نگاهی به موسیقی تیتراژ «روزی روزگاری»
اسبی که منبع الهام فرهاد فخرالدینی شد
اسبی سفید با یال و دمی حنابسته به رنگ آتش در صحرایی بیآب و علف، چهار نعل میتازد و از ضرب سُمَش خاک است که به هوا برمیخیزد؛ «روزی روزگاری» خسرو شکیبایی و ژاله علو؛ مرادبیگ و خاله لیلا و... تیتراژ ادامه پیدا میکند؛ نوشتههایی با دستخط مسعود اردوخانی نمایان میشود و یک موسیقی ناب ساخته فرهاد فخرالدینی به گوش میرسد؛ نوایی که شنیدنش بعد از سه دهه همچنان لذتبخش است و خاطره برانگیز.
روزی روزگاری، نام مجموعهای تلویزیونی به کارگردانی و نویسندگی امرا... احمدجو بود که در سالهای۱۳۷۰تا۱۳۷۱ از شبکهیک پخش شد؛ داستان راهزنی معروف به نام مرادبیگ که طی نزاع با راهزنان دیگر مجروح میشود و توسط خانوادهای روستایی از مرگ حتمی نجات پیدا می کند.
احمدجو سالها قبل طی گفتوگویی، درباره قصه ساخت تیتراژاین سریال گفته بود: «پیشنهادم این بود که بوتههای گون را آتش بزنیم و بگذاریم کامل خاکستر شود و بعد فیلم را برعکس کنیم تا شعلهها از خاکستربیرون بیاید. فرهاد صبا فیلمبردار کار بود و گفت فیلم برای چندبار دیدن خوب است اما بعد از آن دیگر خسته کننده و معنایش شعاری میشود. او گفت اسبی را رها کنیم تا بدود و از او فیلم بگیریم. در نهایت یک اسب ترکمن سفید آوردیم و یال و دمش را حنا گرفتیم.»
آنچه فخرالدینی در این سریال انجام داد، نشاندهنده درک عمیقش از موسیقی محلی ایران بود. او توانست با ترکیب موسیقی ارکسترال، موسیقی ردیف دستگاهی و موسیقی نواحی شرایطی را ایجاد کند که شنوندگان شاهد نمایشگاهی از موسیقیهای مختلف کشور باشند؛ نجواهای بکری که به قدری ماهرانه تنظیم شده بودند که میشد رنگین کمانی موسیقایی نامیدشان.
او در یکی از گفتوگوهایش درباره موسیقی متن این سریال چنین گفته بود: «به یاد دارم وقتی دوستان مشغول ساخت صحنههای مربوط به تیتراژ سریال بودند، شنیده بودم آن اسب گاهی که به این سو و آن سو میدوید در هوا جفتک میزد. شرایطی که تصاویرش را هم دیدم و از همانجا بود که موسیقی تیتراژ بهذهنم خطور کردم و آن را بر اساس حرکات آن اسب نوشتم که خوشبختانه هم روی تیتراژ کار نشست و هم با استقبال مخاطبان روبهرو شد.»
اسب خسته از تاخت چهار نعل با تن خیس از عرق در میان نوای «هی هی» گروه کر در پشت تپهای فرو میرود و فرهاد فخرالدینی و آنچه در طول این دو دقیقه و 27 ثانیه با ما کرد، تا همیشه در ذهنمان به جا میماند. این مجموعه بارها از شبکههای مختلف سیما بازپخش شده و توانسته نظر بسیاری از مخاطبان را جلب کند.
نرگس کیانی - گروه رسانه
احمدجو سالها قبل طی گفتوگویی، درباره قصه ساخت تیتراژاین سریال گفته بود: «پیشنهادم این بود که بوتههای گون را آتش بزنیم و بگذاریم کامل خاکستر شود و بعد فیلم را برعکس کنیم تا شعلهها از خاکستربیرون بیاید. فرهاد صبا فیلمبردار کار بود و گفت فیلم برای چندبار دیدن خوب است اما بعد از آن دیگر خسته کننده و معنایش شعاری میشود. او گفت اسبی را رها کنیم تا بدود و از او فیلم بگیریم. در نهایت یک اسب ترکمن سفید آوردیم و یال و دمش را حنا گرفتیم.»
آنچه فخرالدینی در این سریال انجام داد، نشاندهنده درک عمیقش از موسیقی محلی ایران بود. او توانست با ترکیب موسیقی ارکسترال، موسیقی ردیف دستگاهی و موسیقی نواحی شرایطی را ایجاد کند که شنوندگان شاهد نمایشگاهی از موسیقیهای مختلف کشور باشند؛ نجواهای بکری که به قدری ماهرانه تنظیم شده بودند که میشد رنگین کمانی موسیقایی نامیدشان.
او در یکی از گفتوگوهایش درباره موسیقی متن این سریال چنین گفته بود: «به یاد دارم وقتی دوستان مشغول ساخت صحنههای مربوط به تیتراژ سریال بودند، شنیده بودم آن اسب گاهی که به این سو و آن سو میدوید در هوا جفتک میزد. شرایطی که تصاویرش را هم دیدم و از همانجا بود که موسیقی تیتراژ بهذهنم خطور کردم و آن را بر اساس حرکات آن اسب نوشتم که خوشبختانه هم روی تیتراژ کار نشست و هم با استقبال مخاطبان روبهرو شد.»
اسب خسته از تاخت چهار نعل با تن خیس از عرق در میان نوای «هی هی» گروه کر در پشت تپهای فرو میرود و فرهاد فخرالدینی و آنچه در طول این دو دقیقه و 27 ثانیه با ما کرد، تا همیشه در ذهنمان به جا میماند. این مجموعه بارها از شبکههای مختلف سیما بازپخش شده و توانسته نظر بسیاری از مخاطبان را جلب کند.
نرگس کیانی - گروه رسانه