تمدن منهای معنویت

تمدن منهای معنویت

رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‌های نماز عید فطر با محکومیت شدید حمایت‌های نظامی، سیاسی و اقتصادی دولت‌های غربی به‌خصوص آمریکا و انگلیس از جانیان صهیونیست تاکید فرمودند:«این دولت‌ها در حادثه غزه، ذات شریر تمدن غرب را به دنیا نشان دادند البته ما و منتقدان تمدن غربی، قبلا بارها گفته بودیم که ذات این تمدن، خصومت و عناد با فضائل و ارزش‌های معنوی و بشری است و عملکرد دولت‌های حامی رژیم جعلی صهیونیستی، در شش ماه حوادث غزه این واقعیت را برملا کرد.»

بدون شک جنگ غزه تبدیل به نقطه آشکارساز معضلات باطنی و ذاتی تمدن غربی شده است. تمدن باطلی که از ابتدا فاقد برخی از اجزای اصلی نیاز بشری بوده و صرفا با سلاح تزویر و فریب و ظاهری بزک شده، خود را به مثابه یک تمدن آخر‌الزمانی به دنیا معرفی کرده است. در این خصوص سه نکته اساسی وجود دارد که لازم است مدنظر قرار گیرد:نخست این‌که واژه و مفهوم اصطلاحی تمدن به معنای امروزی از قرن ۱۸ میلادی براساس دیدگاه انسان محور در مغرب‌زمین شکل گرفته است‌. با وجود گوناگونی تعریف‌ها و دشواری ارائه تعریفی واحد از مفهوم تمدن، وجود سازمان و نظم اجتماعی و پیشرفت مادی و معنوی انسان، نقطه مشترک بسیاری از دیدگاه‌های دانشمندان علوم اجتماعی است. با این حال غرب از ابتدا در تعریف خود از تمدن، به ساختار اقتصادی بر اساس الگوهای لیبرالیستی و متعاقبا نئو لیبرالیستی و نهادگرایی سیاسی بر مبانی لیبرال دموکراسی روی آورد. تمدن غربی به یک پاره خط شبیه است که در دو سوی آن، ساختار اقتصادی و سازمان سیاسی قرار دارد و خبری از دو مولفه مهم تنظیم‌کننده این دو یعنی خصائص فطری-اخلاقی و ‌بایسته‌های فرهنگی و معنوی نیست. آنچه امروز مدعیان لیبرال دموکراسی غربی از آن تحت عنوان فرهنگ یاد می‌کنند، درحقیقت همان ضد فرهنگ است که نه با هدف خلق سازه‌های تمدنی، بلکه با هدف حمله به تمدن‌های پویا مانند تمدن اسلامی-ایرانی نضج یافته است.‌نکته دوم، معطوف به شرایط کنونی جهان و نسبت آن با تمدن ادعایی غرب است. برخی صاحب‌نظران غربی از جمله فرانسیس فوکویاما مبدع نظریه پایان تاریخ و نوام چامسکی، مدت‌هاست مدعی هستند دال مرکزی لیبرال دموکراسی (ومتعاقبا تمدنی ادعایی که بر مبنای آن به جهان معرفی شده است ) توسط خود نهادهای رسمی غرب هدف قرار گرفته و همین مسأله، اعتماد شهروندان کشورهای دنیا و حتی کشورهای غربی نسبت به الگوواره‌های اومانیستی و فردگرایانه غرب را به چالش کشیده است. انسان‌های امروز، قرائت غرب از مفهوم قدرت، آن هم برمبنای زور و سلطه را بر نمی‌تابند و تشنه عدالت هستند. همین مسأله سبب شده تا تمدن غرب نیز تبدیل به واژه‌ای بی‌معنا در قاموس ذهنی انسان‌ها شود. جنگ غزه، نقطه آشکارساز بی‌فرهنگ در تمدن غرب محسوب می‌شود زیرا در یک ساختار متمدنانه، دال مرکزی تمدن و متعلقاتش قاعدتا باید قدرت ایجاد نوع توازن میان پدیده‌ها و تفسیر آنها بر اساس الگوهای فطری را داشته باشد. اما جنگ غزه تبدیل به نمایشگاهی جهت پرده‌برداری از استانداردهای دوگانه، قدرت مهارنشده و در یک کلام تمدن بی‌مایه غربی شد.‌نکته پایانی، معطوف به جایگاه نهادهای حقوق بشری غرب در تمدن ادعایی آن باز می‌گردد. نهادگرایی در غرب نه تنها ساز و کاری برای تضمین مناسبات انسانی و جاری شدن الگوهای اخلاقی در کالبد جهان محسوب نمی‌شود، بلکه مترادف با ابزاری است که سلطه مزمن و بلندمدت غرب بر نظام بین‌الملل را ایجاد یا تسریع می‌کند. سکوت وقیحانه نهادهای حقوق بشری در غرب در قبال نسل‌کشی آشکار در نوار غزه برگرفته از همین حقیقت تلخ است. از تمدنی منهای اخلاق که ضد فرهنگ جای فرهنگ را در آن می‌گیرد، انتظاری جز این نیست.

​​​​​​​محمدمهدی ایمانی‌پور/ رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی