مروری بر بحران اخیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
بودن یا نبودن، مساله این است
این روزها جنجال رسانهای و غیررسانهای در مورد واگذاری مراکز فرهنگی ــ هنری کانون به نهاد کتابخانههای عمومیکشور خبرساز شده است. بخشی از ماجرا به تقاضایی مبهم از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برمیگردد که در آن از دولت خواسته شده کتابخانههای کانون(همان مراکز فرهنگی ــ هنری) به نهاد کتابخانههای عمومیواگذار شود. این تقاضا قبل از طرح موضوع در دولت رسانهای میشود و واکنش بسیاری از اصحاب فرهنگ ، هنر و اندیشه را برمیانگیزاند. پس از موج مخالفتها با این طرح، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیطی اطلاعیهای آنرا صرفا یک پیشنهاد غیرکارشناسی خواند و البته انتشار نامه وزیر قبل از طرح در دولت را نیز کاری غیرحرفهای قلمداد کرد اما ماجرا به اینجا ختم نشد و مصاحبه محمدرضا سرشار(رضا رهگذر) و صوتی منتسب به فرزندش برابعاد مبهم و البته فراتر از یک درخواست واگذاری افزود. هیجانات رسانهای و فضای مجازی هم بر آتش این ماجرا بیوقفه دمیدند و این ماجرا بهانهای شد تا به مدد تجارب طولانی در کانون و آشنایی با فرآیند شکلگیری و سیاستگذاری آن، کمیدقیقتر مسأله را بشکافم تا شتابزده له یا علیه کسی قضاوت نشود.
در سالهای بعد بخشهای سینمایی و مرکز تولید تئاتر عروسکی (پارک لاله) نیز به آن افزوده شد و کتابخانههای کانون (مراکز فرهنگی ــ هنری) در سراسر کشور بهویژه مناطق کمتر توسعه یافته گسترش پیدا کرد بهطوری که در سال1357 و تولد انقلاب اسلامی، عدد کتابخانهها (مراکز فرهنگی ــ هنری) به 250واحد رسید.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کانون صاحب 250 کتابخانه کودک بود که کتابداران وظیفه کتابداری و در کنار آن کمی نیز به فعالیتهای ادبی و هنری میپرداختند. پس از وقوع انقلاب اسلامی و در اواسط دهه70 ایده تبدیل کتابخانه به مرکز فرهنگی ــ هنری به تصویب رسید و این کار آغازی بود بر فصلی نوین از بهروزرسانی کانون با شرایط جامعه آن روز. کتابخانهها تبدیل به مراکز فرهنگی ــ هنری شدند و کتابداران به مربیان فرهنگی تغییر سمت دادند. ماموریتها بازنویسی شد و هدف آن بهروزرسانی فضای کانون با ذائقه مخاطب آن روز تعریف شد. کمکم مربیان ادبی و هنری نیز به این جمع اضافه شدند و مرکز فرهنگی ــ هنری به معنای واقعی کلمه شکل گرفت وتغییر ماهیت داد و کتابداری یکی از وظایف چندگانه مربیان فرهنگی شد.
پس از انقلاب گسترش کانون در دستور کار متولیان امر قرار گرفت تا جایی که اکنون مراکز فرهنگی ــ هنری (کتابخانههای سابق) به بیش از 1000واحد ثابت و سیار و پستی میرسد. از عمر 57 ساله کانون 13سال به قبل از انقلاب و 44 سال به بعد از انقلاب برمیگردد. چنانکه اشاره شد، تبدیل کتابخانه صرف به مرکز فرهنگی ــ هنری، گامی بزرگ در جهت جذب حداکثری کودکان و نوجوانان بود. اگر از افت کیفی سالهای اخیر کانون که به آن خواهم پرداخت، بگذریم بسیاری از موفقترین چهرههای علمی، فرهنگی، هنری و حتی سیاسی حال حاضر اعضای دهه 60 و 70 کانون بودهاند.
کانون یک نهاد انقلابی نیست
این گزاره که بهعنوان نقطه ضعف کانون از آن یاد میشود، درست است اما به قول معروف، جمله «الحق یراد بها الباطل» است. کانون مثل بسیاری از وزارتخانههای دیگر از جمله آموزش و پرورش، نهاد برآمده از انقلاب نیست و خدمت مقدس سربازی هم بر آمده از انقلاب نیست اما مهم اهداف و کارکردهاست. مگر ما چند نهاد برآمده از انقلاب داریم؟ تازه برخی وزارتخانهها بعد از انقلاب تغییر عنوان دادند و اهداف خود را بازنویسی کردند، چنانکه اساسنامه کانون نیز برآمده از شورای انقلاب است. شاید جرم بزرگ کانون، تغییر ندادن عنوان سازمانی آن باشد اما اینها که ارث پدری رژیم گذشته نیست و از جیب ملت و منابع کشور ساخته و پرداخته شدهاند.
