دشمن بداند ما موج خروشانیم

امروز سالروز درگذشت استاد حمید سبزواری است

دشمن بداند ما موج خروشانیم

صدای فرج ا... سلحشور، شعر را دکلمه می‌کرد و فراز و فرودهای شعر را به‌خوبی برای مخاطب نشان می‌داد. از آن طرف صدای جوان و تازه حسام‌الدین سراج بود که شعر را می‌خواند و ما در آن سال‌های دور دهه 60 به این بیت‌های انقلابی، هیجان‌انگیز و رو به جلو، عادت کرده بودیم: تنگ است ما را خانه، تنگ است ای برادر‌!/ بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر/ فرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید/ تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید آن سال‌ها کمتر به جنبه‌های ادبی و شعری کار شاعر دقت می‌کردیم اما امروز که کارهای او را مرور می‌کنیم، با گذشت بیش از شش سال از درگذشت شاعر و حدود چهار دهه از سرودن شعرها، می‌بینیم که شعرها همچنان ضرباهنگ دارند، جان و خون دارند و در مخاطب حرکت و کشش ایجاد می‌کنند: جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش/ آنک امام ما علم بگرفته بر دوش/تکبیر‌زن، لبیک‌گو، بنشین به رهوار/ مقصد دیار قدس، همپای جلودار... امروز در سالروز درگذشت شاعر این شعرها، می‌خواهیم از راز زنده بودن این شعر و شعرهای شاعر بگوییم، از شعر حمید سبزواری.

عادت کرده بودیم به یک کنگره شعر یا شب شعر بزرگ برویم و حتما حمید سبزواری (‌درست‌تر بگویم استاد حمید سبزواری) بخشی از شب شعر باشد. راستش را بخواهید ما شاعران جوانی که دوست داشتیم زودتر شعرمان را بخوانیم و تشویق شویم، از سخنرانی‌های او قبل و بعد از شعرخوانی‌های طولانی‌اش دل‌خوشی نداشتیم اما امروز که به ماجراهای آن سال‌ها نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که شاید آقای حسین ممتحنی که همه او را به نام حمید سبزواری می‌شناسند، حق داشت که همیشه شعرخوانی‌هایش را با توصیه و اندرزهای طولانی در مورد انقلاب همراه کند. سبزواری بر‌خلاف خیلی از شاعرانی که برای انقلاب شعر می‌گفتند و انقلاب اسلامی یکی از موضوعات مورد توجه آنها در شاعری بود، همه موضع و موضوع شعرش انقلاب بود. انقلاب اسلامی همه نگرانی، همه امید و همه عشقی بود که او در زندگی داشت. 
به همین دلیل نمی‌توانست نسبت به حوادث روزگار و هر چیزی که فکر می‌کرد، انحرافی در مسیر انقلاب است بی‌تفاوت باشد و هر هفت دفتر شعر منتشر شده از او ( سرود درد، سرود سپیده، کاروان سپیده، یاد یاران، گزیده ادبیات معاصر، به رنگ آمده دشمن و سرودی دیگر) شعرهای انقلابی شاعر را دربر گرفته است و رهبر انقلاب اسلامی بر دو مجموعه شاعر، مقدمه نوشته‌اند. 
 ادبیات در اولویت دوم؟
شاید خیلی‌ها فکر کنند که چون او شاعر انقلابی و مذهبی‌ای بوده است، به ادبیات نگاهی حاشیه‌ای داشته است. به عبارت دیگر مضمون برای او چنان اهمیت داشته است که به ارزش‌های ادبی کار توجه نداشته است. این ادعا به‌نظر من درست نیست. امروز وقتی چند دهه پس از سرودن برخی از مشهورترین سرودهایی که او شعرشان را گفته است، آنها را مرور می‌کنیم، می‌بینیم شعر همچنان جاندار و استوار است. این بیت‌ها را بخوانید:
این بانگ آزادیست کز خاوران خیزد
فریاد انسان‌هاست کز نای جان خیزد
اعلام توفان‌هاست کز هر کران خیزد
آتشفشان قهر ملت‌های در‌بند است
حبل‌المتین توده‌های آرزومند است...
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زاییده بحریم، فرزند توفانیم
در سنگر اسلام بگذشته از جانیم
بازو به بازو صف به صف ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم
لحن حماسی و حس و حال شورانگیز و پیش‌برنده کلام که برای یک اثر انقلابی کاملا مناسب است، نشان‌دهنده این است که شاعر بر کلام مسلط است و بدون این‌که شعر دچار سخت‌خوانی شود و ارتباط آن با مخاطبان عامه که ویژگی اصلی سرود است، از دست برود، از منظر زبان ادبی نیز استوار است و با شاعری زبان‌آور و حماسی‌سرا رو‌به‌رو هستیم. به عبارت دیگر، سبزواری توانسته بود هم مخاطبان خاص یعنی شاعران و ادب‌دوستانی را که به‌دنبال کلام فاخرند، با خود همراه کند و هم مخاطبان عام، معنای حرفش را بفهمند و با سروده‌هایش ارتباط بگیرند و آنان را دوست بدارند. این امر، در بیان ساده است اما تنها کسانی که با کلمات دست و پنجه نرم کرده باشند می‌دانند این ویژگی‌ها در شعر کمتر شاعری که زبانی حماسی داشته باشد، قابل جمع شدن است.
دلیل این امر شاید آن باشد که سبزواری از نخستین سال‌های نوجوانی در محیط ادبی خراسان که در ذات به زبانی حماسی و کهن، گرایش دارد برآمده بود و البته از همان ابتدای شاعری، شعر را با واقعیت‌های زندگی اجتماعی گره زده بود. او که از ابتدای زندگی مخالف رژیم شاهنشاهی بود و همه عمرش تاوان این روحیه انقلابی را داده بود، حاضر نبود شعر را به موجودی انتزاعی و دور از واقعیت‌های زندگی تبدیل کند. 
سبزواری در زندگی خود توفیقانی به‌دست آورده بود که هر شاعری آرزوی داشتن آنها را دارد. بسیاری از سروده‌های او را مردم زیادی در طول این سال‌ها شنیده‌اند، دوست داشته‌اند و حتی بخش‌های زیادی از آن را از حفظ می‌خوانند، این توفیق شاید به‌دلیل شرایط اجتماعی و تبلیغات رسانه‌ای به‌وجود آمده باشد اما علت تام و تمام این توفیق نیست. شاعران بسیاری بوده‌اند که شعرهایشان در این 40 سال به سرود تبدیل و از رسانه‌های رسمی کشور پخش شده اما این آثار به فراموشی سپرده شده است. راز ماندگاری شعر فقط به عرضه و تبلیغات نیست، هزار و یک راز و رمز در این توفیق هست که سبزواری به این راز و رمزها بدون این‌که تلاش خاصی هم بکند، دست یافته بود.

