پیشنهاد «جامجم» برای تعطیلات آخر هفته
سه کتاب درباره جانبازان
صعود به قله با یک جفت پای سالم هم کاری دشوار است. حالا چه برسد به کسی که پایش را از دست داده باشد. داوود عامری، عکاس و جانباز دفاع مقدس، کوهنوردی است که با وجود 70درصد معلولیت اما عشقش به کوه هیچوقت کاسته نشده و تا جایی رابطهاش با کوه و کوهنوری عمیق است که همه جا او را با عنوان جانباز کوهنورد و البته عکاس یاد میکنند. کتاب تو یک ژنرالی به قلم اعظمالسادات حسینی، مستند روایی از زندگی جانباز داوود عامری است. این کتاب از انتشارات روایت فتح است.
در بخشی از این کتاب آمده است: آن سالها به من میگفتند داوود پاگنده. چون پاهایم بلند بود بهخصوص در کوهنوردی و توی برف آنقدر بلند قدم برمیداشتم که نفر بعدی نمیتوانست پایش را جای پای من بگذارد. روی برفی که پا تا زانو در آن فرو میرفت، راه رفتن خیلی سخت بود اما من حتی در این اوضاع هم خیلی تند راه میرفتم. احساس میکردم رفتن به کوه، هم نشاط جسمی به من میدهد و هم نشاط روحی.
در کتاب از بوانات تا اوپسالا، از بهشت ایران تا بهشت سوئد همراه میشویم با داستانها و حوادث غلام دلشاد، نوجوانی که جنگ زندگیاش را دگرگون کرد. راوی این کتاب ابتدای کتاب ذکر میکند که کتاب مقدمه ندارد، بلکه موخره دارد و قرار است به جای حرف اول، آخرین حرف را او بزند.
محمد طاهری در موخره کتاب نوشته است: من دهه هفتادیام؛ یعنی نه امام را دیدهام، نه انقلاب را، نه جنگ را. شاید چون منی که از نسلهای بعدی این دوران سخت سرنوشتساز هستم، شایسته نوشتن خاطرات قهرمانان این دوران نباشم. امروز جوانم و مقایسه میکنم خود را با جوانی امثال غلام دلشادها.
هر چه مقایسه و فکر میکنم، میبینم خیلی مرد بودهاند. شوخی نیست آدمی همه سرمایه وجودیاش را که جان باشد، کف دست بگیرد برای آرمانهایش. این کتاب نیز از انتشارات روایت فتح است.
کتاب داوت به قلم زهرا سلحشور نیز زندگینامه داستانی جانباز رمضانعلی خردمند از همین نشر یعنی روایت فتح است. داوت قصه رمضانعلی خردمند، جانباز 40درصدی از اهالی روستایی به نام در میان بام خراسان رضوی است. در بخشی از این کتاب آمده است: شروع کردم به ویراژ دادن و ماشین را به چپ و راست جاده راندم تا نتوانند درست هدفگیری کنند. موشکها در اطراف ماشین با فاصله کم به زمین میخوردند و خاکها را به اطراف میپاشید. تمام جاده شده بود دود و خاک و آتش و صدای انفجار پیاپی موشکها...
با سرعت زیاد از مهلکه فرار میکردیم که ناگهان موشکی را که از آسمان مستقیم به سوی ماشین میآمد به وضوح دیدم. بیاراده چشمهایم را بستم، در یک لحظه....
زینب مرزوقی - گروه فرهنگ و هنر
در کتاب از بوانات تا اوپسالا، از بهشت ایران تا بهشت سوئد همراه میشویم با داستانها و حوادث غلام دلشاد، نوجوانی که جنگ زندگیاش را دگرگون کرد. راوی این کتاب ابتدای کتاب ذکر میکند که کتاب مقدمه ندارد، بلکه موخره دارد و قرار است به جای حرف اول، آخرین حرف را او بزند.
محمد طاهری در موخره کتاب نوشته است: من دهه هفتادیام؛ یعنی نه امام را دیدهام، نه انقلاب را، نه جنگ را. شاید چون منی که از نسلهای بعدی این دوران سخت سرنوشتساز هستم، شایسته نوشتن خاطرات قهرمانان این دوران نباشم. امروز جوانم و مقایسه میکنم خود را با جوانی امثال غلام دلشادها.
هر چه مقایسه و فکر میکنم، میبینم خیلی مرد بودهاند. شوخی نیست آدمی همه سرمایه وجودیاش را که جان باشد، کف دست بگیرد برای آرمانهایش. این کتاب نیز از انتشارات روایت فتح است.
کتاب داوت به قلم زهرا سلحشور نیز زندگینامه داستانی جانباز رمضانعلی خردمند از همین نشر یعنی روایت فتح است. داوت قصه رمضانعلی خردمند، جانباز 40درصدی از اهالی روستایی به نام در میان بام خراسان رضوی است. در بخشی از این کتاب آمده است: شروع کردم به ویراژ دادن و ماشین را به چپ و راست جاده راندم تا نتوانند درست هدفگیری کنند. موشکها در اطراف ماشین با فاصله کم به زمین میخوردند و خاکها را به اطراف میپاشید. تمام جاده شده بود دود و خاک و آتش و صدای انفجار پیاپی موشکها...
با سرعت زیاد از مهلکه فرار میکردیم که ناگهان موشکی را که از آسمان مستقیم به سوی ماشین میآمد به وضوح دیدم. بیاراده چشمهایم را بستم، در یک لحظه....
زینب مرزوقی - گروه فرهنگ و هنر