اگر از دریچه انصاف به موضوع بنگریم، خدمات فرهنگی کانون در تولید کتابهای دینی و پرداختن به مسائل دینی و ملی در جهت پرداختن به تقویت باورهای عمیق دینی و ملی در بچهها از عملکرد برخی دستگاهها معنون و پرطمطراق بیشتر باشد. توجه ویژه رهبر معظم انقلاب (حفظها...) به کانون و توصیههای ایشان به مدیران و مربیان شاهد زنده اهمیت و جایگاه کانون است.
چه جایی بهتر از نهاد ریاست جمهوری؟
کانون نیاز به پشتوانه قوی دارد و چه جایی بهتر از نهاد ریاستجمهوری، این پیشنهاد از دو جهت به نفع دولت است:
1ــ نشان از اهمیت جایگاه کودکان و نوجوانان در منظر دولت سیزدهم دارد و یادگاری جاودان از دولت برای فرزندان این مرز و بوم ماندگار خواهد شد.
2 ــ بسیاری از مشکلات کانون از ساختار شرکتی بودن آن سرچشمه میگیرد که با این انجام این پیشنهاد برای همیشه بر طرف
خواهد شد.
3ــ اتصال کانون به بدنه آموزش و پرورش بهصلاح هیچکدام نیست و چه بهتر که در این خصوص چارهاندیشی شود. بدنه کانون نیاز به بازسازی جدی دارد که بخشی از آن جز با افزایش اعتبارات و افزایش حقوق و مزایای همکاران شدنی نیست. مدیران عالی کانون تمام وقتشان بهجای سیاستگذاری و برنامهریزی، صرف پاسخگویی به گلایهها و شکوائیههای بحق مالی ، معیشتی و استخدامی میشود. کار تربیتی و فرهنگی نیاز به آرامش و نیاز به رسیدن به حداقلهای معاش دارد. از ذهن خسته و دل شکسته، جز خستگی و دل شکستگی بیرون نمیآید.
پیشنهاد یا حکم تخلیه
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیشنهادی مبنی بر واگذاری مراکز کانون به نهاد کتابخانههای عمومی را به استناد ماده یک و تبصره 2 ماده 11 قانون تاسیس کتابخانههای عمومی، با توجه به تخصص و چابک سازی و بهروز رسانی و کاهش هزینههای کانون و افزایش و همسانسازی حقوق کارکنان کانون، داده است.
نخست: چنانکه گذشت، کتابخانههای کانون سالهاست به مراکز فرهنگی ــ هنری تبدیل شده و کتابداران قدیم اکثر قریب به اتفاق بازنشسته شدهاند. در حال حاضر کانون بالغ بر 1000مرکز فرهنگی ــ هنری در سراسر کشور دارد که توسط مربیان مسئول و مربیانی با گرایش فرهنگی، ادبی و هنری اداره میشود و کتابداری یکی از چند وظیفه متنوع مراکز است، از این رو به فرض درست بودن استدلال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مبنی بر متولی بودن نهاد کتابخانهها بهاصطلاح سالبه به انتفای موضوع است و کتابخانهای در کانون نیست که موضوعیت داشته باشد.
دوم: یک بررسی ساده رسانهای نشان میدهد وضعیت حقوق و مزایای کارکنان نهاد کتابخانههای عمومی اگر بدتر از کانون نباشد، بهتر نیست. همین چندی پیش هشتگهای فضای مجازی عزیزان کتابدار مبنی بر رسیدگی به حقوق و مزایای آنها تیتر رسانهها شده بود،بنابراین چگونه میتوان توقع داشت با افزودن چند هزار کارمند جدید، اوضاع بهتر خواهد شد؟
سوم: کانون یک شرکت دولتی است و تابع قانون تجارت ومسائل حقوقی خاص خود، انتزاع بخشی ازشرکت و کارکنان آن، نیاز به مدتها کار کارشناسی وحقوقی دارد که بهراحتی شدنی نیست. از طرفی جداشدن مراکز کانون از بدنه با رسالت و ماموریت و اساسنامه کانون مغایرت دارد، چراکه به قول ملای روم « شیر بی یال و دم و اشکم که دید» اگر قرار باشد مراکز ازکانون گرفته شود همان بهتر که انحلال شرکت اعلام شود و برای همیشه به خاطرهها بپیوندد. دقت نکردن در جوانب امر، نشان از شتابزدگی عجیب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ارائه این طرح عجیب دارد.
چهارم: بعد اخلاقی موضوع از همه مهمتر است. چه این طرح تصویب بشود، چه نشود و آن اینکه بهعنوان مثال شما در خانه خود نشستهاید و ناگهان کسی در میزند و حکم تخلیه در دست، درباره شما بدون اطلاعتان تصمیم گرفتهاند. رسم ادب این بود ابتدا این موضوع بین مدیران ارشد دو سازمان مطرح میشد تا پس از تبادل نظر به هیات دولت فرستاده شود. جالبتر اینکه تاریخنامه وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامیهمزمانی عجیبی دارد با جابهجایی مدیرعامل کانون که از بیرون از مجموعه کانون آمدهاند و بهطور طبیعی درجریان جزئیات ماجرا نیستند.
حسین موذن - نویسنده، منتقد و مدیرفرهنگی