شاعر شعرهای با‌دلیل
هادی خورشاهیان - شاعر و داستان‌نویس

ما شاعران جوان دهه 70 بودیم و استاد حمید سبزواری، شاعری پیشکسوت بود با چهره‌ای اساطیری. نه شعرش شباهتی به شعر شاعران مورد علاقه ما مانند قیصر امین‌پور و حسین منزوی و محمدعلی بهمنی داشت و نه منش او شبیه رفتار ما بود. شاعری حساس بود و استوار بر عقیده‌ای که داشت در شعر و زندگی و ما هنوز تجربه می‌کردیم و در شعر جست‌وجوگر بودیم و در زندگی هنوز به ثبات نرسیده بودیم. با این حال او را دوست داشتیم. خودمان را به سرودهای انقلابی‌اش مدیون می‌دانستیم و شعرهایش را با صدای خوانندگان انقلابی بسیار می‌شنیدیم. او گفتمان انقلاب بود و ما شاعران جوان انقلابی و آیینی بدون این‌که با شعرش ارتباط چندانی داشته باشیم، او را بزرگ‌تر شعر انقلاب و آیینی می‌دانستیم و بعدها که شعرهایش را بیشتر خواندیم، پی بردیم سرودهای باشکوه و تاثیرگذار انقلابی‌اش، باعث شده است شعرش را به‌خوبی نبینیم وگرنه او نیز همچون مشفق‌کاشانی و محمود شاهرخی در شعر کلاسیک استاد بوده است. حمید سبزواری مردی راسخ بود و صریح. با کسی تعارف نداشت. عقیده‌اش را از هر تریبونی بیان می‌کرد و مردی بود که هم دین داشت و هم آزاده بود. از او خاطرات بسیار دارم که شاید تلخ‌ترین‌هایش بیشتر در ذهنم مانده است. روز تشییع پیکر قیصر امین‌پور یکی از آن روزها بود. استاد غمگین و ساکت در گوشه‌ای نشسته بود. سفر قیصر بر او بسیار تاثیر گذاشته بود. روز تلخی بود، چون بسیاری از شیفتگان قیصر نه حمید سبزواری را می‌شناختند و نه با شعر او همسایگی داشتند. حمید سبزواری به تعبیر خودش بی‌دلیل شعر نمی‌گفت و شعرهایش عموما مناسبتی بود و البته تاثیرگذار و در شرایط سخت روزهای پایانی سلطنت پهلوی، بسیاری از سرودهایش را سروده بود و در استودیوهای پنهان، خوانندگان آنها را خوانده بودند و به دست مردم رسیده بود. آخرین بار هم که او را دیدم، کسی او را نمی‌شناخت. مهمان جشنواره‌ای بود و همراه پسر رشیدش آمده بود و او را بدون دعوت‌نامه راه نمی‌دادند که سر رسیدیم و او را با احترام از مرز رد کردیم. حمید سبزواری دشواری‌های بسیار را پشت سر گذاشت. حتی در روزهای اوج و روزهایی که باید قدر بسیار می‌دید.

آرش شفاعی - دبیر فرهنگ و هنر