعد نمایشگاه عکس به راه میاندازد و در هیچکدام نیز پیشرو نیست، معلوم است که نه خودش میتواند ردپای هنری خاصی داشته باشد نه مخاطبان او را به خاطر خواهند سپرد.
خودم پس از مدتها کارگردانی به این نتیجه رسیدم که دیگر کارگردانی برایم مجال تجربه جدید ندارد و این شد که به سمت اجرا رفتم و تلاش کردم در کار اجرا نیز طوری عمل کنم که مخاطب متوجه تجربه جدید شود و با من بهعنوان مجری ارتباط گیرد. در این خلال کار بازیگری هم انجام دادم و نقشهای متفاوتی نیز ایفا کردم و باز سعیام این بود که کاراکتری خلق شود که گوشه ذهن مخاطب بماند یعنی در گذر از حیطههای مختلف هم ارتقای سطح کیفی یا لااقل حفظ استانداردهای لازم، برایم اهمیت داشته.
تجربهگرایی در ابتدای کار هنری، بد نیست چون به هر حال باید آدمی استعدادهای خودش را بشناسد ولی پس از شناخت استعداد، باید یکی از زمینهها را گرفت و بر آن تمرکز کرد و کار را ادامه داد و هم آموزش دید و هم تجربه کرد تا به کیفیت لازم در کار رسید.
اینکه هنوز کارگردان استانداردی نشده ایم، بخواهیم نویسنده هم باشیم و بازی هم بکنیم و تدوین هم انجام دهیم و گاهی کار طراحی صحنه و لباس را نیز برعهده گیریم، از ما یک هنرمند مؤلف نمیسازد. هنرمند مؤلف اوست که بتواند در همان کارگردانی بالاترین کیفیت را ارائه داده و بعدش به این سمت برود که بازیگری را تجربه کند ــ البته اگر واقعا به آن علاقه دارد ــ و البته این تجربیات شاید به کارگردانی هم کمک کند از جهت برخورد با بازیگر و بازیگردانی.
پس اینکه بازیگری به سمت اجرا برود یا برعکس، فینفسه امری ناپسند نیست ولی باید ابتدا یک حیطه را به تکامل رساند و سپس به سمت حیطه دیگر رفت تا خروجی کارمان در سطح نماند.
مسعود فروتن - مجری
خودم پس از مدتها کارگردانی به این نتیجه رسیدم که دیگر کارگردانی برایم مجال تجربه جدید ندارد و این شد که به سمت اجرا رفتم و تلاش کردم در کار اجرا نیز طوری عمل کنم که مخاطب متوجه تجربه جدید شود و با من بهعنوان مجری ارتباط گیرد. در این خلال کار بازیگری هم انجام دادم و نقشهای متفاوتی نیز ایفا کردم و باز سعیام این بود که کاراکتری خلق شود که گوشه ذهن مخاطب بماند یعنی در گذر از حیطههای مختلف هم ارتقای سطح کیفی یا لااقل حفظ استانداردهای لازم، برایم اهمیت داشته.
تجربهگرایی در ابتدای کار هنری، بد نیست چون به هر حال باید آدمی استعدادهای خودش را بشناسد ولی پس از شناخت استعداد، باید یکی از زمینهها را گرفت و بر آن تمرکز کرد و کار را ادامه داد و هم آموزش دید و هم تجربه کرد تا به کیفیت لازم در کار رسید.
اینکه هنوز کارگردان استانداردی نشده ایم، بخواهیم نویسنده هم باشیم و بازی هم بکنیم و تدوین هم انجام دهیم و گاهی کار طراحی صحنه و لباس را نیز برعهده گیریم، از ما یک هنرمند مؤلف نمیسازد. هنرمند مؤلف اوست که بتواند در همان کارگردانی بالاترین کیفیت را ارائه داده و بعدش به این سمت برود که بازیگری را تجربه کند ــ البته اگر واقعا به آن علاقه دارد ــ و البته این تجربیات شاید به کارگردانی هم کمک کند از جهت برخورد با بازیگر و بازیگردانی.
پس اینکه بازیگری به سمت اجرا برود یا برعکس، فینفسه امری ناپسند نیست ولی باید ابتدا یک حیطه را به تکامل رساند و سپس به سمت حیطه دیگر رفت تا خروجی کارمان در سطح نماند.
مسعود فروتن - مجری