حاشیهنشینی رویای آرامش طعم بدبختی
«حاشیهنشینی» واژهای که با مهاجرت پیوند خورده و به مثابه زخمی بر پیکر کلانشهرها نشسته و هر روز درد بیشتری بر کالبد جامعه تحمیل میکند.
حاشیهنشینی، یک جابهجایی اجباری با آرزوی رسیدن به زندگی بهتر و دریافت امکانات رفاهی بیشتر است. رویایی که مهاجران، هرگز طعم آن را نچشیده و تجربه نشان داده دسترسی به آن غیرممکن است.
شاید دلایلی مثل خشکسالی و بیکاری، جمعی از روستاییان را مجاب کرده تا به امید یافتن شغل و درآمد بهتر در حواشی کلانشهرها ساکن شوند. اما مشکل اینجاست که حاشیه شهرها اکثرا با فقر و محرومیت پیوند خوردهاند، نه امکانات و خدمات.
براساس مطالعات انجام شده، تا قبل از سال ۹۰، در 1100محله از ۱۱۰شهر کشور، حدود ششمیلیون و ۷۰۰هزارنفر ساکن سکونتگاههای غیررسمی بودهاند که با تطبیق آن با آمار سرشماری سال ۱۳۹۵، این تعداد به بیش از ۱۱میلیون نفر رسیدهاست. هر چند از سال ۹۵ تاکنون آمار رسمی از تعداد جمعیت حاشیهنشین کشور وجود ندارد اما برخی تخمین میزنند این جمعیت درحالحاضر شاید تا ۱۹میلیون نفر هم رسیدهباشد. ازآنجا که حاشیههای شهر به دلیل نوع بافت خود زمینه قابل توجهی از نظر آسیبهای اجتماعی دارند، میزان جرم هم در چنین مناطقی افزایش مییابد و از سوی دیگر بهتدریج تضاد فرهنگی بین افراد حاشیهنشین و شهروندان عادی، نمایان شده و گاه حتی افزایش شکاف عمیق اقتصادی، رفاهی با شهروندان و ایجاد حس دشمنی با جامعه، بستر رفتارهای ضداجتماعی را فراهم میکند.
این معضلات در کنار ساختوسازهای غیراصولی، مجموعه پیچیده و درهم تنیدهای از مسائل مختلف را گریبانگیر ساکنان این مناطق میکند که عملا در محدوده اقتصاد شهری ساکن هستند اما در اقتصاد شهری جذب نشدهاند.
با بالا رفتن قیمت خانه در شهرهای ایران، حالا بخشی از طبقه متوسط که مستاجر بودند هم بالاجبار به سمت حاشیه شهرها رانده شدهاند که همین امر میتواند تبعات بیشتری داشتهباشد. خانوادههایی که تا دیروز تلاش میکردند به سطح بالاتری از جامعه برسند، امروز باید در کنار اقوام مختلف با فرهنگهای متفاوت و مشاغل پاییندست زندگی کنند. این تطابق فرهنگی نداشتن و صد البته سطح نگاه و خواستهها میتواند موجب به وجود آمدن چالشهایی شود که در نهایت به جرم و جنایت ختم شوند.
محمدرضا هادیلو - دبیر گروه ایران
شاید دلایلی مثل خشکسالی و بیکاری، جمعی از روستاییان را مجاب کرده تا به امید یافتن شغل و درآمد بهتر در حواشی کلانشهرها ساکن شوند. اما مشکل اینجاست که حاشیه شهرها اکثرا با فقر و محرومیت پیوند خوردهاند، نه امکانات و خدمات.
براساس مطالعات انجام شده، تا قبل از سال ۹۰، در 1100محله از ۱۱۰شهر کشور، حدود ششمیلیون و ۷۰۰هزارنفر ساکن سکونتگاههای غیررسمی بودهاند که با تطبیق آن با آمار سرشماری سال ۱۳۹۵، این تعداد به بیش از ۱۱میلیون نفر رسیدهاست. هر چند از سال ۹۵ تاکنون آمار رسمی از تعداد جمعیت حاشیهنشین کشور وجود ندارد اما برخی تخمین میزنند این جمعیت درحالحاضر شاید تا ۱۹میلیون نفر هم رسیدهباشد. ازآنجا که حاشیههای شهر به دلیل نوع بافت خود زمینه قابل توجهی از نظر آسیبهای اجتماعی دارند، میزان جرم هم در چنین مناطقی افزایش مییابد و از سوی دیگر بهتدریج تضاد فرهنگی بین افراد حاشیهنشین و شهروندان عادی، نمایان شده و گاه حتی افزایش شکاف عمیق اقتصادی، رفاهی با شهروندان و ایجاد حس دشمنی با جامعه، بستر رفتارهای ضداجتماعی را فراهم میکند.
این معضلات در کنار ساختوسازهای غیراصولی، مجموعه پیچیده و درهم تنیدهای از مسائل مختلف را گریبانگیر ساکنان این مناطق میکند که عملا در محدوده اقتصاد شهری ساکن هستند اما در اقتصاد شهری جذب نشدهاند.
با بالا رفتن قیمت خانه در شهرهای ایران، حالا بخشی از طبقه متوسط که مستاجر بودند هم بالاجبار به سمت حاشیه شهرها رانده شدهاند که همین امر میتواند تبعات بیشتری داشتهباشد. خانوادههایی که تا دیروز تلاش میکردند به سطح بالاتری از جامعه برسند، امروز باید در کنار اقوام مختلف با فرهنگهای متفاوت و مشاغل پاییندست زندگی کنند. این تطابق فرهنگی نداشتن و صد البته سطح نگاه و خواستهها میتواند موجب به وجود آمدن چالشهایی شود که در نهایت به جرم و جنایت ختم شوند.
محمدرضا هادیلو - دبیر گروه ایران